پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 05-24-2015 06:25 PM

گل آفتابگردان

جعفر ابراهیمی (شاهد)
پیراهن زرد را نگاه كرد رعنا. آفتاب در آن سوی پنجره می درخشید. هوای بوی گل آفتابگردان می داد و پیراهن بوی پونه های صحرایی.
كسی در زد. پیراهن زرد را تا كرد رعنا و در بقچه قرمز پیچید. آرام به راه افتاد. در را گشود. پدر پشت در بود. رعنا سلام كرد. پدر آرام سر تكان داد. پدر به خانه آمد. پیشانی اش عرق داشت. كلاه از سر برداشت. موهای پشت گوشهایش یكسره سپید بود. رعنا انگار برای اولین بار پدرش را دید كه داشت پیر می شد.كلاه را از دست پدر گرفت. پدر آرام و مهربان نگاهش كرد و انگار برای اولین بار فهمید كه دخترش بزرگ شده است. خانه در نظر پدر تاریك می نمود. خورشید، اما در آن سوی پنجره می درخشید. رفت و نشست و خستگی اش را به دیوار بخشید. آب خواست رعنا آرام رفت و از كوزه آب سرد آورد. در كاسه مسین. پدر دست بر سر گذاشت و آب را یك نفس نوشید. گفت: «هوا خیلی گرم بود. بی حالم كرد.»
رعنا كاسه را گرفت و رفت. پدر راه رفتن دخترش را ازپشت تماشا كرد. رعنا آرام گام برمی داشت، درست مثل جوانی های مادرش. پدر آهی كشید. چشم هایش را لحظه ای بست و به سالهای دور اندیشید. به روزهای جوانی خود و مادر رعنا. كه دیگر نبود. بعد از او پدر بود و رعنای كوچك. چند بهار و تابستان را همراه رعنای كوچك پشت سرگذاشت و همه در رنج و درد، و رعنا كم كم قد كشید و چشم هایش و ابروهایش را و راه رفتنش روز به روز، یاد مادر را در دل پدر زنده می كرد، و تنها دلخوشی اش شد نگاه های پاك و معصوم رعنای كوچك كه دیگر كوچك نبود. اگر او می رفت، پدر تنها می شد، تنهای تنها! بدون رعنا او از غصه دق می كرد. رعنا آینه مادرش بود و حالا وقتش رسیده بود كه برود، برود به جایی دور، به جایی دیگر، در پشت كوه های بلند.... خانه دیگر از بوی رعنا خالی می ماند.
ناگهان چشمانش را گشود. رعنا را در برابر خود دید كه سر به زیر و در سكوت ایستاده بود. گویی رعنا فكر پدر را خوانده بود. كنار پدر زانو زد و نشست. دستش را به روی زانوی پدر گذاشت. پدر به انگشتان كشیده و بلند رعنا نگاه كرد و آرام دستش را بر دست فرزندش گذاشت. دستهایی كه زندگی را برای او شیرین می كردند. رعنا ناگهان به گریه درآمد:
- پدر من تنهایت نمی گذارم. بی تو پا از این خانه بیرون نمی گذارم!
پدر سر به زیر افكند و در دل گریست.
- دختركم، دختر نازنینم! گیرم كه امروز نروی، فردا نروی، بالاخره روزی خواهی رفت و پدر را تنها خواهی گذاشت.
رعنا برخاست و درحال گریه به اتاق دیگر دوید و در كنار بقچه قرمز زانو زد. عاجزانه گریست. به یادش آمد از وقتی كه كودك بود، پدرش می گفت: «دخترم، فقط یك آرزوی بزرگ در این دنیا دارم، اگر به این آرزویم برسم، دیگر غمی نخواهم داشت. آرزویم این است كه تو آن قدر بزرگ شوی كه پیراهن زرد مادرت اندازه تنت بشود. مادرت این پیراهن را فقط یك روز، فقط یك روز پوشیده است. آن هم در روز عروسی اش و موقع مرگ آن را برای تو باقی گذاشت.»
رعنا اشكریزان بقچه قرمز را گشود و پیراهن زرد را بیرون آورد. برخاست و ایستاد، پیراهن را مثل بغضی زیر گلویش گرفت، اگرچه كمی بلند به نظر می رسید، اما تقریبا اندازه اش بود.
پدر سر به زیر انداخته بود و غمگین بود. به روزهایی می اندیشید كه با دخترش زندگی
خوشی داشت. شبهای زمستان را زیر كرسی می خوابیدند و او برای رعنا قصه می گفت. تابستانها او را به گردش می برد و در شبهای پاییزی با هم به صدای باران گوش می سپردند. و در زیر سقف كوتاه خانه خوشبختی را در نگاه های یكدیگر جست وجو می كردند و در روزهای بهار رعنا در باغچه كوچك خانه شان گل آفتابگردان می كاشت. و پدر فكر می كرد رعنا همیشه در كنارش خواهد بود، اما حالا خانه بی رعنا می شد.
ناگهان رعنا بر آستانه در نمایان شد. مثل یك گل آفتابگردان شده بود. لباس زرد مادر بر تنش بود.
برخلاف تصور رعنا، پیراهن كاملا اندازه اش بود.
پدر لحظه ای از پشت پرده اشك قامت رعنا را تماشا كرد. لحظه ای پنداشت كه بیست ساله شده است و بوی بهار را در زیر پوستش احساس كرد. جوانی خود و مادر را در قامت رعنا دید.
رعنا آرام آرام آمد و كنار پدر ایستاد. خم شد و با دستهای مهربانش اشك های گرم پدر را پاك كرد.
پدر شرمگین سر به زیر انداخت و زمزمه كرد: «پیر شوی دخترم! خوشحالم كردی. مرا به آرزویم رساندی. حالا دیگر غمی ندارم.»
رعنا ولی می دانست كه پدر غمی بزرگ بر دل دارد، غمی به سنگینی ابرهای زمستانی.
پدر لبخند مهربانی بر نگاه اشكبار رعنا زد و گفت: «حالا برو و برایم كاسه ای دیگر آب بیاور!»
رعنا بغضش را فرو خورد و آن را برای تنهایی اش نگهداشت و به راه افتاد. پدر از پشت او را در لباس زرد تماشا كرد. رعنا با كاسه آب برگشت. پدر كاسه را گرفت و همچنان كه نگاهش بر رعنا بود، آب را نوشید. كمی از آب را در كاسه باقی گذاشت. كاسه را خم كرد و كمی آب بر كف دستش ریخت و آرام بر سر رعنا پاشید. چنانكه بخواهد بیهوشی را به هوش آورد. رعنا كودكانه خندید و خود را پس كشید. پدر هم خندید. در خنده اش اما غمی تلخ موج می زد. گفت: «رعنا از این پس، اسم تو را می گذارم گل آفتابگردان... چطور است؟»
رعنا خندید. نگاهش را به سوی پنجره چرخاند تا پدر اشك هایش را نبیند و آن سوی پنجره آفتاب می درخشید.


behnam5555 05-24-2015 06:26 PM

ضرب المثل های جهان

فارسی: مرد حکیم خرده نگیرد بر آینه.
ایتالیایی: عشق یعنی ترس از دست دادن تو.
ایرانی: تیر از جراحت به در آید و آزار در دل بماند.
آفریقایی: یک دوست خوب را با هر دو دستت نگهدار.
فارسی: با گرگ دنبه می خوره، با چوپان گریه می كنه !
ژاپنی: باید حریف را به کمک حریف دیگری به دام انداخت.
ایتالیایی: معنی همه چیز دانستن هیچ ندانستن است.
بوسنی: مرحله اول بلاهت آن است که خود را عاقل بدانیم.
دانمارکی: وقتی که آش ازآسمان می بارد گدا قاشق ندارد.
انگلیسی: طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.
عربی: هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.
انگلیسی: ضربات کوچک درختان بزرگ را از پای در می آورند.
اسپانیولی: کسی که یک بار می دزدد، همیشه خواهد دزدید.
ایرانی: یا حرفی بزن که از خاموشی بهتر باشد یا خاموش باش.
فنلاندی: همیشه کمی بترس تا هرگز محتاج نشوی زیاد بترسی.
روسی: برای کسی که شکمش خالی است، هر نوع باری سنگین است.
عربی: مشورت با کسی کن که تو را گریه می اندازد نه با کسی که تو را می خنداند.
هندی: سکوت هرگز اشتباه نمی کند و هر چه طولانی تر باشد، بهتر قضاوت می کند.
انگلیسی: یک متر یک متر سخت است ولی یک سانت یک سانت مثل آب خوردن است.
مصری: تندرستی، تاجی است بر سر انسان سالم ولی هیچ کس جز یک بیمار این تاج رانمی بیند.

behnam5555 05-24-2015 06:29 PM

خدایا! در تنگنای نخوت اسیر شده ام و راه فراری جز تو ندارم؛ دست یاری به سویت دراز می کنم. می خواهم از پیله ای که تار و پود آن معصیت و نافرمانی توست، بیرون بیایم؛ کمکم کن! دیگر توان به دوش کشیدن این بار سنگین را ندارم.
خدایا!
در سکوتی آکنده از پشیمانی غرق شده ایم و هیچ یاوری جز تو نیست.
بارالها! ما را از سردرگمی نجات ده، شانه ها را به استواریت محکم کن و دستان پر عطوفتت را بر سجاده ایمانمان بکش تا از آن روشنی بگیریم.
پروردگارا!
ما را از گروه رانده شده از درگاهت قرار مده، چونان ابلیس که با قهر تو به بیراهه رفت!
خدایا!
پیشانی ام را از روی عجز بر زمین می گذارم؛ ندامت در چشمانم گر گرفته است و دستان خالی ام به سوی تو دراز است.
چه کسی است جز تو که توبه ام را بپذیرد؟!.
خداوندا! زنده کن دلم را به نور هدایت خویش.

