با خيالت دل خوشم ای ماه پنهان بعد از اين
می نهم بی روی تو سر در گريبان بعد از اين پشت اين ديوارها سوسوی يک فانوس نيست لحظه هايم بی تو چون شام غريبان بعد از اين فصل ها تکرار يک پاييز بی پروانه اند کوچه ای بی انتها، من زير باران بعد از اين اين خيابان های خالی تا کجايم می برند مشت در جيب و پر از بغض نيستان بعد از اين گر که بگذاری سرت را بر سکوت شانه ام می شوم غرق گل و بوی بهاران بعد از اين عشق را هم صحبت اين لحظه های لال کن آه ای شيرين زبان، من را مرنجان بعد از اين |
اي كاش جان بخواهد معشوق جاني ما .... تــا مدعي بميـــرد از جانفشــاني ما
در عــالم محبــت ، الفـت به هم گرفته .... نامهــربــاني او بــا مهـــربـــاني ما در عيــن بي زباني بــا او به گفتگـوييم .... كيفيت غريبي است در بي زباني ما صد ره ز ناتواني در پايش اوفتــاديم .... تا چشم رحمـت افكند بر ناتواني ما __________________ |
هيچ فكر نمي كردم
به جرم عاشقي اينگونه مجازات شوم ديگر كسي به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان مي زند شمارش معكوس براي انفجار در سينه ام و من تنهايي خود را در آغوش ميگيرم تنها مانده ام.... |
دل، که دایم عشق میورزید رفت گفتمش: جانا مرو، نشنید رفت هر کجا بوی دلارامی شنید یا رخ خوب نگاری دید رفت هرکجا شکرلبی دشنام داد یا نگاری زیر لب خندید رفت در سر زلف بتان شد عاقبت در کنار مهوشی غلتید رفت |
دلم به یاد تو هر دم بهانه ای می گیرد
چو آتشی که بر دل زبانه می گیرد چرا ز شهر خیالم به قهر می گذری؟ کزین عبور غریبانه دلم می گیرد چه سخت می شود از عمق دیده ات فهمید که، عاقبت به دوچشم تو خانه می گیرد به کوله بار سفر بستنم نمی گریم دلم از این همه زجر فراق می گیرد کدام گوشه ایوانی آشنا دیگر دوباره چلچله مهاجرآشیانه می گیرد؟ مسافری که نیاسوده بود تا چشمت برای رفتن به این ره نشانه می گیرد همیشه این دل غریب می خواند که تا سحر دلم به یاد تو هر دم بهانه می گیرد |
با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربه سم ستور باد پیمایش می درخشد شعله خورشید بر فراز تاج زیبایش تار و پود جامه اش از زر سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر می کشاند هر زمان همراه خود سویی باد ، پرهای کلاهش را یا بر آن پیشانی روشن حلقه موی سیاهش را |
یکی رادوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید ........ |
به نام عشق...
بوی اقاقیا کوچه ها را عطر آگین می کند وروح لطیف فرشته ها را نوازش نوید امید را به ارمغان می آورد.... سنجاقک و پروانه ترانه ی حضور می خوانند به یکباره چمن ها تبسم عشق بر لبانشان جاری می شود خاک نفس عمیق می کشد گویی تا به حال تولد دوباره نیافته ... رزهای وحشی نیز عاشق و آرام یکدیگر را می نگرند. ‼ پرستوهای مهاجر خیره به افق مانده اند و بی مهابا به طرفش پر می زنند. پیچک های باغچه می پیچند بر تنه ی مهر من وتو، با هم این بهار دل انگیز روح افزا ی نشاط را بدرقه کرده و هم صدای مهر می شویم گویی باران را برایش هدیه و نامش را " عشق " نهادیم کاش می شد به نام عشق تبسم کنیم و بمانیم تا ملکوت.... |
آن روز ...
آن روز در نهان خانه ی جانم تلنگری به صدا درآمد تا امتداد و شب پیش رفت و صد خاطره ی خیالی را ساخت ، خیالاتی که هیچ گاه مانند وهم اصیل نبود اما پراز احساس نایاب بود. آن روز با لباسی از مخمل سبز وجودم پر ازنگین شبنم شد راهی جز گسستن و رمیدن نبود ، زیراگفته بودند: اینجا " درسرزمین من فکرکوته و دیواره بلند " از آن پس را با نگاهی نگران تر از دیروز سپری کردم و به دنبال چهار راهی به سوی فراموشی در حرکت ... آن روز چشمانم نگاه شفاف خورشید را دید و مانند ستارهای در آسمان درخشید اما نمی دانم چرا چهره ام در آیینه خاکستری بود...؟ خسته بودم می خواستم کم کم خود را از چنگال تنهایی رها کنم و غبارها را کنار بزنم پر نور تر از دیروز... صدایی در درونم پنجه سائید و آزارم داد،به ندایش گوش جان سپردم ، برگشت ممکن نبود ، او بود... او که دست نوازشگرش همیشه از من دور بود با صدایی ضخیم فریاد کشید: "دوستت دارم " دانستم چرخه های کهنه زندگی ام به حرکت درآمد آری او مرا احساس کرد نگاهی پر از عطوفت و صفا ، کاش همیشگی باشد... تا سکان وجودم را به او بسپارم آن روزبود که فهمیدم بی عشق او نمی شود تاخت |
خداحافظ برای تو چه آسان بود ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو رهایی داشت برای من غم تلخ جدایی داشت خداحافظ طلوع من غروب من خداحافظ تو ای محبوب خوب من سلام تو طلوع پاک شبنم بود غروب ظلمت تاریکی وغم بود سلام تو شروع آشناییها نوید مهربانی ها زمان همزبانیها دریغ از قطره های اشک سوزانم که از بیداد تو بر رخ چکیده خزان زندگی آمد دل افسرده بعد از تو بهاری را ندیده خداحافظ خداحافظ خداحافظ |
اکنون ساعت 05:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)