مرسی...
لابهها کردمش از دور و ثمر هیچ نداشت آهوی وحشی من پا به فرار آمده بود چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب روز پیری به لباس شب تار آمده بود |
دور فلکی یک سره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل |
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لالهی سیراب به دامن کردم در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم |
می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل |
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو |
ور باورت نمیکند از بنده این حدیث
از گفته کمال دلیلی بیاورم |
ماهِ رُخسار فروزنده ات ای مایۀ عیش
بی نیـازم بخدا از خور و از مـاه نمود |
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم |
من داشـتم به گلشن خود آشیــانه ای
آواره کرد عشق توأم ز آشیان خویش |
شبي ياد دارم كه چشمم نخفت
شنيدم كه پروانه با شمع گفت كه من عاشقم گر بسوزم رواست ترا زاري و سوز باري چراست؟ |
اکنون ساعت 09:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)