behnam5555 05-24-2015 06:30 PM

جمله ها و نكته ها

طوفان یعنی امتحان كردن ریشه درخت.
وقایع و حوادث تلخ در انتظار ما ننشسته اند، بلكه دائما با ما سر جنگ دارند و در حال ستیزند.
رمز موفقیت حریص بودن برای رسیدن به هدف است.
سختی های زندگی فقط برای یك دسته است؛ كسانی كه خدا دوست دارد بهتر و موفق تر شوند.
جای آنكه دعا كنیم خدا پاره سنگها را از جلوی پایمان بردارد دعا كنیم صخره سنگهایی را جلویمان بگذارد كه وقتی ازشان بالا می رویم افق بیشتری را ببینیم.
نادان نقطه قوت خود را می بیند و به آن می نازد در حالی كه دانا نقطه ضعف خود را می بیند و به آن می تازد.
نقاش تصویرش را با دستانش می كشد اما قبل آن با ذهنش خلق می كند.
تا وقتی كه دو پلكمان را روی هم گذاشته ایم چشم عقاب هم به كارمان نمی آید.
یك انسان می تواند یك ابر قهرمان شود اما یك انسان معمولی نمی تواند.
تو خود آن گل سرخی باش كه جای فكر كردن به «به دنیا آمده ام و چندی بعد پژمرده می شوم» به این بیندیش كه «به دنیا آمده ام و چندی فرصت دارم تا شكوفا شوم و دلی شاد كنم».
همان طور كه می توانیم یادبگیریم به خیلی چیزها بی جهت بخندیم همانطور هم باید بگیریم به خیلی چیزها بی جهت سكوت كنیم.
اگر می خواهیم در خانه ی گرمی بنشینیم كه سقفش هم چكه نمی كند باید سرما را به جان بخریم و برفها را پارو كنیم.
اگر برای پرواز كردن یك عمر هم وقت بگذاری از پشت بام خانه بپری و از دستهای خالی استفاده كنی نمی توانی؛ اما اگر یك روز وقت بگذاری و از ذهن پربار استفاده كنی شاید بتوانی.
«آرامگاه» یا «ناآرامگاه» بودن قبر را ما تعیین می كنیم نه سنگ تراش.
خدا بخاطر خراب شدن لانه مورچه ها مانع نزول باران نمی شود.
آیا طوری از خدا درخواست می كنیم كه انگار همین یك نیاز را داریم و بس؟
یك درخت تا وقتی در مقابل تند باد سرپاست كه مقاومت كند.
آدمی كه دنیا را فقط در چشمهای خودش می بیند وقتی چشمهایش را می بندد خورشید هم خاموش می شود.
ماهی اگر بخواهد در تنگ بلورین بزرگ شود یا عمرش كفاف نمی دهد یا خفه می شود.
ما در كارها خسته می شویم، دلسرد می شویم و می بریم؛ چون هنوز یاد نگرفته ایم كه كامیابی در كارها نیازمند پشتكار است.
حماقت است اگر نابكاری و نابلدی خودمان را پای تقدیر و حكمت بنویسیم.
بهتر است گاهی واقعا چشمهایمان را بشوییم.
با پشتكار شاید بتوانیم روزی موفق شویم اما با دلسردی هیچ روز نمی توانیم.
هر چقدر كه می خواهی برای مردم سكوت كن؛ خدا هرگز از صحبت كردن تو خسته نمی شود.
روزگارمان سیاه می شود؛ اگر خورشید ایمان غروب كند.
تلاش در راه موفقیت نمودی از خود موفقیت است. چون اوضاع هر لحظه بهتر می شود و هدف سهل الوصول تر.
سربالایی های زندگی تند و لغزنده اند و سختی های زندگی مثل سنگ خارا. چرا این سنگها را روی سربالایی ها نمی چسبانیم تا راه پله ای داشته باشیم و راحت تر بالا رویم.
بزرگ شدن اتفاق نمی افتد تا وقتی كه در طفولیت گیر كرده ایم.
تاریك ترین بخش زندگی ما آن بخش است كه آماده ایم چیزی نیاموزیم.
انسان یك بار از مادرش زاده می شود و هزار بار از عقاید و افكارش.
بهتر است هر چند وقت یك بار سفره دلمان را پهن كنیم و با خداوند ترتیب یك مهمانی خصوصی دو نفره را دهیم. حرف دلمان را بگوییمش و برای گره هایمان چاره از او بخواهیم.
مرگ كارت دعوتی كه مجلسش را خودمان ترتیب داده ایم. مجلس غم یا شادی.
شاید اگر دشمنی نادان دوست مان شود، دوست خردمندی شود اما اگر دوستی خردمند دشمن مان شود، دشمن نادانی نمی شود.
ما انسانها موجودات بسیار خوش شانسی هستیم كه می توانیم در زندگی هدفی تعیین كنیم و برای رسیدن به آن حتی با خود زندگی هم بجنگیم.
باید به راه خود ایمان بیاوریم، وقتی كه آرام آرام به سمت هدفمان گام بر می داریم.
پرتو افشانی ماه در سیاهی شب است كه نشان می دهد هنوز خورشید زنده است.
قلب اراده تا وقتی در كالبد ما می تپد كه مشكلاتی سر راهمان باشد و اراده ای برای عبور از آنها.
تمام صبوری هایی كه در توجیه شكستمان خرج كرده ایم اشتباه بوده؛ ما برای پیروزی نیازمند چیزهای مهمتری هستیم.
خورشید كه باشی ابرها فقط می توانند چهره تو را پنهان كنند اما هم نور تو به زمین می رسد و هم جایی دیگر كه نور تو را از آنجا هم می شود دید.
وقتی روزهای نو در انتظار ما هستند باید با اندیشه های نو به سراغشان رویم.
شیرها وقتی موش می شوند كه بخواهند چیزی بجز سلطان بودن را تجربه كنند.
ما دلتنگ هم می شویم چون دلمان برای هم تنگ می شود اما دلتنگ موفقیت نمی شویم چون دلمان برای موفق شدن تنگ نمی شود.
دوستی، قصه شمع و پروانه نیست كه یكی بسوزد و دیگری آب شود. دوستی، قصه هزار چشمه جوشان است كه قلیان می كنند و در كنار هم دریا می شوند.
آینده پدیده ای ست كه ستون فقرات آن تجربه است.
اغلب ما روحی تغییر ناپذیر و نفوذ ناپذیر داریم اما فراموش كرده ایم وقتی كه می شكنیم و خرد می شویم راحت تر می توانیم به شكل دلخواه در آییم.
كودكان هم می توانند از تپه ای بالا روند، رسیدن به قله های مرتفع و سخت است كه مرد می خواهد.
ما تا وقتی به ذهنمان مدیون هستیم كه آن را جست وجوگر بار نیاوریم؛ نه اینكه هر چه در عالم است در آن فرو كنیم. ما به ذهنمان بدهكاریم كه آن را برای آموختن آماده نگه داریم.
ترس از شكست را بیشتر از شیرینی پیروزی یاد می كنیم، به تلخی شكست بیشتر از تجربه بودن شكست تكیه داده ایم و توجیه مان برای شكست از برنامه ریزی مان برای پیروزی بیشتر است. این است داستان یك ذهن منجمد.
هر چه با سرعت بیشتری سقوط كنیم زودتر به زیر كشیده می شویم و هر چه با سرعت كمتری صعود كنیم دیرتر به اوج می رسیم.
یك چیز خداوند به آن عظمت را ما می سازیم. و آن هم نحوه برخوردش است.
تا وقتی كه وعده نوح نبی را به ما نداده اند بهتر است مراقب باشیم كجا كشتی می سازیم.

