نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت |
تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل
هر جا گذشت جلوهی جانانهی تو بود دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو مرغان باغ را به لب افسانهی تو بود |
دگر چار چوبه بزد بر سرش
فرو ریخت با زهر خون از برش |
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت |
تو سرو دیدهای که کمر بست بر میان
یا مه چارده که به سر برنهد کلاه |
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است |
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژهها تیر و کمان ساختهای |
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم |
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ |
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست |
اکنون ساعت 08:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)