پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   فرهنگ و تاریخ (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=121)
-   -   نوروز و بهار در شعر و ادب پارسی (http://p30city.net/showthread.php?t=9893)

ساقي 03-17-2010 03:45 PM

بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
 
ربيع بس بديع



بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد



صبوح آمد صبوح آمد صبوح راحو روح آمد
خرامان ساقي مه رو به ايثار عقارآمد
صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ريگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد
حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان
طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع )آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد
ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد
شقايق ها و ريحان ها و لاله خوش عذار آمد
کسي آمد کسي آمد که ناکس زوکسي گردد
مهي آمد مهي آمد که دفع هر غبار آمد
دلي آمد دلي آمد که دلها را بخنداند
مي اي آمد مي اي آمد که دفع هر خمار آمد
کفي آمد کفي آمد که دريا دُرّ ازو يابد
شهي آمد شهي آمد که جان هر ديار آمد
کجا آمد کجا آمد کزينجا خود نرفته است او
وليکن چشم گه آگاه و گه بي اعتبار آمد
ببندم چشم و گويم شد، گشايم گويم او آمد
و او در خواب و بيداري قرين و يار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آمد
رها کن حرف بشمرده که حرف بي شمار آمد


:53:

مولانا

ساقي 03-17-2010 03:50 PM

شعر نوروزي
 
رسيد موکب نوروز و چشم فتنه غنود



رسيد موکب نوروز و چشم فتنه غنود
درود باد بر اين موکب خجسته، درود



به کتف دشت يکي جوشني است مينا رنگ
به فرق کوه يکي مغفري است سيم اندرود
سپهر گوهر بارد همي به مينا درع
سحاب لل پاشد همي به سيمين خود
شکسته تاج مرصع به شاخک بادام
گسسته عقد گهر بر ستاک شفتالود
به طرف مرز بر آن لاله‌هاي نشکفته
چنان بود که سر نيزه‌هاي خون‌آلود
به روي آب نگه کن که از تطاول باد
چنان بود که گه مسکنت جبين يهود
صنيع آزر بيني و حجت زردشت
گواه موسي يابي و معجز داوود
به هرکه درنگري، شاديي پزد در دل
به هرچه برگذري، اندهي کند بدرود
يکي است شاد به سيم و يکي است شاد به زر
يکي است شاد به چنگ و يکي است شاد به رود
همه به چيزي شادند و خرم‌اند و ليک
مرا به خرمي ملک شاد بايد بود


:53:

بهار

ساقي 03-17-2010 03:53 PM

برخيز که مي‌رود زمستان
 
برخيز که مي‌رود زمستان



برخيز که مي‌رود زمستان
بگشاي در سراي بستان


نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وين پرده بگوي تا به يک بار
زحمت ببرد ز پيش ايوان
برخيز که باد صبح نوروز
در باغچه مي‌کند گل افشان
خاموشي بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زير گليم و عشق پنهان
بوي گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمي که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تيرباران
سعدي چو به ميوه مي‌رسد دست
سهلست جفاي بوستانبان


:53:


سعدي


ساقي 03-17-2010 04:03 PM

بگريست ابر تيره به دشت اندر
 
بگريست ابر تيره به دشت اندر


بگريست ابر تيره به دشت اندر
وز کوه خاست خنده‌ي کبک نر

خورشيد زرد چون کله دارا
ابر سيه چو رايت اسکندر
بر فرق ياسمين، کله خاقان
بر دوش نارون، سلب قيصر
قمري به کام کرده يکي بربط
بلبل به ناي برده يکي مزمر
نسرين به سر ببسته ز نو دستار
لاله به کف نهاده ز نو ساغر
نوروز فر خجسته فراز آمد
در موکبش بهار خوش دلبر
آن يک طراز مجلس و کاخ بزم
اين يک طراز گلشن و دشت و در
آن بزم را طرازد چون کشمير
اين باغ را بسازد چون کشمر
هر بامداد، باد برآيد نرم
وز روي گل به لطف کشد معجر
خوي کرده گل ز شرم همي خندد
چون خوبرو عروس بر شوهر
بر خار بن بخندد و سيصد گل
چون آفتاب سر زند از خاور
مانند کودکان که فرو خندند
آنگه کشان پذيره شود مادر
قارون هر آنچه کرد نهان در خاک
اکنون همي ز خاک برآرد سر
زمرد همي برآيد از هامون
لل همي بغلتد در فرغر
پاسي ز شب چو درگذرد گردد
باغ از شکوفه چون فلک از اختر
برف از ستيغ کوه فرو غلتد
هر صبح کفتاب کشد خنجر



:53:

بهار

ساقي 03-17-2010 04:12 PM

اي بلبل خوشنوا فغان کن
 
اي بلبل خوشنوا فغان کن



اي بلبل خوشنوا فغان کن
عيد است نواي عاشقان کن

چون سبزه ز خاک سر برآورد
ترک دل و برگ بوستان کن
بالشت ز سنبل و سمن ساز
وز برگ بنفشه سايبان کن
چون لاله ز سر کله بينداز
سرخوش شو و دست در ميان کن
بردار سفينه‌ي غزل را
وز هر ورقي گلي نشان کن
صد گوهر معني ار تواني
در گوش حريف نکته‌دان کن
وان دم که رسي به شعر عطار
در مجلس عاشقان روان کن
ما صوفي صفه‌ي صفاييم
بي خود ز خوديم و از خداييم


