شب بود شمع بود من بود و غم
شب رفت شمع سوخت من ماند و غم |
من از آن سياه دارم به غم تو روز روشن
كه تو ماهي و تعلق به شب سياه داري |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر وسامان که مپرس |
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دوران که از آزادگی نام و نشانی نیست |
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن |
خلوتیان آسمان تا چه شراب می خورند روح خراب و مست شد عقل خمار می رسد |
ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش با اهل هنرگوی گریبان بگشای وزنااهلان تمام ددامن درکش |
دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام |
زلف بر باد مده تا ندهی بربادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم |
دارم دلی شکسته ز خوبان روزگار عمرم شده سیاه همانند زلف یار |
اکنون ساعت 03:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)