از آن در ابروی خوبــان نظر پیوسته میدارم
که در ابروی هر مَهرو نمی بینم جز ابرویش |
شراب خورده و خوی کرده میروی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
تابود خود سبو کش میخانهی تو بود
خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر ته سفره خوار ریزش انبانهی تو بود تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب |
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم |
ما همه از خاکیم دوباره برخاکیم |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را |
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت |
تو خود شعری و چون سحر و پری افسانه را مانی
به افسون کدامین شعر در دام من افتادی گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت به شرط آن که گهگاهی تو هم از من کنی یادی |
اکنون ساعت 02:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)