به گورستون گذر کردم صباحی شنیدم ناله و افغان و آهی شنیدم کله ای با خاک میگفت که این دنیا نمی ارزد به کاهی |
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نيست |
آتش آن نیست که از شعله ان خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند |
ميان دو كس جنگ چون آتش ست سخن چين بدبخت هيزم كش ست |
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را بقلم شانه زدند |
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده است |
عاشقان پیدا و دلبر ناپدید در همه عالم چنین عشقی که دید |
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا |
افروختن و سوختن و جامه دریدن پروانه زمن، شمع ز من،گل ز من آموخت |
سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت |
اکنون ساعت 10:20 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)