شکوه تنها از شب دوشین ندارم کز نخست
بخت ناساز و دل ناکامیابی داشتم |
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود:53: |
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد |
پس از کشتن به فریادم رسید آن خسرو خوبان که داد کشتگان را می دهد بعد از ستم کردن |
فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد توی این دو سه هفته ای که من نبودم چرا این جا این قدر خلوت بوده؟ احیانا اتفاقی افتاده؟ |
// تو اين دو سه هفته كه شما نبوديم، ما هم نبودين، فصل امتحانات هست،اتفاق خاصي نيفتاده
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
با زمانی دیگر انداز ای که پندم می دهی
کین زمانم گوش بر چنگ است و دل در چنگ نیست شما هم امتحان دارین؟ من فکر می کردم سنتون بیش تر از این حرفا باشه(ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست) |
نه بابا من تازه23 سالمه، ترم آخرم
غافل مباش ار عاقلی دریاب اگر صاحب دلی باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را |
خوب من فکر می کردم حدود 30 -40
نمی دونم به هر حال موفق باشین(داداشی خوبی هستین) در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش آن داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم |
ممنون شما لطف دازين
آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه كار به نام من ديوانه زدند |
اکنون ساعت 04:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)