behnam5555 05-24-2015 06:33 PM


چند حکایت کوتاه

http://www.yomnaa.com/images/stories/9306/1810.jpg

1. جرأت و شجاعت
بهرام گور ابتدا پادشاهی خوش گذران بود، این کار موجب شد پادشاهان اطراف به کشورش طمع ورزند، چون خبر حمله پادشاهان همسایه را به ایران شنید، خوش گذرانی را رها کرد و به جنگ دشمن شتافت، او دستور داد هفت هزار گاو نر را بکشند و پوست آن ها را با خود بُرد و هفت هزار کره اسب یک ساله هم همراه خود برد. شب ها حرکت می کرد و روزها خود را پنهان می ساخت تا به یک منزلی دشمن رسید. او دستور داد پوست گاو را باد کردند و در آن سنگ ریزه ریختند و چون خشک شد به گردن اسب ها آویختند و آن ها را شبانه رها کردند و به پشت اردوگاه خاقان راندند، از آن پوست ها و ریگ ها و دویدن کره اسب ها چنان هیاهو برخاست که ترکان سخت ترسیدند و اردوگاه را رها کردند.
2. پادشاه علم دوست
میان پادشاهان ایران هیچ کس از خسرو انوشیروان بیشتر در طلب علم کوشا نبود. او خود جامع فنون ادب و حکمت بود، ادیبان و حکیمان را به خود نزدیک می ساخت و قدر و منزلت ایشان را می شناخت، بزرگ ترین دانشمندان روزگار او بزرگمهر بود که از حکیمان و خردمندان نامی ایران است و انوشیروان او را بر عموم وزیران و علمای روزگار خود برتری می داد.
3. نظارت بر کارگزاران
در آخر روزگارِ انوشیروان، شغال در عراق فراوان شد، مردم به هراس افتادند و چون خبر به انوشیروان رسید به موبد گفت: بسیار تعجب می کنم از این جانوران وحشی. موبد گفت: ای پادشاه! در هر سرزمین که ستم بر داد غلبه کند جانوران درنده و وحشی آن جا روی می آورند. انوشیروان چون این سخن را شنید نسبت به روش کارگزاران خود شک کرد، سیزده تن از افراد امین را به طور ناشناس به اطراف کشور گسیل داشت، آنان باز آمدند و اخباری از بدرفتاری کارگزارانش به او دادند که اندوهگین شد و نود تن از آنان را خواست و گردن زد، دیگر کارگزاران خود را موظف به دادگری کردند.
4. آغاز جنگ های اعراب و ایرانیان
در زمان خلیفه اول، دو مرد به نام مُثَنّی و سُوَید به مرزهای ایران هجوم آوردند و بر دهقانان تاخت و تاز و غارت می کردند و آنچه می توانستند می گرفتند و چون آنان را تعقیب می کردند به صحرا می گریختند و کسی به تعقیب ایشان نمی پرداخت. مثنّی از ناحیه حیره غارت می کرد و حمله می برد و سُوَید از نزدیکی بصره و این به روزگار خلافت ابوبکر بود.
5. نبرد قادسیه
جنگ قادسیه، در ۱۴ هجری قمری(۶۳۵ میلادی) بین سپاه ایران و اعراب مسلمان در حمله اعراب به ایران در سرزمین قادسیه(در نزدیکی کربلای کنونی) اتفاق افتاد.[1]
فرمانده ایرانیان در نبرد قادسیه رستم بود و سعد بن ابی وقاص فرماندهی مسلمانان را به عهده داشت، مسلمانان با شجاعت تمام با ایرانیان به جنگ پرداختند و رستم در جنگ کشته شد، و ایرانیان از جنگ گریختند و به مداین رسیدند و مسلمانان هم پیشروی کردند و کنار رود دجله مقابل مداین اردو زدند و بیست و هشت ماه همان جا مقیم بودند آن چنان که دو بار خرمای تازه خوردند و دو عید قربان همان جا قربانی کردند.
مقدمات جنگ قادسیه
پس از اینکه ابوبکر اولین خلیفه از خلفای راشدین، به جنگ‌های ارتداد پایان داد. در محرم سال دوازدهم هجری قمری خالد پسر ولید را مأمور رفتن به عراق ساخت. در آن اوقات المثنی بن حارثه الشیبانی به اجازهٔ خلیفه در آن حدود بود، به خالد پیوست. چون این اخبار به «هرمز» مرزبانِ ایرانی آن اطراف رسید، وقایع را به دربار اطلاع داده، در مقابل دشمن شتافت. در حفیر که یکی از مناطق مهم سرحدی ایران نزدیک خلیج فارس بود، جنگی واقع شد که معروف به جنگ زنجیر است. «هرمز» در مبارزه با خالد پسر ولید کشته شد و بر لشکر او شکست وارد آمد. پس از آن در الیس واقع در ساحل رود فرات، جنگی بنام جنگ الیس رخ داد. چون فتح نصیب خالد شد، خالد متوجه حیره گشت. مرزبان آنحدود، آزادبه بدون اینکه اقدام بجنگ کند، در مقابل لشکر عرب فرار اختیار کرد. و پیروزی از آن لشکر خالد شد. در جنگ انبار نیز شیرزاد فرماندهٔ ایرانی شهر مجبور به صلح شد. سال بعد در سال ۶۳۴ میلادی، ابوبکر، خالد را با نصف لشکرش مأمور شام ساخت و نصف دیگر لشکر در عراق تحت فرماندهی المثنی بن حارثه الشیبانی باقی ماند. ابوبکر هم در همین سال فوت کرد و عمر برجایش نشست. عمر مجدداً المثنی بن حارثه الشیبانی را که که موقع بیماری ابوبکر به مدینه آمده بود، با ابوعبید مسعود ثقفی و گروهی دیگر به عراق باز فرستاد. المثنی به حیره آمد و پس از یک ماه ابوعبید مسعود ثقفی نیز به او پیوست. تهدید ایران از طرف اعراب باعث شد که دربار ایران رستم فرخزاد حاکم خراسان را خواسته، اختیارات تامه به او برای مقابله با حملات بدهد. رستم فرخزاد، کشاورزان فرات را بر علیه اعراب بشورانید و در جنگی معروف به جنگ پل در ساحل فرات لشکر اعراب شکست فاحشی خورد و ابوعبید مسعود ثقفی زیر پای فیل لگدمال شد و المثنی بن حارثه الشیبانی مجروح گردید و با زحمت زیاد لشکر اعراب توانست با دادن چهار هزار نفر تلفات عقب‌نشینی نماید. بهمن جادویه عزم تعقیب آنان را داشت ولی اوضاع در ایران طوری بود که بهمن مجبور گردید از آن خیال منصرف شود. [۲]
داستان جنگ
در چهاردهمین سال هجری قمری برابر با ۶۳۵ میلادی یزدگرد سوم شهریار ایران، سرداری لشکر را به رستم فرخزاد واگذاشت. رستم در این وقت نایب‌السطنه حقیقی ایران محسوب می‌گشت، مردی مدیر و با تدبیر و سرداری دلیر بود. او کاملاً از خطر عظیمی که در نتیجه حمله اعراب به کشور ایران روی آورده بود، اطلاع داشت پس فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت و در دفع دشمن جدید کوششی دلیرانه کرد، سپاهی بزرگ در پیرامون پایتخت حاضر شد اما خلیفه عمر دست پیش انداخت. [۳] در همان احوال المثنی بن حارثه الشیبانی سردار عرب بواسطهٔ زخمی که در جنگ پل برداشته بود، درگذشت. از سوی خلیفه عمر بن خطاب، سعد پسر ابی وقاص به جانب عراق مأموریت یافت و با زحمت زیاد سی هزار لشکر در سواد (عراق) گرد آورد. سعد پسر ابی وقاص در قادسیه خیمه افراشت و رستم فرخزاد از فرات عبور کرده، داخل سواد شده، مقابل لشکر عرب صف‌آرائی نمود. جنگ قادسیه که مانند نبرد ایسوس در شمار جنگ‌های قطعی دنیا بشمار می‌آید، این هنگام رخ داد. این جنگ در چهار روز متوالی دوام داشت. در آن روز به علت بیماری تب سعد پسر ابی وقاص قادر بر جنگ نبود و خالد بن عرفطه را مأمور این کار ساخت. در روز اول اسب‌های عرب از فیلان که آن ها را جلو نگاهداشته بودند فرار کردند. چنین به نظر می‌آمد که فتح با لشکر ایران است، جناحین لشکر اعراب در مضیقه افتاده و روی هم‌رفته خسارت لشکر اعراب بیش از ایرانیان بود.
در روز دوم لشکر امدادی اعراب که از شام رسیده بود، وارد میدان شد و نبردهای تن به تن بین پهلوانان دو سپاه صورت گرفت. هنگام مبارزه سه نفر از سرداران ایرانی که از آن جمله بهمن جاذویه و «بندوان» بودند، کشته شدند. ولی نتیجهٔ قطعی بدست نیامد. چند نفر از فراریان لشکر ایران به اعراب آموختند که هرگاه خواسته باشند، دفع فیلان را نمایند، بهترین تدبیر آنست که خرطوم یا چشم آن هارا هدف گیرند. در روز سوم بار دیگر فیل‌ها در خط جنگ ظاهر شدند، اعراب به همان طریق فیلان را زخمی کرده، آن ها را از میدان کار زار بدر بردند. بالاخره فیل‌ها برگشته در لشکر ایران باعث اختلال شدند. دو لشکر به یکدیگر نزدیک شده تا زوال آفتاب با شمشیر و نیزه جنگیدند و فتح نصیب هیچیک از طرفین نشد. پس از جنگ رستم فرخزاد برای آسایش افراد لشکر خویش، از (نهر العتیق) به آنطرف عبور کرد. اعراب به سبب رسیدن قوای عمده‌ای از شام قویدل شده و شب هنگام روحیهٔ مسلمانان بهتر از روحیهٔ لشکر ایران بود. چون اعراب خیال ایرانیان را دریافتند که شب مایل به استراحت هستند، دسته‌ای از سربازان عرب، همراه دو تن از سرداران لشکر مسلمان هر کدام جداگانه در تاریکی شب به لشکر ایران شبیخون زده، عده‌ای را کشتند، و جنگ در تمام شب جریان داشت. در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ باد تند و سوزانی وزیدن گرفت و ریگ سوزان بر روی ایرانیان می زد چنانکه نمی توانستند همدیگر را ببینند. اعراب در مرز و بوم خود با اینگونه گردباد آشنا بودند و بیشتر تاب و توان داشتند. رستم فرخزاد به ناچار به زیر پای شتری به سایه پناه برد. عربی به نام هلال بن علقمه که می‌دانست بار بر شتر درم و دینار است، با ضربت شمشیر بدون اینکه بداند زیر آن بار کیست، طناب آن را برید. لنگه‌ای از بار قطع شده، رستم را صدمه رساند. رستم خودرا در رود انداخت و بنای شنا گذاشت. عرب نیز که گویی او را شناخته بود، پشت سر او در آب جست و او را از آب بگرفت و سرش را برید و بر سر نیزه کرد. سپس بانگ بر آورد که، به خدای کعبه رستم را کشتم. [۴] با کشته شدن رستم، در قلب سپاه ایران شکست افتاد، عده‌ای راه هزیمت پیش گرفتند و عده‌ای دیگر همچنان در جنگ پای می‌افشردند و تا پای مرگ ایستادند. [۵]
غنائم جنگی
از جمله غنائمی که بدست اعراب افتاد، درفش معروف کاویانی بود. ایرانیان این درفش مقدس را تنها در جنگ‌های بزرگ و در روزهای سخت بیرون می‌آوردند. در قادسیه آن را بر پشت پیل سفید کوه پیکری برافراشته بودند و سرانجام به دست اعراب افتاد. از افتادن این درفش که هماره نشانهٔ پیروزی‌های ایران و گویای سرافرازی‌های جنگاوران آن در پهنهٔ کارزار بود، پشت رزم‌آوران شکست. این درفش را از قادسیه به نزد عمر فرستادن، خلیفه امر کرد تا گوهرهای آن را برداشتند و پوست چرمین آن را سوزاندند. [۶]پس از جنگ قادسیه، ساحل یسار فرات بکلی بدست اعراب افتاد. دربار ایران قصد تغییر پایتخت تیسفون را نمود ولی اقامت در استخر (شهر) یا شهر دور دست دیگری را صلاح ندانستند، وبیم آن می‌رفت که تغییر پایتخت دلالت برضعف دولت ساسانی نماید و برجسارت اعراب بیفزاید. عجب اینجاست که در مدت یکسال ونیم پس از جنگ قادسیه که اعراب در جای دیگر اشتغال داشتند، یزدگرد سوم اقدامات جدی برعلیه آنان نکرد. [۷] حقیقت مسئله این است که یزدگرد بی‌تجربه بود. به روایت دینوری به هنگام بر تخت نشستن پانزده سال و به روایت طبری بیش از بیست ویک سال نداشت. حوادث بعد نیز چنان به سرعت روی داد که مقابله با آن برای پادشاه بی‌تجربه‌ای مثل یزدگرد ممکن نشد. پس از شکست ایران در قادسیه سعد بن ابی وقاص، تیسفون پایتخت ایران را هدف بعدی قرار داد. [۸]
ابوحنیفه دینوری
پی نوشت ها:
1. تاریخ کامل، پدیدآورنده: علی بن محمد ابن اثیر ص ۱۴۳۲.
2. پیرنیا، ص ۳۶۰
3. کریستن سن، ص ۵۲۵
4. آناهیتا، پورداوود ص ۳۷۷
5. زرینکوب، ایران بعد از اسلام، ص ۳۲۶
6. آناهیتا، پورداوود، ص ۳۷۸
7. پیرنیا، ص ۳۶۳
8. زرین کوب، ص ۵۳۲
منابع:
1. زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۲.
2. کریستن سن، آرتور. ایران در زمان ساسانیان، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۷.
3. پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۳.
4. پیرنیا، حسن( مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲.
5. طبری، محمّد بن حریر. تاریخ طبری جلّد دوِم. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۶۲.
6. الطبری، أبی جعفر، بن جریر، محمد (تاریخ الأمم والملوک)، مؤسسة عزالدین، چاپ سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
7. دکتر: زکریا، جمال، قاسم (سقوط الامبراطوریه الفارسیه)، دار الفکر العربی، چاپ سال ۱۹۹۱ میلادی.
8. دکتر: رازی، عبدالله، همدانی (تاریخ کامل ایران)، چاپخانه اقبال سال ۱۳۶۳ خورشیدی.
9. لبیب، عبدالساتر، الحضارة الفارسیة، دارالمشرق، بیروت، چاپ ۱۹۹۰ میلادی، گنجینه، آذر 1383 شماره 45 صفحه 93 و ابن اثیر، عزّالدّین، الکامل، بیروت، دارصادر، 1385 ق، 2/525-542، 545 ،549؛ بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، با کوشش محمد رضوان، بیروت، دارالکتب، 1398 ق؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، با کوشش یان دخویه، لیدن،1881 م، 1/2478-2479؛ مارکوارت، ایرانشهر، برلین، 1907 م؛ یاقوت، حموی، ابوعبداللّه، معجم‎البلدان، با کوشش فووستنفلد، لایپزیک، 1866-1870 م، 4/393؛ نیز: Justi, Ferdinand, Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895. آذرتاش آذرنوش.



