من می نه ز بهر تنگدستی نخورم *** یا از غم رسوایی و مستی نخورم من می ز برای خوشدلی میخوردم *** اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم گ |
گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ي ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود //ك |
کاش یک شب میشنیدم بوی آغوش ترا
خوابگاه حسی نمیکردم برادوش ترا ب |
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران //ن |
نباشد عیب پرسیدن تو را منزل کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم آن اقبال ما باشد غ |
غریبی گرت ماست پیش آورد
دو پیمانه آبست و یک چمچه دوغ اگر راست میخواهی، از من شنو جهاندیده بسیار گوید دروغ ه |
هر كو شراب فرقت روزي چشيده باشد
داند كه سخت باشد قطع اميدواران |
با حرف آخرشون میگم
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی تا در میکده شادان و غزل خوان بروم ا |
ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
داد گلزار جمالت جان شیرین خار را ب |
باقی این غزل را ای مطرب ظریف زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست و .. |
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست |
ور باورت نمی کند که از بنده این حدیث
از گفته کمال دلیلی بیاورم خ |
خردا چند به هوشی خردا چند بپوشی
تو عزبخانه مه را تو چنین مشعلهها راhttp://www.pic4ever.com/images/th_running1.gif ت |
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام ی |
یارب کی ان صبابوزدکز نسیم ان
گردد شمامه کرمش کار ساز من ب |
به یکی جرعه که آزارکش در پی نیست
زحمتی می کشم از مردم نادان که مپرس ا |
افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون
ماهت نخوانم ای فزون از ماهها و سالها ر |
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار ت |
تا غم به سوی غم رود خرم سوی خرم رود
تا گل به سوی گل رود تا دل برآید بر سما ن |
نکته روح فزا از دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار ح |
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است وبس
در بند ان مباش که نشنید یا شنید ه |
هر دم از این باد بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد س |
حسنت که همه جهان فسونش بگرفت
درد حسد حسود چونش بگرفت سرخی رخت ز گرمی و خشکی نیست از بس عاشق که کشت خونش بگرفت چ |
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد ی |
یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادارک انداز ک |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما ل |
لطفا دو سه سطر زندگی قرض بگیر
لای کلمات مرده را درز بگیر نگذار به مردن دلم بو ببرند این شاعر مرده را خودت فرض بگیر! //ن |
نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و دردیده حیا منست گ |
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی بدستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم غ |
نقل قول:
غیرتم بین که برآرنده ی حاجات هنوز از لبم نام تو هنگام دعا نشنیدست //ک |
کافر نشدی حدیث ایمان چکنی
بیجان نشدی حدیث جانان چکنی در عربدهی نفس رکیکی تو هنوز بیهوده حدیث سر سلطان چکنی ل |
که بار غمم بر زمین دوخت پای
بضرب اصولم بر اورز جای چ |
چون نیشکر است این نیت ای نائی
شیرین نشود خسرو ما گر نائی هر صبحدم آدم که هر صبحدمی از عالم پیر بردمد برنائی ل ل ل ل.... |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم // ژ |
ل :لاف سر پنجگی و دعوی مردی بگذار *** عاجز نفس فرومایه چه مردی چه زنی
چ :چو کم خوردن طبیعت شد کسی را *** چو سختی پیشش آید، سهل گیرد ت |
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها // ژ |
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد ژ |
ژاله بر لاله فرود آمده نزديک سحر
راست چون عارض گلبوي عرق کردهي يار // ث |
ثروت من بود این خلقان، از آن
اینهمه بر سر زدم، کردم فغان ذ |
ذوق و شوق دیدن روی تو در دل داشتیم
آن همه مه صورتان جمله به هیچ انگاشتیم // ظ |
اکنون ساعت 03:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)