پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 04-09-2015 08:22 PM

چگونه به شتر رقص یاد میدهند؟

حیوانات زبان منطقی و استدلالی ما را نمی فهمند پس از روزگاران قدیم تربیت حیوانات بر اساس قانون شرطی بوده است،آموزش رقص به شتر به صورت زیر است:


شتر را روی یک سطح آهنی قرار میدهند ودر زیر سطح آهنی یک بخاری قرار میدهند. بعد از مدتی میز آهنی گرم میشود تا اینکه پاهای شتر میسوزد و حیوان زبان بسته نه میتواند فریاد بکشد و نه سواد عربضه نویسی دارد که شکایت کند. اینجاست که هر یک ایز پاهای خود را به نوبت از روی میز برداشته و دوباره می گذارد و این ایجاد حرکتی یکنواخت میکند در این لحظه نوازنده ای هم به این صحنه اضافه میشود،یعنی در این موقع نوازنده با ضربی شروع به نواختن آهنگ مخصوصی میکند.

این عمل جندین روز پی در پی دو یا سه بار وهر بار ۱۵ تا ۳۰ دقیقه انجام میشود تا اینکه مطمئن میشوند که شتر به صدای آهنگ شرطی شده است. بعد از آن نوازنده هرجا(سیرک و...) که آن آهنگ را بنوازد شتر شروع به رقصیدن میکند.
منبع:کتاب اسرار هیپنو تیزم نوشته ی صمد ولیزاده


behnam5555 04-09-2015 08:24 PM

راز مجسمه های سوار بر اسب

http://www.speakfa.com/i/attachments...4463_large.jpg

آیا می‌دانستید که:
در مجسمه‌هایی که برای یادبود سربازها می‌سازند:
اگر 2 پای اسب بالا باشد آن سرباز در میدان جنگ کشته شده.
اگر 1 پای اسب بالا باشد سرباز بر اثر جراحات ناشی از جنگ مرده.
اگر 4 پای اسب روی زمین باشد آن سرباز به مرگ طبیعی مرده.

منبع سایت علم و دانلود



behnam5555 04-09-2015 08:25 PM

1-رشتيها جزء اولين ايرانيها بودن كه به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه و تحصيل دادن..
2-اولین داروخانه شبانه روزی ایران(داروخانه کارون) و اولین خانه سالمندان و معلولین ایران توسط دکتر آرسن در رشت احداث شد.
3-اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد...
4-اولین بازیگر تئاترِ زنِ ایران (مرحوم فرخ لقا هوشمند) وهمچنین مرحوم حمیده خیرآبادی معروف به نادره و ملقب به مادر سینمای ایران رشتی بود..
5-رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود.
6-اولین کتابخانه ی ملی ایران, کتابخانه ملی رشت بود.
7-رشت تنها شهر در دنیاست که باران هایی بصورت خاکی در آن میبارد و معروف به خاک
باران است..
8-معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE) عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس میباشد) و... رشتی هستند.

behnam5555 04-09-2015 08:29 PM

یه روز یه پسر انگلیسی با طعنه به یه پسر ایرانی میگه:چرا خانوماتون با مردا دست نمیدن؟

یعنی انقدر مرداتون شهوت پرستن؟

پسرایرانیه میگه:چرا هر مردی نمیتونه دست ملکه شمارو لمس کنه؟

پسر انگلیسی عصبانی میشه و میگه:ملکه فرد عادی نیست فقط با افراد خاص دست میده.