behnam5555 05-24-2015 06:37 PM


حضرت سلیمان (ع) و هدهد

http://www.yomnaa.com/images/stories/9307/1837.jpg

خداوندا! به من چونان ملک و اقتدار عطا فرما که چنین موقعیتی بعد از من به هیچ کس دیگری دست ندهد: «هب لی ملکاً لاینبغی لاحد من بعدی» بنده شایسته و لایقی بود به گونه‌ای که عنایت ویژه حضرت احدیت را احراز نموده، این درخواست در شأن او به مرحله اجابت رسید.
آری؛ او سلیمان بن داود و از پیامبران بزرگ الهی است.از ویژگی‌های حضرتش این بود که انواع مخلوقات از قبیل: انس و جن،پرندگان و… گوش به فرمان او بودند و از جمله آن پرندگان که مطیع فرمان او به شمار می‌رفت،هدهد بود. (1)
هنگامی که از کار آن عبادتگاه با عظمت فارغ گشت،دلش آرام گرفت و خاطرش بیاسود و به قصد حج عزیمت کرد و مدتی در حرم امن اقامت نمود و پس از آن آهنگ یمن کرد و به سرزمین صنعا رهسپار شد و در آنجا به جستجوی آب پرداخت و برای یافتن آن کاوش فراوان نمود؛ ولی خسته و فرسوده شد و به مقصود خویش دست نیافت در این هنگام حضرت سلیمان به صف پرندگان توجه نموده،و از هدهد سراغ گرفت تا او را به آب رهبری کند.2 ولی هدهد را در صف پرندگان مشاهده نکرد.پرسید:چه شده است که من هدهد را نمی‌بینم؟ آیا عذری در نیامدن و غیبت داشته یا بدون جهت تأخیر نموده است؟(مالی لااری الهدهد ام کان من الغائبین).اگر چنین باشد من او را به سختی مجازات نموده و یا خواهم کشت. مگر آن که دلیلی روشن و شفاف برای غیبتش اقامه کند.(لاعذّبنّه عذاباً شدیداً او لاذبحنّه او لیأتینّی بسلطان مبین)» دیری نپایید که هدهد حضور پیدا کرد و بی‌درنگ گفت:ای سلیمان! من به موضوعی دست یافته‌ام که تو از آن بی‌خبری،من از شهر سبا می‌آیم و خبر مهمی برای تو آوره‌ام؛«احطت بما لم تحط به وجئتک من سبأ بنأ یقین»پادشاه آن کشور زنی بود که همه امکانات در اختیار داشت و تخت سلطنتی بس عظیم و شگفتی داشت. آنچه مایه تأسف است این که پادشاه و مردم آنجا به جای خدای سبحان در برابر خورشید سجده می‌کردند!خورشید پرست بودند و شیطان این رفتار را برای آنان زیبا جلوه داده، آنان را به بی‌راهه برده‌بود.شگفتا! از چه رو به ساحت احدیت سجده نمی‌کنند؟
آن خدایی که آنچه آنان آشکار و یا پنهان سازند از آن آگاه است.آن ذات مقدسی که جز او معبودی در جهان هستی یافت نمی‌شود و به راستی که عرش عظیم ویژه آن ذات مقدس است.
حضرت سلیمان (ع) برای این خبر اهمیت ویژه‌ای قائل شد و فرمود:«من باید بررسی کنم که آیا این گزارش صحیح است یا نه؟
آنگاه نامه‌ای برای ملکه سبا مرقوم فرمود و به هدهد داد و گفت:«تو خود نامه را ببر و به نزد ملکه سبا بیفکن و از دور با دقت تماشا کن که چه عکس العملی نشان خواهد داد».
هدهد نامه را برداشت و به سوی بلقیس راونه شد و نامه را نزد او افکند.بلقیس نامه را برداشت و قرائت کرد و آن گاه خطاب به وزرا و بزرگان دربار نموده، گفت: نامه مهمی به من رسیده است.نامه از سلیمان نبی است و محتوای آن چنین است:«به نام خداوند کارساز بنده نواز، آن گاه فرمان داده که از دعوتش سرپیچی نشود و برتری جویی را کنار گذاشته و از سر تسلیم به سوی او رهسپار گردند».
سپس ملکه سبا خطاب به حاضران گفت:«هر یک از شما نظر خود را در این راستا ابراز کند که من بدون رایزنی و آگاهی از دیدگاه شما تصمیم قاطع و نهایی نخواهم گرفت».
وزرا و فرماندهان گفتند:ما امّتی نیرومند،دلیر و شجاع هستیم.ما مرد جنگیم و خود را آماده پیکار و میدان‌های نبرد ساخته‌ایم.با این وصف تصمیم نهایی با خود شماست،هر چه بفرمایید ما اطاعت خواهیم کرد.
ملکه سبا که از جنگ بر حذر بود، در جواب گفت:«روند پادشاهان چنین بوده است که وقتی شهری را به تصرف خود در آورند، آنجا را به فساد می‌کشند و عزیزانشان را ذلیل می‌سازند و پیوسته رسم روزگار چنین بوده است.اندیشه‌ای که من در سرمی‌پرورم چنین است که هدایایی برای سلیمان ارسال نمایم و آن گاه منتظرواکنش او می‌مانم که فرستادگان ما چه خبر یا گزارشی می‌آورند».
وقتی فرستادگان ملکه سبا هدایا را نزد حضرت سلیمان آوردند ـ از آنجا که سلیمان احساس کرد که آنان در صددند که با این هدایا آنان را از دعوت به توحید و یگانه پرستی معاف دارند ـ فرمود:«آیا با این هدایا به انصراف من بر آمده‌اید؟من نیازی به این هدایا ندارم.این هدایا در برابر عطایایی که ایزد منان به من مرحمت فرموده، هیچ و ناچیز است.حال که چنین است و دعوت مرا به یگانه پرستی اجابت نمی‌کنند،چنان لشگری به سوی آنان خواهم فرستاد که هرگز به ذهن و اندیشه آنان خطور نکرده باشدو نظیرش را ندیده و نشنیده باشند».
فرستادگان باز گشتند و آنچه را دیده و شنیده بودند گزارش کردند.
ملکه گفت: من چاره‌ای جز تسلیم و اطاعت نمی‌بینم و بر این گمانم که هر چه زودتر دعوت سلیمان را بپذیریم و سر اطاعت در برابرش فرود آوریم و سپس از روی انقیاد و تسلیم به درگاه حضرت سلیمان شتافتند.
هنگامی که خبر حرکت آنان به سلیمان گزارش داده شد،برای آن که گوشه‌ای از قدرت خویش را به نمایش بگذارد از مأموران تحت فرمانش سؤال کرد:«کدام یک از شما تخت ملکه سبا را، قبل از آن که آنان در این جا حضور یافته و تسلیم گردند در نزد من حاضر خواهد ساخت؟».
فردی از جن اظهار داشت:«قربان،قبل از آن که از جایتان برخیزید،من عرش او را برابر شما حاضر می‌کنم که در این کار بس توانا و در حفظ آن بس امین هستم».
فرد دیگری از انسان‌ه که با خود رشحاتی از علم و حکمت همراه داشت ـ و از حقایق هستی و لوح محفوظ اسراری را می‌دانست ـ گفت:ای سلیمان! من قبل از آن که مژه بر هم زنی تخت بلقیس را در محضرتان قرار خواهم داد!
وقتی حضرت سلیمان(ع) تخت بلقیس را در برابر چشمان خود دید، برای آن که مبادا در پرتو این قدرت شگفت که از خود و حواریانش سراغ داشت،گرفتار غرور و ناسپاسی گردد و چه بسا برای جلوگیری از غلوّ و زیاده روی دیگران،به شکر و سپاس الهی پرداخت و گفت« این اقتدار از فضل و عنایت پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا بنده شاکری هستم یا ناسپاس و نمک نشناس؟».
در این جا حضرت سلیـمان(ع) دستـور داد:علائم اختصاصی و آثار تخـت را حذف کنند تا ملکه سبا را بیازماید.
هنگامی که ملکه وارد شد و به اطراف و اکناف چشم دوخت، سؤال کرد:آیا این تخت شما نیست؟بلقیس در کمال شگفتی و اعجاب گفت:گویا این تخت و عرش من است! تخت و عرش من اینجا چه می‌کند؟!آنگاه چنین اعتراف کرد:ما قبل از این نیز به اعجاز و قدرت سلیمان آگاه گشته و اسلام آورده بودیم!
آری، پرستش معبودهای محسوس و دروغین او را از توحید و یکتاپرستی بازداشته بود.چرا که در جامعه کافر کیشی زندگی می‌کرد.
به هر حال ملکه سبا راهنمایی شد که به داخل صحن و قصر سلیمان وارد شود.وقتی ملکه آن منظره شگفت را دید به گمان این که آن جا نهر آب است، ساق‌های خود را برهنه کرد؛اما حضرت سلیمان(ع) به او گفت: که کف حیاط از آبگینه و از بلور صاف ساخته شده است و آبی که مشاهده می‌‌کند از زیر آن بلور می‌گذرد.در این شرایط و موقعیت بسیار حساس بود که ملکه سبا روی به درگاه حضرت احدیت نموده و اظهار پشیمانی کرد:«خداوندا!من تاکنون به خودم ستم کردم و دل خویش را از نور و رحمتت محجوب داشتم،اینک در محضرسلیمان از کرده خود پشیمانم و روی دل به سوی تو کردم و در خط فرمان تو هستم ای مهربان‌ترین مهربانان».
1.برای این پرنده اسم‌های دیگری نوشته‌اند که از جمله:شانه به سر؛مرغ سلیمان،و ابو ربیع و ابو الاخبار را می‌توان نام برد.گوشت این پرنده نیز در قدیم مصارف طبی بسیار داشته و در درمان بیماری‌ها تجویز می‌شده است،(لغت نامه دهخدا).
2.از ویژگی‌های این پرنده آن است که آب را در زیر زمین همان گونه مشاهده می‌کند که انسان در ظرف بلورین.
محمود خیراللهی

