نازپرورد تنعم مبرد راه به دوست
عاشقي شيوه ي رندان بلاكش باشد //ر |
رود به خواب دو چشم از خيال تو هيهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک // م // |
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه ي عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست //ع |
نفحه امد مر شما را دید و رفت/هر که را می خواست جان بخشید و رفت/خ
|
خيز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهيم
کز نسيمش بوی جوی موليان آيد همی // ط // |
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف //ف |
فروغ ماه میديدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشيد در ديوار میآورد // ب // |
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران //چ |
چه جورها که کشيدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآيد // ا // |
اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد //ز |
زهی خجسته زمانی که يار بازآيد |
حرف انتخابیت کو؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم به آنکه بر در میخانه برکشم علمی ا |
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خويش جدا میداری // پ // |
باده در جوشش گدای جوش ماست /چرخ در گردش گدای هوش ماست/خ
|
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی ج |
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
گر دمی بپرس که ما را چه حاجت است // د // |
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی ل |
لب لعل و خط مشکین،چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش ان و این دارد //ی |
يا رب کی آن صبا بوزد کز نسيم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من // ف // |
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
گر بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن //د |
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی ر |
راه عشق تو درازست ولی سعدی وار
می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم //ز |
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
به گدایی ز در میکده زادی طلبیم |
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
که زخویشتن گریزست و زدوست ناگزیرم // ا |
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده دمان آفتاب را گ |
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت //ب |
با نگاهی سر شکسته چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته خسته از چشم انتظاری ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دب بی رحم تو تقصیر نبود // و |
و گر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل
حریم درگه پیر مغان پناهت بس ح |
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند // ش |
شب که می شد نقشها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود ل |
لب خود بر لبش پیوستم از بس تشنه ٔ وصلم
که شفتالو چو پیوندی بود آبی دگر دارد. //ف |
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین وآفرین و دعا درگلو شکست خ |
خنده هايم گريه آور گريه هايم جانگداز
با غم امروز در اندوه فردايم کنون // م |
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست ل |
لطافت آنقدر دارد که هنگام خراميدن
توان از پشت پايش ديد نقش روي قالي را // ق |
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من به خشم
دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم ف |
فرق است ميان آن که يارش در بر
با آن که دو چشم انتظارش بر در // ب |
بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال
همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ایم ه |
هر که در سینه دلی داشت به دلـداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز // ی |
اکنون ساعت 06:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)