:53:


عطار

ساقي 03-17-2010 04:19 PM

برآمد باد صبح و بوي نوروز
 
برآمد باد صبح و بوي نوروز



برآمد باد صبح و بوي نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز

مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش ميفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را ديده بردوز
بهاري خرمست اي گل کجايي
که بيني بلبلان را ناله و سوز
جهان بي ما بسي بودست و باشد
برادر جز نکونامي ميندوز
نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبر فرمان بدگوي بدآموز
منه دل بر سراي عمر سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين گوز
دريغا عيش اگر مرگش نبودي
دريغ آهو اگر بگذاشتي يوز


:53:


سعدي

ساقي 03-17-2010 04:27 PM

آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
 
آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود



آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
از هر طرف هزار گل فتح وا شود


گلشن شود نشيمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود
کان زر و جواهر بحر در و گهر
شد جمع تا نشيمن بحر سخا شود
برگش زمرد است و گلش لعل آبدار
گلزار تخت شه که بر آب بقا شود
توران سزد به پادشهي کز سر پري
لعلي به صد هزار بدخشان بها شود
شد وقت کز نسيم قدوم بهار ملک
در باغ تخت غنچه‌ي ياقوت وا شود
عيد قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پي هم فتح‌ها شود
عيد مبارک است کزان پاي بخت شاه
چون شاهدان ز خون عدو پرحنا شود
خاقاني عيد آمد و خاقان به يمن خود
هر کار کز خداي بخواهد روا شود


:53:


خاقاني

ساقي 03-17-2010 04:29 PM

مبارکتر شب و خرمترين روز
 
مبارکتر شب و خرمترين روز


مبارکتر شب و خرمترين روز
به استقبالم آمد بخت پيروز


دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست اين يا ملک يا آدميزاد
پري يا آفتاب عالم افروز
ندانستي که ضدان در کمينند
نکو کردي علي رغم بدآموز
مرا با دوست اي دشمن وصالست
تو را گر دل نخواهد ديده بردوز
شبان دانم که از درد جدايي
نياسودم ز فرياد جهان سوز
گر آن شب‌هاي باوحشت نمي‌بود
نمي‌دانست سعدي قدر اين روز


:53:

سعدي

ساقي 03-17-2010 04:32 PM

يا رب اين عيد همايون چه مبارک عيد است
 
يا رب اين عيد همايون چه مبارک عيد است



يا رب اين عيد هميون چه مبارک عيد است
که بدين واسطه دل دست بتان بوسيده‌ست


گرنه آن ترک سپاهي سر غوغا دارد
پس چرا از گره‌ي زلف زره پوشيده‌ست
شاخي از سرو خرامنده‌ي او شمشادست
عکسي از عارض رخشنده‌ي او خورشيدست
نگه سير بر آن روي نکو نتوان کرد
بس که از خوي بدش چشم دلم ترسيده‌ست
دوش در بزم صفا تنگ دهان تو چه گفت
که از آن خاطر هر تنگ‌دلي رنجيده‌ست
مطرب از گوشه‌ي چشمت چه نوايي سر کرد
که به هر گوشه بسي کشته به خون غلطيده‌ست
تنگ شد در شکرستان دل طوطي گويا
دهن تنگ تو بر تنگ شکر خنديده‌ست
دل يک سلسله ديوانه به خود مي‌پيچد
تا که بر گردنت آن مار سيه پيچيده‌ست
حلقه‌ي زلف تو را دست صبا نگرفته است
ذکر سوداي تو را گوش کسي نشنيده‌ست
با وجود تو نمانده است اميدي ما را
که رخ خوب تو ديباچه‌ي هر اميدست
عيد فرخنده‌ي عشاق به تحقيق تويي
که سحرگه نظرت منظر سلطان ديده‌ست
انبساط دل آفاق ملک ناصر دين
که بساط فلک از بهر نشاطش چيده‌ست
آن که از بخت جوان تا به سر تخت نشست
خاک پايش ز شرف تاج سر جمشيدست
تيغ او روز وغا گردن خصم افکنده‌ست
دست او گاه سخا مخزن زر پاشيده‌ست
آفتاب فلک جود فروغي شاه است
که فروغش به همه روي زمني تابيده‌ست



:53:

فروغي

ساقي 03-17-2010 04:34 PM

عيد بر عاشقان مبارک باد
 
عيد بر عاشقان مبارک باد


عيد بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عيدتان مبارک باد


عيد ار بوي جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو اي ماه آسمان و زمين
تا به هفت آسمان مبارک باد
عيد آمد به کف نشان وصال
عاشقان اين نشان مبارک باد
روزه مگشاي جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عيد بنوشت بر کنار لبش
کاين مي بي‌کران مبارک باد
عيد آمد که اي سبک روحان
رطل‌هاي گران مبارک باد
چند پنهان خوري صلاح الدين
بوسه‌هاي نهان مبارک باد
گر نصيبي به من دهي گويم
بر من و بر فلان مبارک باد


:53:

مولوي


اکنون ساعت 04:14 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)