منبع:
بشارت، فروردین و اردیبهشت 1385، شماره 52


behnam5555 05-24-2015 06:39 PM


بهشت و جهنم کجاست؟

چطور می توان به کسی که تازه می خواهد مسلمان شود آدرس بهشت و جهنم را داد؟ جی بهشت و جهنم کجاست؟ پاسخ داد؟
انسانی که در جهان ماده زندگی می کند و بسیاری از داوری ها و انتظارات او هم صبغه عنصری و مادی دارد. او برای هر چیز، جا و مکان مادی تصور می کند و فرآیند همه امور را در راستای زمان و مکان طبیعی می نگرد. حال اگر از او پرسیده شود که جای مسئله 4=2+2 کجاست یا جای معادله 9 ایکس +4 کجاست، درپاسخ خواهد گفت: این مسئله ای ریاضی یا معادله ای جبری است و نمی تواند جایی داشته باشد. و امری است که جنبه متافیزیکی دارد و خارج از محدوده تاریخ و مکان است; بلکه اساسا علوم و دانش های بشری ذاتا مجرد ازماده است و زمان و مکان ندارد و از جان انسان بیرون نیست. از این رو با رفتن روح از بدن، علوم هم همراه او می شوند. بهشت و جهنم نیز از محدوده تاریخ دنیایی و زمان و مکان خارج است و قبل، بعد، کی و کجای دنیوی بر نمی دارند و چنانچه ما بخواهیم آنها را تصور کنیم، باید به تعبیرهای قرآن و احادیث معصومین (ع) رو آورده، بگوییم: بهشت نزد سدره المنتهی است.
در احادیث فراوانی که به برخی از آنها اشاره شد، «سدر المنتهی »، «جنه الماوی »، «عرش »، «کرسی »، «معراج » و «ملکوت » همه کنار همبهشت و جهنم, جهنم کجاست, زندگی, سدر المنتهی, جنه الماوی, عرش, کرسی, معراج, ملکوت, معراج, علامه مجلسی, مسلمان, آدرس بهشت, جهان ماده, داوری, صبغه عنصری, مادی, زمان, مکان, تعبیرهای قرآن, احادیث معصومین قرار گرفته است; یعنی همه در آسمان ها قرار گرفته است.
بسیاری از احادیث اسلامی نیز این معنی را تایید و تاکید می کند که بهشت و دوزخ هم اکنون مخلوقند. یکی از اصحاب از امام علی بن موسی الرضا (ع) پرسید که آیا بهشت و دوزخ هم اکنون مخلوقند؟ امام (ع) فرمود: «و ان رسول الله قد دخل الجنه ورای النار لما عرج به الی السما; آری آفریده شده اند و پیامبر (ص) به هنگام معراج، وارد بهشت شد و دوزخ را نیز مشاهده کرد».
سؤال شد که برخی می گویند آنها مخلوق نیستند. امام (ع) فرمود: «ما اولئک منا و لا نحن منهم، من انکر خلق الجنة و النار فقد کذب النبی و کذبنا; آنها از ما نیستند و مااز آنها نیستیم; کسی که آفرینش بهشت و دوزخ را انکار کند، پیامبر را تکذیب کرده و ما را نیز تکذیب نموده است ».
در بسیاری از روایات مربوط به معراج پیامبر (ص)، به مسئله بهشت و دوزخ و وجود فعلی آنها اشاره شده و اینها در حقیقت تاکیدی است بر آن چه درآیات فوق خواندیم و قرآن در سوره نجم در جریان معراج پیامبر (ص) نیز به این موضوع اشاره کرده است.
در تفسیر علی بن ابراهیم در شرح آیه «و لقد رآه نزله اخری عند سدره المنتهی »، چنین آمده است: «واما الرد علی من انکر خلق الجنة و النار فقوله عندها جنة الماوی، ای عند سدرة المنتهی فسدرة المنتهی فی السماء السابعة و جنة الماوی عندها; پاسخ کسانی که آفرینش بهشت و دوزخ را انکار می کنند، آیه «عندها جنة الماوی » است; یعنی در نزد سدرة المنتهی که در آسمان هفتم است، بهشت جاویدان قرار دارد».
روایات متعددی که در منابع شیعه و اهل سنت درباره تولد بانوی اسلام، فاطمه زهرا (س) آمده، نیز گواه بر این معنی است که می گوید: پیامبر اکرم (ص) در شب معراج وارد بهشت شد و از میوه درختان بهشتی تناول فرمود و از همان میوه، نطفه فاطمه زهرا (س) منعقد شد و لذا پیامبر (ص) او را می بوسید و می گفت: «از او بوی بهشت می شنوم ».
در تفسیر آیه «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا ... ; هر زمان زکریا وارد محراب مریم (س) می شد، غذای مخصوصی در آن جا می یافت »، در بسیاری از منابع اسلامی اعم از شیعه واهل سنت آمده است که این غذا، میوه های بهشتی بود که در غیر فصل، خداوند در اختیار مریم می گذاشت.
در حدیث دیگری از پیغمبر اکرم (ص) تعبیر لطیف تری در این زمینه دیده می شود و آن این که می فرماید: هنگامی که به معراج رفتم، وارد بهشت شدم; در آنجا فرشتگانی را دیدم که قصرهایی می سازند و گاه توقف می کنند، از علت این امر سؤال کردم، گفتند: ما منتظر مصالح هستیم! گفتم مصالح شما چیست؟ گفتند: ذکر «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» که مؤمن می گوید; هنگامی که ذکر می کند، بنا می کنیم و هنگامی که خودداری می کند، دست نگه می داریم.
این بحث را با سخنی از مرحوم علامه مجلسی پایان می دهیم. او در بحارالانوار ذیل روایات مربوط به بهشت و دوزخ می گوید: «بدان ایمان به بهشت و دوزخ، آن گونه که در آیات و اخبار وارد شده، بدون تاویل کردن آن به معنای دیگر، از ضروریات دین است.
اما این که آنها هم اکنون مخلوقند یا نه، غالب علمای اسلام مگر گروه اندکی از معتزله معتقدند که هم اکنون مخلوق هستند و آیات و اخبار متواتره سخن آن گروه اندک را نفی می کند و مذهب آنها را تضعیف می نماید و ظاهر این است که احدی از علمای امامیه قائل به این مذهب نادرست نیست; مگر سخنی که به سید رضی نسبت می دهند.
برای اطلاعات بیشتر به کتاب های تفسیر موضوعی قرآن و معاد درقرآن از آیت الله جوادی آملی و پیام قرآن از آیت الله مکارم شیرازی مراجعه کنید.
مسیح الله محمدی

پی نوشت ها:

1. مجلسی، بحار النوار، ج 8، ص 119.
2. تفسیر علی بن ابراهیم، ج 2، ص 335.
3. ذخایر العقبی، ص 36; مستدرک الصحیحین، ج 6، ص 156.
4. آل عمران (3): 37.
5. بحار النوار، ج 18، ص 375.
6. همان، ج 8، ص 205.
منبع:

حوزه نت

behnam5555 05-24-2015 06:41 PM


رنگ ها و روان شناسی شخصیت شما



توجه داشته باشید رنگی که انتخاب می‌کنید یا رنگ مورد علاقه شما پیامی در وراء ظاهر خود به همراه دارد. روان شناسان عقیده دارند رنگی که برگزیده و دلخواه کسی است، می تواند گویای خصوصیات اخلاقی و روان شناسی و شخصیت او باشد. با این توضیح شما کدامیک از این 15 رنگ را می‌پسندید؟
قرمز
قرن‌هاست که قرمز به معنی شور و اشتیاق و احساسی شناخته شده است. به همین دلیل دادن یک دسته رز قرمز به یک فرد نشانه زیاد دوست داشتن اوست.از سیب قرمز و رز گرفته تا گوجه فرنگی و ماشین آتش‌نشانی همه را جزو قرمز حساب کنید. افرادی که به طیف‌های قرمز علاقه دارند، عموما خوشبین، برون‌گرا، مرفه و مشتاق به زندگی هستند.این رنگ نشانه شدت و زیاده روی است. قرمز رنگ عشق و تنفر، فداکاری و خشونت، خون و آتش و... است. کسی که به این رنگ علاقه دارد، هرگز نمی تواند در زندگی بی تفاوت باشد.این گونه اشخاص، تند و سرکش و در عین حال فعال، شجاع و کمی عجول هستند.قضاوتهای عجولانه و ناگهانی در مورد دیگران، اغلب سبب از بین رفتن دوستی هایشان می شود.دو صفت ممتاز آنها خوش قلبی و حس جاه طلبی است. به طور کلی دوستداران رنگ قرمز، دارای خصوصیات متضادی هستند.
آبی
آیا شما آبی هستید؟ کسانی که به رنگ آبی تمایل دارند، افراد آرام، دلسوز و به دنبال یک دوره ثبات هستند.آبی یادآور آب و آسمان بوده و طیف‌های مختلف آن مورد توجه کسانی است که شخصیت آرام، ملایم و مسالمت‌آمیزی دارند.رنگ آبی از رنگ هایی است که طرفداران زیادی دارد. اگر به این رنگ علاقه دارید، کاملاً می توانید احساسات و هیجانات خود را کنترل کنید.ظاهر آرام شما، دیگران را وادار می کند که به شما احترام بگذارند. دوست دارید پیوسته مورد احترام و ستایش دیگران قرار بگیرید. در خرید و پوشش لباس قناعت می کنید و به علت شرم و حیا و گاه غروری که دارید، میل دارید اغلب تنها باشید. نادانی و عدم فهم دیگران شما را کسل می کند و کسانی که از نظر هوش و فهم بر شما برتری دارند، شما را ناراحت می کنند. کارهای خود را از روی نظم و ترتیب و بر پایه قواعد معینی انجام می دهید. یکی از صفات مشخص شما پشتکارتان است.
سبز
افراد دوستدار رنگ سبز به گل و گیاه هم علاقمندند. این افراد علاقمند به تعادل بوده و متمدن به حساب می‌آیند.رنگ سبز، طبیعت و تازگی است. اگر به این رنگ علاقه دارید، زندگی با شما آسان است. نقطه اشتراک فراوانی با افراد علاقه مند به رنگ نارنجی دارید. روابط شما با دیگران بر پایه اصول و قرارداد است. دوست ندارید که در زندگیتان حوادث غیر مترقبه به وقوع بپیوندد، اما کنجکاوانه به ماجراهای زندگی دیگران توجه دارید!
زرد
در نگاه اول، زرد رنگی روشن و آفتابیست و کسانی که طیف‌های مختلف زرد را برای دکوراسیون انتخاب می‌کنند، عموما افراد شادی هستند. اما در نگاه عمیق‌تر، کسانی که علاقمند به زرد هستند، افراد روشنفکر و ماجراجویی بوده و برای آزادی ارزش زیادی قائلند.رنگی اسرار آمیز و با شکوه و در عین حال سرشار از شور و نشاط! دوستداران این رنگ، یک لحظه نمی توانند در حالتی ثابت باشند. پیوسته مجذوب زیبایی ها و ظرافتها می شوند و مغرور و اجتماعی هستند. معاشرت با این گروه از افراد، لذّت بخش است. آن ها بیش تر به امور معنوی اهمیت می دهند. هر چند دنیای خود را نیز از دست نمی دهند.
بنفش
طیف‌های بنفش از اسطوخودوس تا بادمجان یعنی از بنفش مایل به آبی تا بنفش مایل به قرمز، حالت دراماتیک و خاصی به هر دکوراسیون می‌دهند. دوستداران رنگ بنفش خود نیز دراماتیک، احساسی و افراد هنرمند و متفاوتی هستند.
مشکی
استفاده کم از مشکی در دکوراسیون از نظر کلاس، نشانه قدرت است. آن‌هایی که مشکی را می‌پسندند، بر این تاکید می‌کنند که چیزهای ناگفته زیادی دارند.این رنگ بر خلاف عقیده همگان، رنگ نومیدی و عزا نیست، بلکه نشانه خوش ذوقی و ظرافت طبع است. اگر از دوستداران این رنگ هستید، مسلماً به شخصیت اطرافیان خود احترام می گذارید و برای آنکه دیگران را با ارزش و برجسته نشان دهید، از هیچ گونه کمکی به آنها دریغ نمی کنید. هرگز خود را به دیگران تحمیل نمی کنید و نظرات دیگران را نیز به آسانی می پذیرید!
سفید
افرادی که سفید را برای محیط اطراف خود انتخاب می‌کنند، سفید را به تمیزی برف می‌بینند. استفاده از سفید نشانه شخصیتی است که راحتی را در سادگی می‌یابد و دنیا را از دریچه جوانی و معصومیت می‌بینند.
نارنجی
فضایی که طیف‌های نارنجی در آن به کار رفته باشد، نشانه شادی و سرزندگی است. افرادی که از نارنجی در تزیین استفاده می‌کنند، حتی با وجود مرکز توجه بودن مایلند برون‌گرا، اجتماعی و راحت باشند.رنگی است ترکیبی و آنهایی که این رنگ را رنگ دلخواه خود می دانند، اجتماعی و خوش خلق هستند و با مردم خوب رفتار می کنند.نفوذ در این گونه افراد مشکل است. هوسباز نیستند و اگر با کسی دوستی کنند، صداقت و فداکاری دارند. اگر افراد این دسته با کسی که خصوصیات اخلاقی خودشان را داشته باشد، ازدواج کنند، سعادتمند می شوند.
طلایی
طلایی رنگ رفاه، وفور، شجاعت و زرق و برق است و جسارت، گرمی و لوکس بودن را می‌رساند. این رنگ قدمتی طولانی و شاهانه دارد و شکوه و عظمت را می‌رساند.
خاکستری
افرادی که رنگ خاکستری را در دکوراسیون انتخاب می‌کنند، به دنبال صلح و آرامش و دارای دید خاصی در طراحی داخلی مدرن هستند.از آن جا که این رنگ حد فاصل سفید و مشکی است، این افراد تقریبا اهل سازش و مصالحه هستند.این رنگ مظهر چشم پوشی از خوشی های دنیاست. کسانی که به این رنگ علاقه دارند، اغلب در زندگی احساس رضایت می کنند، خاکستری رنگ عقلاست و جوانانی که این رنگ را دوست دارند در واقع خود را هم شأن و همتراز اشخاص میانسال می دانند و در زندگی احساس بی نیازی می کنند.اغلب کسانی که از نظر فکر و ایده به آنها برتری دارند، خیلی آسان طرف توجّه شان قرار خواهند گرفت.
صورتی
صورتی رنگ احساس، شور، عشق و محبت است. آن‌هایی که خانه را با صورتی تزیین می‌کنند، دوست دارند مورد توجه قرار بگیرند و افراد فرهمندی هستند.صورتی ملایم، ظاهر زیبایی به اتاق می‌دهد. صورتی همراه با خاکستری و مشکی فضا را مدرن می‌کند.رنگ صورتی در واقع همان قرمز است که کمرنگ شده پس اگر به این رنگ علاقه دارید، تمام صفات رنگ قرمز را البته کمی ملایم تر دارا می باشید. با گذشت هستید و در عشق، تندی نشان نمی دهید. دیگران را خوب درک می کنید و به دلیل نشاط و شادابی تان، مورد علاقه اطرافیان خود هستید.آنهایی که به این رنگ علاقه دارند، اغلب شکست ها، خشونتها و دشواری های زندگی را تحمل کرده اند و با مشکلات فراوان مواجه شده اند.
خرمایی
افراد کامل، رنگ خرمایی و کمی روشن‌تر از قرمز را در دکوراسیون می‌پسندند. این افراد بخشنده بوده و می‌دانند از زندگی چه می‌خواهند. در اتاقی که دیوارها و مبلمان آن خرمایی باشد، هیجانات قابل کنترل خواهد بود.

قهوه‌ای
آیا به رنگ قهوه‌ای علاقمندید؟ شاید آدم سرسختی هستید؟افرادی که به قهوه‌ای علاقه دارند، ثبات را ترجیح می‌دهند و مایلند به دوستان و اقوام خود اعتماد کنند. این افراد در عین حال خودرای هستند.رنگ قهوه‌ای استحکام را می‌رساند. برای آن که فضا را از یکنواختی درآورید، به دنبال رنگ‌های مکمل قهوه‌ای باشید.اگر رنگ قهوه ای را دوست دارید، کاملاً می توان روی شما حساب باز کرد. با ثبات، شاعر پیشه و کمی فیلسوف مآب هستید. بندرت تغییر عقیده می دهید و با آنکه کمتر تصمیم می گیرید، اما هر بار که تصمیمی بگیرید، آن را به مورد اجرا می گذارید.شما کاملاً در نگهداری اسرار دیگران قابل اعتماد هستید. میل دارید پیوسته در عالم خودتان باشید و گاهی با اطرافیان خود، رفتار خوشونت آمیزی در پیش می گیرید. در عشق هرگز بدبین نیستید.
بژ
اگر کمال و زیبایی مدرن مورد نظر شماست، اما سفید و قهوه‌ای از نظر شما خشک و سردند، بژ رنگی خنثی، گرم و ایده‌آل کسانیست که به دنبال سادگی و در عین حال استحکام و رنگ‌های زمینی هستند.کسانی که به دنبال بژ هستند، شخصیت‌های آرامی دارند و از این آرامش لذت می‌برند.
رنگ ترکیبی سبز و زرد
اگر به دو رنگ سبز و زرد علاقه دارید، از ترکیب آن‌ها استفاده کنید. این رنگ ترکیبی شور و نشاط رنگ زرد را دارد و در عین حال هماهنگی و تعادل را می‌رساند. این رنگ ترکیب‌کننده چوب‌های تیره و لمینت است.افرادی که این رنگ را می‌پسندند، احتمالا افراد وابسته و در دوستی لجوج هستند.
همه ما به نحوی تحت تاثیر رنگ ها هستیم و به عبارت دیگر(خود) واقعی مان را با این رنگ ها نشان می دهیم.برای اسم هر فرد رنگ مخصوصی وجود دارد.که می‌تواند بر زندگی او تاثیر بگذارد.این که شما بدانید برای اسمتان رنگ مخصوصی وجود دارد و می‌توانید راز شخصیتی خود را از لا به لای آن دریابید! پس به موارد زیر به ترتیب ذکر شده کاملا توجه کنید؛ رنگ های هماهنگ با ارقام و حروف عبارتند از:

قرمز-------1 ش ج س الف
نارنجی- ---‌‌‌2 ت ث ک ب
زرد------ --3 ی ل ص ض
سبز-------4 و م د ژ
آبی---- ---5 چ ن ط ظ
نیلی---- --6 ح خ ف
بنفش--- --7 ع پ غ
صورتی-- -8 ز ق ه
طلایی-- --9 ر ذ گ
برای این که با چگونگی موضوع آشنا شوید یک مثال می‌آوریم بدین شکل که اسم و فامیل خودرا روی برگه کاغذی می‌نویسید و بر اساس حروف و اعداد ذکر شده برای هر کدام،به رنگ مربوطه دست پیدا می‌کنید.مثال: رضا نجفی/ر9 ض3 الف1 ن5 ج1 ف6 ی3. سپس اعداد را با هم جمع می‌کنیم:28=1+6+3+ 9+3+1+5 . باز هم دو عدد را با هم جمع می‌کنیم: 10=2+8 و عدد 10 را نیز به همین ترتیب جمع میکنیم و حاصل میشود 1. عدد 1 مربوط به رنگ قرمز است. حال می توانید مشخصات خود را بخوانید.
صورتی
دارای قدرت جسمی بالایی هستید بخاطر اراده ی بالایی که دارید میتوانید رویاهایتان را به راحتی به واقعیت تبدیل کنید.با مسئولیت ها به راحتی کنار می‌آیید و می‌توانید دیگران را در حل مشکلاتشان راهنمایی کنید.از نظر عاطفی فردی قوی و عمیق هستید.صمیمیت بیش از اندازه با دیگران سخت است...
قرمز
بسیار جاه طلب بوده و گاهی برای رسیدن به اهداف خود ممکن است از دیگران هم مایه بگذارید. قرمز رنگ حیات و جسارت است.همیشه تلاش دارید که آشکارا به فعالیت بپردازید و مورد توجه قرار بگیرید.بسیار خونگرم هستید و بسادگی تحریک می‌شوید.ممکن است در اوج شادی نیز ناگهان و با کوچکترین بهانه ای اخمهایتان در هم رفته و به لاک خود فرو بروید.باید سعی کنید که از انرژی فوق العاده تان در جهت مثبت استفاده کنید.
زرد
بسیار تیز هوش هستید.شخصیتی بسیار خوش بین و فعال دارید.هرگز در ابراز آنچه می‌خواهید بر زبان بیاورید کم نمی آورید. به خاطر زنده دلی ابتکار و مستعد بودنتان در بر قراری ارتباطی خوب با دیگران همیشه دور و برتان پر از دوستان مختلف خواهد بود.با وجودی که روحیه ی بسیار شادی دارید هرگز احساس رضایت نخواهید کرد مگر اینکه شادیهایتان را با دیگران تقسیم کنید.تنها ایرادی که ممکن است داشته باشید قدرت تخیل و تجسم بیش از اندازه تان است که گاهی شما را در خود غرق می کند! اگر نتوانید انرژی و توانتان را در مسیر درستی هدایت کنید در آخر خواهید دید بیشتر کارهایی که با هدفی مشخص شروع کرده اید ناتمام مانده اند.
طلایی
در هر چیزی فقط حد بالای آن می تواند رضایت خاطر شمارا بر آورده کند.از طرف دیگر رفتار و کلامتان چنان جذابیتی دارد که به ندرت ممکن است کسی با شما آشنا شود ولی شیفته تان نشود.دانش و آگاهی شما نسبت به زندگی غیر قابل توصیف است.به هر چیزی با خوش بینی زیاد نگاه می کنید. می توانید معلم خوبی باشید و تمام تجربیاتتان را به دیگران نیز انتقال دهید.شرایط منفی را می توانید به بهترین موقعیت ها تبدیل کنید.
نیلی
زندگی شما بیشتر به زندگی عارفان شباهت دارد.با عشق و علاقه ای که به پاکی و زیبایی های دنیا دارید می‌توانید توان و شادی فوق العاده ای به افراد افسرده ببخشید. علاوه بر روحیه و شخصیت نوع دوست و انسان پروری که دارید ازیک حس ششم بسیار قوی برخوردارید که از این طریق نیز می‌توانید براحتی از مشکلات مردم با خبر شوید.
سبز
برای شما خیلی مهم است که برنامه روزانه داشته باشید.نظم و انضباط برایتان اهمیت زیادی دارد.بندرت ممکن است زنگیتان آشفته و بی هدف باشد.دیگران اغلب برای گرفتن راهنماییهای جدی نزد شما می‌آیند.برای حل مشکلات دیگران بشدت حرص می‌خورید.تکامل شخصیتی برایتان بسیار حائض اهمیت است و برای وسعت بخشیدن به دانش خود هرگز از آموختن دست بر نمی‌دارید.ترجیح می‌دهید بجای از شاخه ای به شاخه ی دیگر پریدن روی هدف ثابتی به فعالیت بپردازید.
بنفش
عاشق کند و کاو و جستجو در عمق هر پدیده هستید و شاید هم به همین دلیل عشق به علوم ماوراء الطبیعه در شما به حد کافی رشد کرده است.
این باعث شده به رشته هایی چون فلسفه روی آورید هیچ اتفاقی را به راحتی قبول نمی‌کنید.مگر آنکه خودتان آنرا شخصا تجربه کرده باشید.برای حل مشکلات نیز راه حل را در درون خود می جویید. عاشق تنهایی هستید و هماهنگ شدن با دیگران کمی برایتان مشکل است.