پسر ایرانی میگه:خانوم های سرزمین من همه ملکه اند...

behnam5555 04-09-2015 08:31 PM


معروف ترین شخصیت های ایرانی در جهان

http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346883591.jpg

پییر امیدار موسس ورئیس شرکت ebay بنیانگذار تجارت الکترونیک درجهان
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346888651.jpg

پروفسور مجید سمیعی رئیس جراحان مغز جهان درآلمان
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346883614.jpg

انوشه انصاری رئیس موسسه تکنولوژی تل کام واولین فضانورد زن ایرانی
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346883615.jpg

پروفسور لطفی زاده استاد دانشگاه وپدرمنطق فازی .کامپیوتر هوشمند
وبنیانگذار نسل سوم کامپیوتر درجهان

http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346883616.jpg

آزاده تبار زاده دانشمند ایستگاه فضای ناسا
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346883617.jpg

قاسم اسرار عضو هیئت مدیره استگاه فضای ناسا
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/13346883628.jpg

پروفسر محمد جمشیدی مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضای ناسا
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836210.jpg

بیژن داوری معاون ارشد شرکت IBM بزرگترین شرکت سخت افزاری جهان
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836311.jpg

فریار شهرزاد معاون وزرات بازرگانی امریکا ودستیار ریاست
جمهوری در کاخ سفید

http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836312.jpg

ماریا خرسند رئیس شرکت سونی اریکسون
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836313.jpg

حسین اسلامچی رئیس شرکت مخابرات امریکا AT&T
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836414.jpg

فرزاد ناظم مدیر فنی سایت yahoo
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836415.jpg

امید کردستانی معاون ارشد سایت google
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836517.jpg

فیروز نادری / محقق مرکز فضایی ناسا آمریکا !!!
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836518.jpg

نادر مدانلو : رئی اولین شرکت خصوصی پرتاب ماهواره در آمریکا
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836720.jpg

آراوانه رضا / بازیکن ایرانی – فرانسوی در سطح برتر تنیس دنیا !!
http://www.funpatogh.com/uploads/admin/133468836822.jpg

پروفسور علی جوان درسال ۱۹۵۸ زمانی که کارمند آزمایشگاه بل یود.ایده قانویی
کلی لیزر گارزا مطرح نمود ودر ۱۹۶۰طراح خودرابه مرحله باروری رساند .اودرسال
۱۹۶۴ برای کارهای که درزمینه لیزرگازها انجام داده بود مدال استوارت بالنتاین را
ازانستیتو فرانکلین دریافت نمودودرسال ۱۹۶۶مدال بنیاد فنی وجان هرتز ودرسال
۱۹۷۵مدال فردریک آیوزازانجمن اپتیکال ودر سال ۱۹۹۳مدال علمی جهانی آلبرت
انشتین را از انجمنworld culturalدزیافت کرد


هنوز هم به ایرانی بودن خود افتخار نمی کنید؟
کسی چه میداند شاید فردا همین شما به این جمع بپیوندید...



behnam5555 04-09-2015 08:35 PM

واقعا که هنر نزد ایرانیان است و بس

http://www.iranvij.ir/wp-content/upl...12/09/1372.jpg



behnam5555 04-09-2015 08:41 PM

مگسي را کشتم
نه به اين جرم که حيوان پليديست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر يک به صد است
طفل معصوم به دور سر من مي چرخيد
به خيالش قندم
يا که چون اغذيه ي مشهورش، تا به آن حد، گَندَم
اي دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبي بود
من به اين جرم که از ياد تو بيرونم کرد

مگسي را کشتم

مرحوم حسین پناهی

behnam5555 04-09-2015 08:42 PM

ترفند مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد

روش اول: وقتی موبایلتان روشن است، بدون اینکه موبایل را خاموش کنید، باطری را در بیاورید.
روش دوم: وقتی جایی هستید و نمی خواهید مزاحم داشته باشید، موبایلتان را با یک ورقه آلومینیومی بپوشانید. با این کار موبایل آنتن نمیدهد و در دسترس نمی باشد
ترفند سوم و چهارم برای اینکه طرف تماس گیرنده با پیغام «شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد» یا Wrong Number مواجه شود, تا اینقدر زنگ بزند و خسته بشود و فکر کند مشکل از مخابرات هست
روش سوم: توی موبایل کد را وارد کنید#۰۲۱۰۰۰۰۰۰۰*۲۱*
پس از اینکه کد بالا را وارد کردید،فکر کنید دارید با یک شماره تماس می گیرید. دکمه Dial را بزنید. سپس با پیغام Requesting مواجه می شوید و در صورتی که کد بالا را درست وارد کرده باشِد، پیغام Actived نشان داده می شود. از این به بعد هر کسی با شما تماس بگیرد، با پیغام «شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد» مواجه می شود.

