واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است |
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را |
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است |
تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست |
تا غنچه خندانت دولت به كه خواهد داد
اي شاخ گل رعنا از بهر كه مي رويي |
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت |
تاريخ اين حكايت گر از تو باز پرسند
سر جمله اش فرو خوان از ميوه بهشتي |
ياد باد آنكه خرابات نشين بودم و مست
وانچه در مسجدم امروز كم است آنجا بود |
در مقامي كه صدارت به فقيران بخشند
چشم دارم كه به جاه از همه افزون باشي |
ياد باد آن كه چو ياقوت قدح خنده زدي
در میان من و لعل تو حکایتها بود |
اکنون ساعت 06:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)