![]() |
چند شعر از کتاب "سلیمانیه و سپیدهدم جهان" |
|
ديوانه |
|
|
كمين |
|
|
|
مادر دو کس را بسیاردوست میدارم مادرم ومادرت را چرا که مادرم مرا برای تو به دنیا آورد و مادرت تو را برای من کژال ابراهیم ( شاعره) |
|
مسجد صدها بار آمدم و بر در خانهات كوفتم و تو نبودی! پس كجایی خدای من ... پس كجایی؟! هیچ كس اینقدر خانهاش را ترك نمیكند ، هیچ كس! برای دیدنت كجا بیایم ... عجله دارم!! چرا به خانه نمی آیی!؟ رفتهای كدام توفان را آرام كنی؟ شعلههای كدامین دوزخ را فرونشانی!؟ به گاه احتضار ، كدام مریضت را دلخوشی بدهی؟! بر گور كدامین بنده شهیدت ، زار زار گریه كنی؟! كجایی خدای من!! در كدامین مهد كودك نور در چشم تاریكی می ریزی؟! عروسك را به آغوش كودكی برمیگردانی؟ جیبهای پروانه را پر از شهد میكنی؟! صدها بار آمدم و آنجا نیستی ... چرا اینقدر خانهات را ترك میكنی؟ بندهگانت به تو خیانت میكنند ... ای خدا! آنها از بلندگوی مساجد خطاب به ما بی گناهان فریاد میزنند: خدایا ... جگرشان را بسوزان! خدایا ... كودكشان را یتیم كن! خدایا... زنانشان را بیوه کن دیگر خانهات را ترك نكن خدای من... آنها از خانهی تو به زیبایی یورش میبرند دست و پنجهی هنر را به خون می آلایند بال ترانه را میشكنند شكفتن غنچه را تهدید میكنند با مهر و امضای تو كشتن چشمه را حلال میكنند نارنجك به دست كودكان میدهند پستان زنان تازه زا را لبریز از زهر میكنند زود خودت را برسان ! بندهگان متعفنت میخواهند تو را از چشم ما بیندازند كودكانمان را تحریک میکنند كه سنگسارت كنند آنها به ما میگویند: خدا ترسناك است ... نه چیز دیگر خدا قاتل است ... نه چیز دیگر خدا دوزخ است ... نه چیز دیگر بازگرد سجاده غرق خون است ... در محراب مرگ كارگذاشتهاند... در میان هر دو ورق از قران، شمشیری خونین! در میان هر دو كلمه از قران، یك مین! در میان هر دو حرف قران، سری بریده! دیر است!! قباد جلی زاده |
برزخ مبخشای مبخشایم مرا مبخش چندان كه دستم بر گنبد پستان زنان حلقه زده است نیم آنقدر به قصد دعا از هم بازشان نکرده ام مبخشای مبخشایم مرا مبخش چندان كه در مقابل رقصی عریان به سجده رفتهام نیم آنقدر به ركوع بر سجاده نیافتاده ام مبخشای مبخشایم مرا مبخش چندان كه در گردابهای گرم اندام زن شنا كردهام نیم آنقدر به قصد وضو آستین بالا نزدهام مبخشای مبخشایم مرا مبخش كه سینهام مزرعهای باشد از زلف زنان دیوانهای كه لحظهای با من همخوابه شدند و تار مویی از آنها بهجا ماند مرا مبخش مبخشایم مبخشای روحم خیس خیس از "عورت" زن دستم با دانه انارهای گناه ، سرخ یك چشمم چلچراغ پستان و چشم دیگرم رگباری از شراب دهانم باغچهای شعر حرام و نفسم گروهی پروانهی فاحشه خدایا با چه رویی جرعهیی "سلسبیل" و نسیم برگی از "طوبی" و وصال پستان فرشتهای را از تو تمنا كنم كه من هنوز سرمستم از بوی شرابی از "عنکاوه" و نجوای برگی از "توی ملك" و نوك پستان آدمیزادی به دربانان درگه "ریان" چه بگویم كه من هنوز كودك محلهى سیب باشم و دلم مشرف بر كوچهای از بوسه مبخشای مبخشایم مرا مبخش که انگشتانم به راه چیدن خوشههای انگور و دست چین در ارتفاعات پستان . . . فرو ریخت دیگر انگشتی برای "شهادت" نمانده است یا رحمان و یا رحیم یا منان و یا كریم همچنانكه خون كور را لبریز از لبخند چراغ میكنی همچنانكه سنگ را در توفان دل غرق میكنی همچنانكه آهو و برگ به صحرا میبخشی دوشی از آتشم ببخشای پنجرهای از هدایتم بده انگشتی از نورم عطا كن مرا ببخش مرا ببخش مرا ببخش! قباد جلی زاده پی نوشت : عنكاوه: شهرکی مسیحی نشین در حومه شهر اربیل پایتخت حکومت کردستان. از انجا که شهر اربیل بافتی مذهبی دار، مردم برای خریدن و یا نوشیدن مشروب به عنکاوه میروند. در این شهرک مشروب فروشیها و بار و میخانه های فراوانی وجود دارد. توی ملک : از محله های قدیمی شهر سلیمانیه که حیاط خانه هایش پر از درختان توت میباشد. دخترانش به زیبایی شهره اند. ریان : نام منطقه ای شهادت : بخشی از نماز که در آن انگشت سبابه دست راست را بلند میکنند |
