دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود |
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ی ابروی تو بود |
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي |
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت |
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم |
بوي شير از لب همچون شكرش مي ايد
گرچه خون مي چكد از شيوه چشم سيهش من همان به كه ازو نيك نگه دارم دل كه بدو نيك نديده ست ونداردنگهش |
شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
روي مه پيكر او سير نديديم و برفت گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت |
شد آنكه اهل نظر بركناره مي رفتند
هزار گونه سخن در دهان ولب خاموش |
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند |
سخن در احتياج ما واسغناي معشوق است
چه سودافسونگري اي دل چودر دلبر نمي گيرد |
اکنون ساعت 01:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)