شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند |
دیدی ای دل که دگر باره غم عشق چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد |
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد؟ |
ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل |
ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی حال دل بی هوش را هرگز نداند هوشمند |
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
مرده انست كه نامش به نكويي نبرند |
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند در سر کار خرابات کنند ایمان را |
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم |
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من؟ کجا روم که راهی به گلشنی ندارم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من |
دلم بی وصل تو شادی نبینه به غیر از محنت آزادی نبینه خراب آباد دل بی مقدم تو الهی هرگز آبادی مبینه باباطاهر |
اکنون ساعت 04:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)