ترجمه یکی از آهنگهای دکتر شوان پرور |
بارگه ی خه م |
((واران)) باران واران که ی تیه یدن؟ باران کی می ایی؟ ها له کو مالد؟ خانه تو کجاست؟ له کو پیه نه وکه ید کجا پهن میکنی؟ هم شو والد پیراهن توریت را که ی بوودن واران؟ باران کی می شود؟ له یره بوواری در اینجا بباری باوشی له خوه شی یک بغل پراز شادی ئه رامان باری برایمان بیاوری ئوری هاته وجی ابری از راه رسید ده یدن نم وناز با ناز باران میریزد گرمه هر تیه یدو رعد وبرق می اید که یدن یه قه واز یقه ان را باز میکند بووخاک واران بوی خاک باران خورده کوچه گرده ور کوچه را پر میکند ته قه ی ده سی تید صدای دستش می اید ها له پشت ده ر پشت در است هه لس هه لاکه بلند شووبجنب بچوه پیری یه و به پیشوازش برو بنوره واران به باران نگاه کن دایه م ریواره همیشه رهگذر است زه نگیانه به ش که ید مروارید تقسیم میکند سوو تا ئیواره صبح تا غروب بایه چو واران باید مثل باران بواریم له سه ر با تمام وجود ببارم نه جوور که یکوور نه اینکه مانند درخت کیکو بومن بی سه مه ر بی ثمر باشیم شاعر: کیومرث بلده مجموعه شعر :هه ساره گی خوم |
هه ر كوردم |
متن ترانه های آواز اساطیر شهرام ناظری (شاهنامه کردی) |
|
|
|
مرگ قو= مهرگی قوو |
|
|
غه م
|
اشعار ترانه های حسن زیرک - هوری لار
اشعار ترانه های حسن زیرک |
شعر کردی کرمانشاهی (متن ترانه تنیا داریگ بیم و سر یالوه )
تنیا داریگ بیم وه سر یاله وه
عاجز بیم وه دس بای شمال وه تنیا داریگ بیم کانیک له سام بی گل گل نازارن دایم له سام بی ایسه چیر بیمه گلام رزیایه گل گل نازارن له بیم توریایه له بیستون وارانه وارانه اوشن اشک دو چاو فرهاد سرگردانه ای داد فریاد له بی کسی چه بکم نیه فریاد رسی امشو چن شوه دورمه یارانم جو زمین شور تشنه وارانم له دوری یاران چنی هولمه چنه بیستون غم له کولمه درخت تنهایی بودم برروی کوه از دست باد شمال در عذابم درخت تنهایی بودم و چشمه ای در کنار من گروه گروه زیبا رویان همیشه در اطرافم بودند الان چیره شدم و برگ هایم ریختند گروه گروه عزیزانم از من قهر کردند در بیستون باران می بارد می گویند اشک چشم های فرهاد سرگردان است ای داد فلک از بی کسی و تنهایی چه کار کنم فریاد رسی نیست امشب چند شب است دور و جدا از یارانم به مانند زمین شور تشنه بارانم از دوری یاران و عزیزانم خیلی دلتنگم انقدر که به اندازه کوه بیستون غم بر روی شانه هایم سنگینی می کند |
نهسیم جهعفهری |
من ناوم خهونه من ناوم خهونه شیرکو بی که سخهلكی ولاتی ئهفسوونم باوكم شاخه و دایكم تهمه من له سالیكی مانگ كوژراوو، له مانگیكی ههفته كوژراوو له روژیكی سهعات كوژراودا دوای شهویكی پشت كوماوهی ههوراز به كول بهرهبهیانیكی زامدار له شهفهقیكی كهسكهوه وهك گزنگیكی خویناویی كهوتمه خواری و داگیرسام و بووم به مومیك گر به مل و بووم به پرسیك دهم به هاوار ************* نامم خواب است اسم من خواب از دیار افسون پدرم قله و مادرم مه. زاده به سالی ماه مردار، ماهی هفته مردار و روزی ساعت مردهام بعد شبی آبستن به باد بعد شبی كوژپشت و كوهستان به دوش در بامدادی رنجور و زخم بر تن از شفقی تارو تنگ چون تیری خونین به زمین افتادم و شلعهور شدم و چون مومی روشن آتش به گردن شدم پرسشی لب به فریاد |