آبی
به احتمال قوی دیگران شما را شخصی بدون تعارف و غیر تشریفاتی می‌دانند و شاید هم به همین دلیل برایشان جالب توجه هستید.آزادی برایتان ارزش زیادی دارد و هرگز نمی‌توانید در محیطی کار کنید که به شما تحکم شود و یا زیر نظر قرار دارید.اگر این همه دنبال تنوع هستید به این دلیل است که اعتقاد زیادی به حقیقت دارید وبرای همین زندگی با تمام مشکلات و سختی هایش برای شما ارزشی فوق العاده دارد.
نارنجی
شوخ طبعی و بذله گویی بخصوصی را که به ارث برده اید باعث شده محبوب دیگران باشید.دیگران از بودن با شما لذت برده و انرژی مثبت می گیرند.سعی می‌کنید همیشه لیوان را از نیمه پر آن ببینید و با بذله گویی خاص خود محیط را برای انجام کاری مثبت فراهم سازید.آماده کمک به دیگران هستید.رنگین کمان زندگی تان را دوست دارید تا زندگی را برای دیگران نیز زیباتر نمایید.

منابع:

سیمرغ
همشهری آنلاین
روزنه آنلاین


behnam5555 05-24-2015 06:42 PM


وضعیت ایران قبل از ظهور

وضعیت ایران قبل از ظهور و نقش ‌‌آن در ظهور حضرت مهدى (عج) چیست؟ با توجه به حوادث و شواهدى که در دنیا به وجود آمده، آیا مى‌توان گفت که ظهور امام زمان (عج) نزدیک است؟
پاسخ:با توجه به روایات مى‌توان شرایط ایران را تا حدودى این‌گونه ترسیم کرد: دانش و معارف دین اسلام و مکتب تشیع، از ایران و قم، به جهانیان صادر مى‌شود. لذا موقعیت علمى ایران ممتاز است و اصلى‌ترین مرکز دین اهل‌بیت علیهم‌السلام خواهد بود. در روایتى از وجود مقدس امام صادق علیه‌السلام نقل شده است: به زودى، کوفه، از مؤمنان خالى مى‌گردد و دانش مانند مارى که در سوراخش پنهان مى‌شود، از آن شهر رخت برمى‌بندد؛ سپس علم در شهرى به نام قم ظاهر مى‌شود؛ آن شهر معدن علم و فضل مى‌گردد (و از آنجا به سایر شهر‌ها پخش مى‌شود) به گونه‌اى که در زمین جاهلى نسبت به دین باقى نمى‌ماند. حتى زنان در خانه‌ها. این قضیه نزدیک ظهور قائم (عج) واقع مى‌شود ... . علم، از قم به سایر شهر‌ها در شرق و غرب پخش مى‌شود و حجت بر جهانیان تمام مى‌شود به گونه‌اى که در تمام زمین، فردى پیدا نمى‌شود که دین و علم به او نرسیده باشد. بعد از آن قائم، قیام مى‌کند و سبب انتقام خدا و غضب او بر بندگان (ظالم و معاند) مى‌شود؛ زیرا، خداوند انتقام (و عذاب) بر بندگان را روا نمى‌دارد، مگر وقتى که حجت را انکار کنند (بحار الانوار، ج 57و60، ص213.) خیزش و جنبشى بزرگ براى دعوت مردم به طرف دین، در ایران روى مى‌دهد.
امام کاظم علیه‌السلام: مردى از اهل قم، مردم را به سوى حق دعوت مى‌کند. گروهى، دور او اجتماع مى‌کنند که مانند پاره‌هاى آهن‌اند و باد‌هاى تند(حوادث) نمى‌تواند آن‌ها را از جاى برکند. از جنگ خسته نمى‌شوند و کناره‌گیرى نمى‌کنند و بر خدا توکل مى‌کنند. سر‌انجام، پیروزى براى متقین و پرهیزکاران است.(بحار، ج60، ص216، ح37.) احتمالاً این حرکت، همان حرکتى است که از امام محمدباقر علیه‌السلام نقل شده است: گویا مى‌بینم گروهى از مشرق زمین خروج مى‌کنند و طالب حق هستند، اما به آنان پاسخ داده نمى‌شود. مجدداً بر خواسته خود تأکید مى‌کنند ولى جواب نمى‌شنوند. پس چون چنین دیدند، شمشیر‌ها را به دوش مى‌کشند، در مقابل دشمن مى‌ایستند تا حق به آن‌ها داده مى‌شود، اما این بار قبول نمى‌کنند بلکه قیام مى‌کنند و نمى‌دهند آن‌را (پرچم قیام را) مگر به صاحب شما (اما زمان (عج)). (بحار الانوار، ج52، ص243، ح116).
خروج سید حسنى و خراسانى که در روایات به آن‌ها اشاره شده را، مى‌توان در این‌باره دانست. بنابراین، موقعیت اجتماعى آن روز ایران حرکت به سوى حق‌طلبى و دعوت به آمادگى براى ظهور است. در بستر این جامعه نیز یاران حضرت شکل مى‌گیرند. امام صادق علیه‌السلام: قم را قم نامیدند، چون اهل او، اجتماع مى‌کنند با قائم آل محمد صلى‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و با او قیام مى‌کنند و او را یارى مى‌کنند‌. (بحار‌الانوار، ج 57و 60، ص216، ح38)‌ در روایاتى که به نام یاران و شهر‌ها اشاره دارد، شهر‌هاى متعددى از ایران ذکر شده است. خلاصه آن‌که ایران، مرکز صدور دین و معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام است و زمینه‌سازى براى ظهور مى‌کند. در برخى از روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام به حضور فعال عجم در سپاه مخصوص امام مهدى (عج) اشاره شده است. البته مقصود از عجم ملت‌هاى غیر عرب است، ولى به احتمال زیاد بیشترین مصداق آن در عصر ظهور، ایرانیان خواهند بود به‌ویژه که مرکز ثقل شیعه در ایران است.
مجموعه روایات وارده در مورد ایرانیان نشان مى‌دهد که این گروه زمینه‌سازان حکومت حضرت مهدى عجل‌اللّه‌تعالى‌فرجه‌الشّریف در جهان هستند و بیش ترین تأثیر را در روند استقرار حکومت آن خورشید عالم‌تاب دارند و در حقیقت حضرت مهدى (عج) به همراه یاران از جمله ایرانیان با دشمنان به مبارزه برمى‌خیزند. اما با توجه به این که زمان ظهور مشخص نیست، زمان نشانه‌هاى مرتبط نزدیک به آن نیز مشخص نیست. بنابراین، سخن گفتن از نزدیکى یا دورى آن، امرى پسندیده نیست. البته عده‌اى با توجه به اوضاع و شرایط فعلى حاکم بر جهان، به این باور رسیده‌اند که دوره‌اى که در آن زندگى مى‌کنیم همان دوره‌ آخرالزمان است که در روایات به آن اشاره شده است؛ زیرا براى آخر‌الزمان نشانه‌هایى گفته شده، مانند گسترش فساد و تفسیر دین بر اساس هوا و هوس و ... که این نشانه‌ها در دوره زمانى ما به وقوع پیوسته است. لذا برخى احتمال داده‌اند که زمان کنونى، آخرالزمان است و ظهور نیز در این دوران محقق مى‌شود.
به علاوه، با وجود انقلاب اسلامى ایران و زنده شدن نام و یاد امام زمان (عج)، و معرفى ایشان به دنیا، آمادگى و اقبال مردم به پذیرش ایشان، بیشتر و امید به ظهور هم افزون‌تر شده است، به عبارت دیگر حرکت عمومى کشورها و جوامع به سمت وحدت و هم‌گرایى و توجه به تشکیلات بین‌المللى و اتحادیه‌هاى منطقه‌اى و فاصله گرفتن از جزء‌گرایى، ملت‌ها را به این نتیجه رسانده که براى آینده بهتر باید مرز‌ها را به حداقل رساند و جهان را دهکده‌اى کوچک دانست. طبعاً، این پدیده نیاز به یک قانون عمومى و بین‌المللى را تشدید مى‌کند. این رویداد، آمادگى مردم را براى پذیرش یک حاکمیت فراگیر، بیشتر کرده است.
ظهور انقلاب اسلامى که منادى و معرف حقایق اسلام (در حد ممکن) بود، باعث توجه بیشتر جهانیان به اسلام شد و روحیه کفر‌ستیزى و مبارزه با ظلم در میان ملت‌ها، به‌ویژه مسلمانان بیشتر شده است؛ به گونه‌اى که اصول‌گرایى اسلامى، یکى از جریاناتى است که منافع غرب را به خطر انداخته است. برخى از علما نیز معتقدند، همان‌گونه که غیبت دو مرحله‌اى بود و غیبت صغرا براى ایجاد آمادگى مردم براى ورود به غیبت کبرا لازم بود، ظهور نیز ممکن است دو مرحله‌اى باشد و با ظهور صغرا که در انقلاب اسلامى ایران تجلى یافته مردم با حقیقت قیام امام زمان علیه‌السلام آشنایى بیشترى پیدا کرده و براى ظهور اصلى و قیام جهانى حضرت آماده مى‌شوند. به هر حال، ما در عین آن که باید امید به تعجیل در فرج داشته باشیم و آمادگى براى ظهور را در خود تقویت کنیم، ولى نباید فکر خود را متوجّه امورى بکنیم که از محدوده علم ما فراتر است و راهى براى دسترسى به آن نداریم. لذا سخن از نزدیکى علایم، امرى قابل قبول نیست.
منبع:
مرکز تخصصى مهدویت 1390/01/28