روش چهارم: این کد را امتحان کنید #۰۲۱*۲۱*
پاسخ اپراتور: مشترک گرامی شماره مورد نظر اشتباه است و یا شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد.

روش پنجم: و این کد را نیز امتحان کنید #۰۹۴*۲۱*
پاسخ اپراتور: شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد.

روش ششم: و این یکی را هم امتحان کنید #۰۸۵*۲۱*
پاسخ اپراتور: شماره مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد.
روش هفتم: و در پایان این کار را هم می توانید بکنید. موبایلتان را به یک شماره الکی دایورت Divert کنید, یعنی شماره ای که در شبکه مخابرات موجود نباشد. با این کار وقتی کسی با شما تماس می گیره، به شماره ای که در شبکه مخابرات وجود ندارد، دایورت می شود و با پیغام اپراتور مواجه می شود و فکر می کند مشکل از مخابرات هست
نکته مهم: برای لغو همه کدها از #۲۱# استفاده کنید.سپس دکمه Dial را بزنید. پس از Requesting کردن، پیغام Cancelled ظاهر خواهد شد و گوشی شما مطابق گذشته کار خواهد کرد.


behnam5555 04-09-2015 08:53 PM

همه چیز درباره اولین خودکار ایرانی بیک!

http://www.newdesign.ir/images2/2010-10-23-Bic.jpg

علی اکبر رفوگران

احتمالا هیچ ایرانی نیست که حداقل یک بار خودکار بیک در دستش نگرفته باشد و با آن آشنا نباشد، کسی را سراغ دارید که نامی جز بیک برای خودکار بیاورد؟ علی اکبر رفوگران کسی است که نام خودکار را برای این نوشت افزار گذاشت؛ نامی که به گفته خودش، اسم مناسبی برای این وسیله نوشتنی نیست! علی اکبر رفوگران، پدر خودکار ایران، موسس کارخانه خودکار و عطر بیک و مداد سوسمارنشان است.

