تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنودم سحری نیست که نیست |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم ترا |
از سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود
پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود چون صدف هر کس که دندان بر سر دندان نهد سینه اش با گفتگو گنجینه ی دریا شود |
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید |
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
وندر آن آیینه صد گونه تماشا میکرد |
دلم گرفته از این روزها،دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است |
توان در بلاغت به سحبان رسید
نه در کنه بی چون سبحان رسید |
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند |
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم |
اکنون ساعت 06:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)