پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره با شعر نو (http://p30city.net/showthread.php?t=4040)

مستور 12-07-2012 03:28 PM

روزنه ای به رنگ - سهراب سپهری
 
روزنه ای به رنگ


در شب تردید من برگ نگاه
می رود با موج خاموشی کجا
ریشه ام از هشیاری خورده خاک
من کجا خاک فراموشی کجا
دور بود از سبزه زار رنگها
زورق بستر فراز موج خواب
پرتویی آیینه را لبریز کرد
طرح من آلوده شد با آفتاب
اندهی خم شد فراز شط نور
چشم من در آب میبیند مرا
سایه ترسی به ره لغزید و رفت
جویباری خواب می بیند مرا
در نسیم لغزشی رفتم به راه
راه نقش پای من از یاد برد
سرگذشت من به لبها راه نیافت
ریگ باد آورده ای را باد برد


افسون 13 12-07-2012 04:01 PM

دستت سایبان چشمم شد
در این کویر سوزان
زمانیکه چشمهایم
عاشقانه ترکهای زمین را می نگرد
و با این نظم
که تکرار پیوستگی است
یگانه می شود


مستور 12-07-2012 04:34 PM

در این دهلیز ها انتظاری سرگردان بود
«من»دیرین روی این شبکهای
سبز سفالی خاموش شد
در سایه آفتاب این درخت اقاقیا
گرفتن خورشید را
در ترسی شیرین تماشا کرد


ماهین 12-07-2012 06:22 PM

...درد های من نگفتنی
درد های من نهفتنی است
درد های من
گرچه مثل درد های مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
درد های پوستی کجا ؟
درد دوستی کجا ؟
...
قیصر امین پور

مستور 12-07-2012 07:16 PM

ابری در اتاقم می گرید
گل های چشم پشیمانی می شکفد
در تابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد
مغرب جان می کند
می میرد
گیاه نارنجی خورشید
در مرداب به اتاقم می روید کم کم
بیدارم
نپندارم در خواب
سایه شاخه ای بشکسته
آهسته خواهم خواند
اکنون دارم میشنوم
آهنگ مرغ مهناب
و گل های چشم پشیمانی را پرپر میکنم

سهراب سپهری

ماهین 12-07-2012 07:45 PM

من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره .
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره ، نی زن که دایم می نوازد نی ، در این دنیای ابر اندود
راه
خود را دارد اندر پیش .
نیما

مستور 12-07-2012 07:52 PM

شب از وحشت گرانبار است
جهان آلوده خواب است
و من در وهم خود بیدار
چه دیگر طرح می ریزد
فریب زیست
در این خلوت
که حیرت نقش دیوار است


افسون 13 12-08-2012 07:32 AM

تنگ غروب است
و دلتنگی
بسان حزن گویای حیاط مدرسه ای تعطیل
روح را به سوی غربت مجهولی می خواند
و هزاران کلام ناگفته
در هجوم یادها
به یک آه ... بدل می شود
تا شمع گونه از فراز خویش
فرود آید


مستور 12-08-2012 03:45 PM

در کجا هستی نهان ای مرغ
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخه های ذوق
می پری از روی چشم سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادراک بال و پر
هر کجا هستی بگو بامن
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن
آفتابی شورعد دیگر پا نمی کوبد به ابر
مار ابر از لانه اش بیرون نمی آید
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا
روز خاموش است آرام است
از چه چیز دیگر می کنی پروا ؟


افسون 13 12-09-2012 07:22 AM

افسوسی نیست
که چرا ستاره ی خوشبختی
از دور سوسویی زد
در ناپایداری یک شب کوتاه
که من خاطره اش را
چون فانوس خیالی
بر سقف شبهای دگر آویخته ام



اکنون ساعت 10:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)