اولین نوآوری:
اوایل سال 1330 در حالی که ازدواج کرده بودم و تازه تشکیل زندگی داده بودم، پیش پدرم شاگردی می کردم. پدرم یک محموله بزرگ مداد ژاپنی خریده بود. آن زمان اجناس ژاپنی کیفیت خوبی نداشتند و پرطرفدار نبودند. همان موقع فکر کردم چه کار کنم این مدادها به فروش برسند تا هم پدرم از دست آنها خلاص شود هم خودم بتوانم پولی به دست بیاورم و جلوی پدر و همسرم خودی نشان بدهم. دیدم می توان کاری کرد که این مدادها بچه پسند شوند.
غروب آن روز به کارگاه یک جوان ارمنی که قالب ساز بود رفتم و از او خواستم قالب کله عصا بسازد که وقتی روی مداد قرار می گیرد، مداد به شکل یک عصای کوچک در بیاید و قالب کوچکی هم بسازد که به وسیله آن، 2 مداد روی هم سوار شوند. او ایده ام را به خوبی اجرا کرد و مداد در واقع عصایی به طول 2 مداد با منگوله ای در قسمت بالا خیلی زیبا و بچه پسند شد و مطمئن شدم که با سود فروش آنها، می توانم سرمایه خوبی دست و پا کنم. فردا صبح نزد پدرم رفتم و همه مدادها را خریدم. فکر کرد دیوانه شده ام، ولی با اصرار من، مدادها را فروخت و من هم تغییراتی که در نظرم بود روی مدادها اجرا کردم و در طول چند روز، همه مدادها را فروختم و پول خوبی به دست آوردم. بعد از آن، تصمیم گرفتم تجارت کنم و چون پدرم به اصطلاح بنکداری می کرد و به تجارت خارجی رضایت نمی داد، از او جدا شدم و در بازار بین الحرمین پاساژ مهتاش، یک مغازه خریدم و شروع به کار کردم.
سال 1375 کارخانه عطر بیک را از فرانسه خریداری کردم. علت اصرار من برای تهیه عطر در ایران، این بود که اول از همه مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد است و تولید آن در ایران قیمت را پایین می آورد، دوم اینکه کشور ما جمعیت جوان زیادی دارد که شاید همه آنها قدرت خرید عطرهای گران قیمت خارجی را نداشته باشند و من می دانستم می توانم محصولی با کیفیت عطرهای گران قیمت خارجی را با قیمت بسیار کمتر در ایران تولید کنم
تا اینها را نفروختی، مغازه نیا؛
وقتی از پدرم جدا شدم، سرمایه کمی داشتم که برای کارهای بزرگ کفایت نمی کرد. جنگ جهانی تازه تمام شده بود و آلمان از ویرانه ای بلند شده بود و کارخانه ها یکی یکی شروع به کار کرده بودند. من مکاتباتم را با آنها آغاز کردم و هر روز کاتالوگ ها و نمونه های مختلفی به دستم می رسید و حسرت می خوردم که چرا نمی توانم روی آنها کار کنم تا این که کاتالوگ یک عکس برگردان به دستم رسید، همان موقع یک طرح جالب به ذهنم رسید؛
پیش یک استاد خطاط رفتم و جمله «فا الله خیروحافظا و هو ارحم الراحمین» را دادم به خط زیبا بنویسد، دوتا طاووس هم از کتاب بریدم و کنارش گذاشتم و آن را داخل پاکت گذاشتم و یک نامه هم ضمیمه اش کردم که 10 هزار عدد از این طرح برایم چاپ کنید. فرستادم رفت و تا یک ماه خبری نشد. ماجرا را به کلی فراموش کرده بودم و مشغول کارهای خودم بودم تا این که یک کارتن از آلمان به دستم رسید. وقتی آن را باز کردم، طرحم را به صورت عکس برگردان چاپ کرده بودند.