من كیلگهی گهنم و جوی شیعر بووم من كیلگهی گهنم و جوی شیعر بووم دایكیشم بارانی پهلهدان من بهردی ناو لانكهی شاخی بووم دایكیشم نیشتمان من كرمی ئاوریشمی قوزاخهی بههره بووم دایكیشم دهرهختی برك و ژان من جهستهی مهلیكی سپی بووم دایكیشم ئاسمانی وهك قهتران من خهو بووم و دایكم سهرم من كهرویشك و ئهو نزار بوو من جولانه و ئهو لقی دار من ههناسه و دایكم سنگ بوو ئهو قهفهز و من كهوهكهی من چیروك و ئهو شهوهكهی. شیرکو بی که س *************** من دشت گندم شعر بودم مادرم باران رحمت من سنگ درون گهوارهی كوهستاناش مادرم سرزمین من پیله ابریشم چرخ بهره بودم مادرم درخت درد و رنج من تن پرندهای سپید مادرم آسمان من خواب و مادرم سرم من خرگوش و او چمنزار من تاب و او شاخه درخت من نفس و مادرم سینه من كبك و او قفس من روایت و وی شب تارش... |
گیانهكهم بۆچی گوتت ئهو ئیشقهئــــــــاکامی نیه جانا برای چه گفتی این عشق عاقبت ندارد دڵبهرم لهو بیرهناخۆشهمهبهستی تــــــــــۆ چییه؟ دلبرم از این فکر ناخوشایند منظورت چیه؟ بۆچی پێت وایهدهبێ ڕۆژێ لهبـــــــــیرم بــــــــهریهوه چرا فکر میکنی روزی باید فراموشم کنی بۆ دهخولقێنی لهدڵتا بیری ئهو نــــــــاخۆشـــــــــییه این فکر ناخوشاین چرا به دلت راه میدهی؟ تازهداستانی ئهوینمان مهتنی خۆی دهسپـــــــــێدهکا تازه متن داستان ما شروع میشود تۆ دهڵێی ئاخۆ چلۆن بێ چهند و چۆنی حاشـــــــــــیه تو میگی اندازه حاشیه اش چقدر باشد پهرچهمت لادهلهســـــهر چاوت لهچــــــــاوم وردبهوه گیسویت را روی چشمات کنار بزن به چشمام خیره شو چۆن دهبینی حاڵی من بهو چاوهمهســــت و هێدییه؟ با این چشمان مست و آرامت حال من را چطور می بینی بۆ مهگهر ڕهمز و نیشانهی ویستنی بێخـــــــهوشی من چرا مگر رمز و نشانه ی خواستن بی عیب من تۆ بهدی ناکهی دهچاوم دا کهوهک ڕۆژ دیــــــــــارییه تو احساس نمی کنی درون چشمام که مثل خورشید نمایان هست ئهو بڵێسهئاورهی دایم لهسیـــــــــــنگم ســـــــــهر دهکا این لهیب آتشی که دایم تو سینم شعله ور می شود ههستی پێناکهی مهگهر؟ پێـــــــموایهچاوت لێ نیه! فکر میکنم نمی بینی ، احساس نمی کنی مگر؟ دهنگی گریـــــــــانی دڵی دێوانـــــــــــــــهمت ناگاتهگوێ صدای شیون دل دیوانه ام به گوشت نمی رسد ڕۆژ و شهو تۆی لێم دهوێ دایــــــــــم خهریکی زارییه؟ شب و روز تو را از من می خواهد ، دایم مشغول گریه است ماڵی دڵ بێجگهلهتۆ دهرکهی لــــــــــهکهس ناکاتهوه خانه ی دل به جزء تو کسی را راه نمی دهد هاودهمی ژینی منـــــــــــــهتا مـــــــــردن ئهو دڵدارییه این عشق تا مردن همدم زندگی من است خۆشهویستیت وا لهگهڵ خوێن و ڕوحـــی من تێکهڵه دوست داشتنت طوری با خون و روح من در آمیخته پێتبگهم، یان پێتنهگهم وهسـڵه، لهکوێ ناکامییه بهت برسم یا نرسم رسیدن است ، کجاش ناکامییه گیانهکهم سهبرم نــــــــهما، ناڵـهو کوڵی دڵ کوشتمی عزیزم صبرم سر رسید ، ناله و شیون دل من را کشت ماچهکهت دهرمانهمردم لهو ههمـــــــوو بێسهبرییه بوسه ات مرهم است، مُردم از این همه بی صبری ها حهقتهئهو کاتهی دهڵێی شێتی، بهڵام " ئهتۆ "ئاشق توی "عاشق" حق داری که بگی دیوانه ایاما توی عاشق چاک بزانهخۆشهویستیی تۆیــــــههۆی ئهو شێتییه خوب درک کن که از دوست داشتن توست این دیوانگی ژیرو |
|
|
|
|
|
ئێوارهی سێبهرێك |
ون بوو |
|
عبدالله پهشێو |
اکنون ساعت 02:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)