behnam5555 05-24-2015 06:44 PM


چای های شگفت انگیز

http://www.yomnaa.com/images/stories/9306/1791.jpg

چای واژه‌ای است چینی که در چین و شمال هندوستان به کار می‌رود و با همان تلفظ وارد زبان فارسی شده‌است.
نام این گیاه در گویش چینی جنوبی چای و در گویش چینی شمالی به صورت تِی تلفظ می‌شد و هردو تلفظی از یک واژه یگانه در چینی قدیم هستند. مردم اروپای غربی نام این گیاه را از چینیان شمالی و مردم خاورمیانه و شمال آفریقا نام آن را از چینیان جنوبی آموختند. (فرهنگ فارسی عمید، حسن عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ هجدهم ۱۳۶۲)
به نوشیدنی ساخته شده از گیاه چای، چای گویند. نوشیدنی چای با دم کردن برگها، جوانه‌ها یا شاخه‌های فرآوری شده بوته چای گونه Camellia sinensis به مدت چند دقیقه درآب داغ درست می‌شود. فرآوری آن می‌تواند شامل اکسیداسیون، حرارت دهی، خشکسازی و افزودن گیاهان، گلها، چاشنیها و میوه‌های دیگر به آن باشد.
چای یک منبع طبیعی از کافئین، تئوفیلین، تیانین و آنتی اکسیدان‌ها است، اما تقریباً بدون چربی، کربوهیدرات‌ها، یا پروتئین. آن دارای طعمی مطلوب است که کمی تلخ و گس می‌باشد.
بوته چای برای نخستین بار در چین و در حدود پنج هزار سال پیش شناخته شد که به تدریج خواص درمانی آن کشف شد. علاوه بر آن از چای برای مصارف رنگ‌آمیزی نیز استفاده می‌شده‌است.
هلندی‌ها در سده هفدهم چای را از چین به اروپا بردند. در اروپا چای در مغازه‌های عطاری عرضه می‌شد. نیکولاس تولپ پزشک هلندی در کتاب خود تحت عنوان مشاهدات پزشکی در سال ۱۶۴۱ اعلام کرد: با نوشیدن چای از همه بیماری‌ها در امان هستید و عمرتان طولانی می‌شود.
در قرن ۱۸ زمانی که «آن» ملکه انگلیسی چای را بجای آبجو انگلیسی به عنوان نوشیدنی صبحانه خود انتخاب کرد، مُد بر مباحث پزشکی غلبه کرد. نوشیدن چای برای مدتی در مستعمرات انگلیس در آمریکا تحریم شد. زمانی که بریتانیایی‌ها بر خریداران چای حتی برای اهداف درمانی، مالیات تحمیل کردند، مستعمره‌نشینان در برخی جوامع به اعتراض برخاستند، بعدها همین معترضان تندخو مخفیانه سوار کشتیهای بریتانیایی شدند و ۳۴۲ صندوق چای را به «لنگرگاه بوستون» بردند و با بهای ارزان‌تری فروختند.
پیشینهٔ مصرف چای در ایران به سده هفدهم میلادی می‌رسد. جهانگردان از چایخانه‌هایی گفته‌اند که بزرگان و توانگران در آن جا جمع شده و چای می‌نوشیدند. محمد علی معروف به کاشف السلطنه چایکار، متولد ۱۲۴۴ خورشیدی در تربت حیدریه، که از دارالفنون و سپس از سوربن فرانسه فارغ‌التحصیل شده بود، با عنوان ژنرال کنسول ایران در سال ۱۲۷۶ خورشیدی، مأمور خدمت در هند شد. وی به عنوان سفیر ایران در هندوستان در روزگار مظفر الدین شاه قاجار اولین فرد ایرانی است که با همت والای خود و در نقش یک بازرگان به فراگیری شیوهٔ کاشت و مصرف در ایران و جهان پرداخت. وی با تلاش زیاد و نبوغ خود توانست نژادهای خوب و مقوی چای را کشف نموده و با زاد و ولد آن ها نام خود را ماندگار نماید. همچنین او شهر لاهیجان را به دلیل وجود هوای مناسب برای کشت چای انتخاب کرد. این شهر امروز به عنوان مرکز کشت چای در ایران درآمده‌است. مقبرهٔ کاشف‌السلطنه در لاهیجان امروز به صورت گنجینهٔ تاریخ چای ایران در لاهیجان درآمده‌است. سهم ایران ۴ تا ۵/۴ درصد از مصرف کل چای جهان است. در چند سال اخیر صنعت چای ایران دوره تلخی را پشت سر گذاشته که به گواه دست اندرکاران، در تاریخ صد ساله صنعت چای ایران بی‌سابقه‌است. چای اغلب در مناسبت‌های اجتماعی همچون وعده چای بعد از ظهر و مهمانی چای (خوری) نوشیده می‌شود. در اوایل روز برای افزایش هوشیاری می‌توان صرف نمود زیرا آن شامل تئوفیلین و پیوند کافئین (که معمولاً تئین نامیده می‌شود) می‌باشد، اگر چه چای‌های بدون کافئین هم وجود دارد.انواع Tea ceremonies وجود دارد که منشاء آن فرهنگ‌های مختلف می‌باشند، مراسم پیچیده، رسمی و بی‌سروصدای ژاپنی آن بیشتر شناخته شده‌است. نمونه‌های دیگر عبارتند از مراسم چای کره‌ای یا روش‌های سنتی دیگر نوشیدن چای در فرهنگ چای چینی. همه شما با خواص چای های معمولی كه بسیار در دسترس هستند، آشنا هستید و بهتر است تا با خواص چای هایی كه كمتر می شناسید آشنا شوید؛ اکنون نیم نگاهی داریم به چند چای بسیار عالی اما ناشناخته كه در عطاری ها می توانید آن ها را پیدا كنید.
برگ های تمشك قرمز
این چای بیشتر در دوران حاملگی مصرف می شود، اما مصرف آن برای افراد دیگر نیز مفید است ؛ برگ های آن حاوی آنتی اكسیدان، ویتامین و مواد معدنی متنوع است كه به آسانی در آب گرم آزاد می شود؛ برگ های آن خاصیت خنك كننده و تصفیه كننده دارد.
چای قره قات
با این گیاه شاید آشنایی نداشته باشید، میوه این گیاه از نوع سته است و پس از رسیدن كامل به اندازه نخود شده و حاوی آب بنفش رنگی است، برای دم كردن چای باید به این نكته توجه كنید. به 5 گرم از خرد شده میوه ها یك لیوان آب سرد می افزاییم، آن گاه حدود 10 دقیقه می گذاریم بماند و سپس آن را به حد جوش می رسانیم و باز هم مدت 10 تا 15 دقیقه به حال خود می گذاریم و گرما گرم صاف می كنیم. ضد چسبندگی پلاكت ها، ضد شكنندگی عروق مویینه، ضد ویروس تبخال، ضد التهاب، ضد اكسیدان، ضد تب، ضد عفونی كننده، ضد اسپاسم، ضد زخم های گوارشی، ضد قارچ، ضد ویروس، قابض، محرك گردش خون، محافظ كلاژن، ادرار آور، محرك سیستم ایمنی بدن، كاهش دهنده چربی خون و گشاد كننده رگ ها.
چای رزماری
علاوه بر این كه منبع عالی ویتامین E است، چای آن در برطرف كردن برخی بیماری ها مفید است؛ دم كرده رزماری عملكرد كلیه و كبد را بهبود می بخشد و انواع سردردها را نیز برطرف می كند. چای رزماری، برای درمان سرماخوردگی، سردرد، اختلال عصبی، تسكین درد عضلات و آرامش عصب مؤثر است؛ از آن جا كه این گیاه خاصیت ضد باكتریایی دارد، پارچه آغشته به چای این گیاه را به زیر بغل بمالید تا بوی نامطبوع از بین برود.
چای زنجبیل
زنجبیل مانند فلفل قرمز طعم تندی دارد؛ مصرف آن به افرادی كه تب خال یا زخم معده دارند توصیه نمی شود؛ زنجبیل منبع عالی ماده معدنی لازم و ویتامین است و برای درمان بیماری های متعدد از جمله ناراحتی های گوارشی، نامنظم بودن عادت ماهانه، اختلالات و ناراحتی های دفع روده ای مفید است.
چای برگ ژینكو
در بسیاری از اقوام، مصرف برگ این درخت از هزاران سال پیش رایج بوده است؛ نتایج تحقیقات نشان می دهد كه این چای عملكرد گردش خون را بهبود می بخشد و كلسترول را كاهش می دهد؛ به تازگی نیز مشخص شده است كه این گیاه از بدن در برابر اشعه محافظت می كند.
منابع:
دانشنامه رشد
پایگاه اینترنتی سیمرغ
ابرار اقت‍صادی، چای، (۱۲ مرداد ۱۳۸۳)، ص ۲۶
فوائد الشای، دکتر عرموش هانی، چاپ دار النفائس، بیروت. لبنان. 1006 میلادی
التداوی بالأعشاب، دکتر رویحه امین، دار القلم، بیروت، لبنان، چاپ ششم. انتشار سال ۱۹۸۱ میلادی




اکنون ساعت 04:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)