به شاگردم هزارتا از این عکس برگردان ها را دادم و گفتم تا اینها را نفروختی، مغازه نیا، اگر یک ماه هم طول کشید، اشکالی ندارد. شما مرخصی تا اینها را بفروشی. چند ساعت بعد برگشت و گفت همه را فروختم! من قیمت هر برچسب را 5 ریال گذاشته بودم و در عرض چند روز همه را فروختیم تا این که یک بسته دیگر رسید. همین طور هفته به هفته یک بسته 10 هزار تایی می رسید و ما کلی تعجب کرده بودیم! تقریبا با آخرین بسته ها یک نامه هم از آن شرکت آلمانی به دستمان رسید که گفته بود چون قیمت 10 هزار تا از این برچسب ها با 200 هزار تای آنها یکی بود، برایتان 200 هزار تا چاپ کردیم و شما پول 10 هزار تا را بدهید. با این وجود شرایط جوری بود که به صورت باور نکردنی سود کردیم، چون ما به ازای هر 10 برچسب باید یک ریال به شرکت می دادیم و اگر این نامه همان روزهای اول به دستمان می رسید، قطعا قیمت را خیلی پایین تر می گذاشتم.
از خودنویس به خودکار:
من قبل از این که به فکر تولید خودکار باشم، چون هنوز خودنویس وسیله رایج نوشتن بود، درصدد تولید خودنویس در ایران برآمدم. ساخت خودنویس با همه سادگی ظاهری اش، تجربه کافی و آشنایی به تکنیک پیچیده تولید آن را طلب می کند که آن موقع بدون کمک خارجی ها، دستیابی به آن محال بود. من نمایندگی یک خودنویس را داشتم به نام «لوکسور» که کارخانه اش در هایدلبرگ آلمان بود. به آنجا رفتم و با رئیس کارخانه لوکسور ملاقات کردم. وقتی قصد خود م برای تولید خودنویس با مشارکت او در ایران را گفتم، هیکل درشت اش را از روی صندلی بلند کرد و قلمی را که در دست داشت به شدت روی زمین کوبید و گفت، شما کشورهایی که مواد اولیه دارید، اگر بخواهید تولید کننده هم باشید، پس ما چه باید بکنیم؟ بعد از آن هم دیگر به نامه های من پاسخ نداد و من را از نمایندگی خلع کرد.
برچسب ها غوغا کرد:
با این طرح و طرح دعای «وان یکاد» و چند طرح دیگر، کارمان به شدت رونق گرفت و طوری شد که فرصت نمی کردیم حتی مشتری را جواب بدهیم و تا بازاری ها بفهمند که این برچسب ها چیست و از کجا می آید توانستم سرمایه خوبی به دست بیاورم. بعد از مدتی پدرم موافقت کرد تا دوباره با هم کار کنیم و کار تجارت و واردات را به کارش اضافه کنیم و من و پدر و برادربزرگم شرکتی تأسیس کردیم و کالاهای مختلفی در آن تولید و وارد کردیم.
اجازه تولید خودکار را گرفتم:
در پاریس به کمک آقای لوک به دیدار آقای بیک، موسس و رئیس کارخانه بیک رفتم. بدون مقدمه گفت: آقای رفوگران چه کاری می توانم برایتان بکنم؟ من که از قبل برای این لحظه خودم را آماده کرده بودم و یک کیف پر از پول که چشم هر کسی را خیره می کرد با خود برده بودم را باز کردم و به او گفتم: « آقای بیک، یک ماشین تزریق پلاستیک از آنها که اضافه دارید به اضافه یک قالب خودکار دسته دوم به من بفروشید و پولش را همین الان بردارید، من می برم تهران اگر توانستم تولید را به سطحی برسانم که مورد رضایت شما باشد، اجازه تولید خودکار بیک در ایران را به من بدهید، اگر نتوانستم ماشین تزریق را نگه می دارم و قالب را به شما برمی گردانم تا سر فرصت به هر کس خواستید بفروشید و بعدا پولش را به من بدهید.»
آقای بیک که چشمش به اسکناس ها افتاده بود و مطمئن بودم نمی تواند دل از آنها بکند، لبخندی زد و گفت این پشتکار را به شما تبریک می گویم.
بعد از پیروزی انقلاب طی اتفاقاتی وداع تلخی با خودکار بیک و کارخانه ای که خودم سنگ بنایش را گذاشته بودم داشتم و الان حس پدری را که فرزندش را از دست داده باشد دارم. آن روزها خودکار بیک حرف اول را در ایران می زد؛ اما حالا خودکارهای چینی جای یک تولید ملی را گرفته اند و کارخانه بیک با تولید کمی مشغول فعالیت است.
حجره ای که خرج ما را نمی داد:
حجره پدرم فقط 12 متر بود و واقعا گنجایش 3 نفر را نداشت، هرچند با اضافه کردن واردات و ثبت نمایندگی بیک به بیشتر شدن درآمد کمک کرده بودم؛ اما روح بلندپروازانه من و کارخانه فعال بیک من را به فکر تولید خودکار در ایران انداخت. پدرم را متقاعد کردم به فرانسه برویم و از بیک بخواهیم که اجازه تولید خودکار بیک را در ایران به ما بدهد، ابتدا او راضی نمی شد؛ اما وقتی اصرار من را دید بالاخره با اکراه رضایت داد در یک سفر طولانی و مخاطره انگیز از راه عراق، اردن، سوریه و لبنان، ایتالیا و آلمان به فرانسه رسیدیم که خود سفرمان یک دنیا خاطره و داستان دارد که همه آنها را کتاب خاطراتم آورده ام.
خودکار، خودکار شد:
زمانی که هنوز قلم، سرقلم، مداد و خودنویس ابزار نوشتن بودند و کسی خودکار را نمی شناخت یک روز دلالی نمونه ای را برای فروش به حجره پدرم آورد که همان خودکار بیک بود. نمونه را به پدرم نشان داد، پدرم گفت چطور کار می کند؟ جوهر را چطور توی آن می ریزند؟ و من هم که می دانستم این نوشت افزار چیست، گفتم خودکار است و نیازی به ریختن جوهر در آن ندارد.
جالب است که از آن به بعد نام خودکار روی آن باقی ماند با این که اصلا اسم جالبی برای آن نیست و می توانست اسم دیگری داشته باشد. نماینده خودکار بیک فردی به نام کلیمیان بود و ما از او خودکارهای بیک فرانسوی را می خریدیم و پخش می کردیم. سه سال بود که خودکار به ایران آمده بود و کمتر طرفدار داشت، در کل این سال ها 500 هزار تا از آن هم فروش نرفته بود. همان روزها رئیس صادرات بیک فرانسه به ایران آمده بود. پسرکلیمیان از من خواست به واسطه آشنایی ام با زبان خارجی او را در بازار بچرخانم. این آقا که اسمش لوک بود، حین گردش در بازار به من گفت چطور می توانیم کاری کنیم که فروش خودکار بیک در ایران بالا برود؟
به او گفتم نوشته ای از آقای کلیمیان بگیرید که حداقل تا 10 سال این کالا را به کسی جز ما نفروشد من قول می دهم امسال فروش آن را به 2 میلیون برسانم. او گفت کلیمیان به شما چند می فروشد؟ گفتم 8ریال گفت عجب دلال گران قیمتی و دیگر چیزی نگفت.
وقتی به پاریس برگشت از نماینده تبلیغات «شرکت آگهی زیبا» با تلگراف وضع اعتباری ما را سوال کرد وضع اعتباری ما را سوال کرد و جوابی را که دریافت کرد این بود که ما حاضریم برای آنها چک سفید امضا بدهیم.
این بود که آقای لوک تلگرافی فرستاد و گفت از این به بعد نماینده خودکار بیک در ایران شما هستید و باید مستقیما سفارش های خود را به ما بدهید. وقتی پدرم از ماجرا باخبر شد، نه تنها خوشحال نشد، بلکه برافروخته شد و گفت من این کار را نمی کنم. به او گفتم بیک فرانسه تصمیم خودش را گرفته و اگر ما قبول نکنیم، به کس دیگری می دهد. پدرم در صورتی رضایت داد ما نماینده بیک شویم که با توافق کلیمیان مبلغ 100هزار تومان به آنها بدهیم که پول هنگفتی بود و اینطور بود که ما نماینده بیک در ایران شدیم.
شرکت قلم خودکار:
وقتی به ایران برگشتیم، شرکتی تشکیل دادیم به نام شرکت صنعتی «قلم خودکار»، به این ترتیب که پدرم 34درصد، برادر بزرگم (حاج عباس)، 33درصد و من 33 درصد سهام داشتیم. با خرید یک قطعه زمین در تهران نو با سرعت ساخت کارخانه را شروع کردیم و وقتی ماشین ها به تهران رسید، همه چیز آماده بود. 3 ماه طول کشید تا اولین محصول به دست آمد. در آن روزگار افراد تحصیل کرده فنی بسیار کم بودند. دستگاه تزریق پلاستیک که امروزه از ساده ترین دستگاه هاست، برای ما