با اين گناهاني كه من انجام دادم باور نميكر كه دستــــــــم را بگيري تو آنقدر لطف كرامت پيشه اي كه روزي هزاران توبــــــــــــــه ميپذيري "الهي العف خدايا مارا حسيني زنده نگه دار و حسيني بميران" وقتي ســـــــحر هاي مناجاتت نبودم آنشب به جاي من تو استغفار كردي "يا امام زمان(عج) شرمنده ام " هر چند از دست خودم دلــــــــــگيرم اما احساس دلتنگي در اين شب ها نكردام ســــــــــوگند از سجــــاده خانم روقيــــه مــن مـــهربان تر از خـــودت پـــيدا نكردم در را به روي مـــــا گنــــــــــه كاران ببنديد ما هم دلــــــي داريم گرچه روســـــياهيم گفتـــند ايـنجـا بار عـصيـــــــان مـيـپـذيرند ديـــــــــديم بيش از عالمي غرق گناهيم __________________ [IMG]http://*****************/Files00/5151adf1195949808c69.jpg[/IMG] پيامبر اکرم فرمودند : ان لقتل الحسين (ع) حراره في قلوب المؤمنين لن تبرد ابداً . همانا شهادت حسين حرارت و شعلهاي در قلبهاي مؤمنين ايجاد كرد كه هرگز سرد نخواهد شد. |
بارالها آرامشم را از تو می خواهم...! تو که ندایت شفابخش است.... تو که نور می بخشی بر این قلب تاریک و سردم ... آرامشی بزرگ می خواهم جز این ! خواستار هیچ چیز دیگری نیستم.... واین...بیشتر را خود بهتر می دانی بتاب بر من که بی تو خاموشم ... بی روح و یخ زده... بتاب که اگر گرمای تو نباشد همه چیز و همه جا نیز بدینگونه خواهند بود وای اگر تو نخواهی مرا چه کنم کجا روم و با که سخن گویم |
سلام |
خدايا چه ميشد شقايق نمي بود
شقايق گل عشق و عاشق نمي بود شقايق نميبود عاشق نبودم گرفتار بنئ وعلايق نبودم....................................... |
ايكاش حديث كوچ باور ميشد
ديواره هر قفس پر از درد ميشد من ماندم و خيالي و پروازي سبززززززززززززززززززززززززززز اي كاش دلم شبي كبوتر ميشد |
خدایا |
خدايا |
الو ... الو ... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟ پس چرا کسی جواب نمیده ؟ یهو یه صدای مهربون بگوش كودك نواخته شد! مثل صدای یه فرشته ... - بله با کی کار داری کوچولو ؟ خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده - بگو من میشنوم کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ... - هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟ -فرشته ساکت بود. بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت نه خدا خیلی دوستت داره. -مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید و با همان بغض گفت : اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما ... بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت شكسته شد : ندایی صدایش در گوش و جان كودك طنین انداز شد : -بگو زیبا بگو. -هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو ... دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت : خدا جون خدای مهربون، خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا ... -چرا ؟ -ولی این مخالف با تقدیره. - چرا دوست نداری بزرگ بشی؟ آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم، ده تا دوستت دارم. اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟ نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟ مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم. مگه ما با هم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟ خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟ مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد ؟! خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت: -آدم ، محبوب ترین مخلوق من ، چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه ، -کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. کاش همه مثل تو مرا برای خودم و نه برای خودخواهی شان میخواستند. دنیا خیلی برای تو کوچک است ... بیا تا برای همیشه کوچک بمانی و هرگز بزرگ نشوی ... و کودک کنار گوشی تلفن، درحالی که لبخندی شیرین بر لب داشت در آغوش خدا به خوابی عمیق و شگفت انگیز فرو رفته بود برگ در انتهای زوال می افتد و میوه در انتهای کمال بنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد یا سیبی سرخ... |
عجب صبري خدا دارد !
اگر من جاي او بودم كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان ، جهان را با همه زيبايي و زشتي به روي يكدگر وارونه ميكردم . عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم كه مي ديدم يكي عريان و لرزان ، ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمان را واژگون مستانه ميكردم . عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم براي خاطر تنها يكي مجنون صحراگرد بي سامان هزاران ليلي ناز آفرين را كوه به كوه آواره و ديوانه مي كردم . عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان سراپاي وجود بيوفا معشوق را پروانه مي كردم . عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم كه ميديدم مشوش عارف عامي ز برق فتنه آن علم آدم سوز مردم كش ، بجز انديشه عشق و وفا معدوم هر فكري در اين دنياي پر افسانه مي كردم . عجب صبري خدا دارد ! اگر من جاي او بودم به عرش كبريايي با همه صبر خدايي تاكه مي ديدم عزيزي نابجا ناز بريك ناروا گرديده خواري مي فروشد ، گردش اين چرخ را وارونه بي صبرانه مي كردم . عجب صبري خدا دارد ! چرا من جاي او باشم ؟؟ همان بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب و تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من بجاي او چو بودم ، يك نفس كي عادلانه سازشي با جاهل فرزانه ميكردم ! " عجب صبري خدا دارد ! " |
[quote=ابریشم;200887]
الو ... الو ... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟ . . . . فوق العاده بود....ممنون:53: |
اکنون ساعت 10:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)