آن روزها غولی بود. به هر حال به هر زحمتی بود، یک شاخه از تولیدات خود را به فرانسه فرستادیم و جالب این که تلگراف آمد آقای بیک گفته اند از رفوگران بپرسید چه کار کرده که چنین محصول خوبی تولید کرده است و چه موادی مصرف کرده اند که خودکار به این با کیفیتی ساخته اند و این تلگراف شادی بخش به منز له جواز کار ما محسوب می شد و از این جا به بعد را دیگر همه می دانند که چطور خودکار بیک همدم همه ایرانیان شد و ما میلیون ها خودکار تولید کردیم.
کارخانه مدادسازی:
پس از چند سال که من مشغول تولید خودکار بودم توسط شخصی پیشنهاد خرید کارخانه مداد به من شد. این کارخانه مدادسازی را شخصی به نام «فرمانفرمائیان» برای دامادش وارد ایران کرده بود؛ ولی او نتوانسته بود کارخانه را بچرخاند و کارخانه بلااستفاده مانده و متروکه شده بود. من این کارخانه را به تنهایی و این بار بدون کمک پدر و برادرم خریدم و چون آن زمان مداد سوسمارنشان از کارخانه «فابرکاستل» آلمان به ایران وارد می شد و بسیار رواج داشت، من به فکر تولید آن در ایران افتادم. این بار به آلمان رفتم و طی یک مرحله دشوار با راضی کردن روسای فابرکاستل آلمان که آن هم شرح اش بسیار مفصل است، امتیاز ساخت آن را گرفتم. مداد سوسمار را با همان کیفیت مداد ساخت آلمان در ایران تولید کردم و این مداد هم سال ها حرف اول را در بازار می زد و مثل خودکار بیک در همه ایران شهرت خوبی داشت تا این که بعد از پیروزی انقلاب آن را به برادرزاده ام واگذار کردم.
وداع تلخ با خودکار بیک:
بعد از انقلاب طی اتفاقاتی وداع تلخی با خودکار بیک و کارخانه ای که خودم سنگ بنایش را گذاشته بودم داشتم و الان حس پدری را که فرزندش را از دست داده باشد دارم. آن روزها خودکار بیک حرف اول را در ایران می زد؛ اما حالا خودکارهای چینی جای یک تولید ملی را گرفته اند.
عطر بیک به جای خودکار:
سال 1375 کارخانه عطر بیک را از فرانسه خریداری کردم. علت اصرار من برای تهیه عطر در ایران، این بود که اولا مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد است و تولید آن در ایران قیمت را پایین می آورد دوم این که کشور ما جمعیت جوان زیادی دارد که شاید همه آنها قدرت خرید عطرهای گران قیمت خارجی را نداشته باشند و من می دانستم می توانم همان عطر را با کیفیت عطرهای گران قیمت خارجی اما با قیمت بسیار کمتر در ایران تولید کنم. همه وقتی فهمیدند می خواهم تولید عطر را در ایران آغاز کنم، تعجب کردند و معتقد بودند نمی شود چنین چیزی در ایران تهیه کرد، حتی آقای بیک هم فکر می کرد این کار در ایران موفق نمی شود؛ اما من با کمک خواهرزاده ام آقای «مهندس کاتوزیان» موافقت بیک را جلب کردیم تا عطر بیک را در ایران تولید کنیم که این کار هم با موفقیت انجام شد.
حالا ما یک عطر باکیفیت جهانی در ایران تولید می کنیم که جز با همکاری و مدیریت آقای کاتوزیان میسر نمی شد. کارخانه عطر بیک قرار بود به سنگاپور یا مالزی برود، ولی ما نه تنها از رفتن آن به کشور دیگر جلوگیری کردیم، بلکه باعث شدیم این عطر به ایران بیاید و برای مردم خودمان تولید کار شود و آنها با قیمت بسیار کمتری، یک عطر خوب داشته باشند.


behnam5555 04-11-2015 07:13 PM


يكي از ويژگي هاي ما انسانها

http://sososite.org/wp-content/uploa...02150509_n.jpg




اکنون ساعت 04:01 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)