پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   یغما گلرویی (http://p30city.net/showthread.php?t=3339)

SonBol 04-27-2008 06:02 PM

ارکیده ی وحشی من

ارکیده ی وحشی من از دل واژه قد بکش
با تن من مقابل سیل شبانه سد بکش
با اون نگاه شعله بار رو تن بایرم ببار
حریم نور رو سر این شب نابلد بکش
غنچه ی ارکیده ! گلبانوی خواب
یک ترانه بر غروب من بتاب
پیله ی دلواپسی رو پاره کن
سر بزن تا این طلوع بی حجاب
ارکیده ی وحشی من برس به داد این صدا
تویی که سوسو می زنی تو شب این ترانه ها
تویی که عطر مخملی ت قلبم رو جادو می کنه
ببین !‌ کمین نشسته ام منتظر صدای پا
غنچه ی ارکیده ! گلبانوی خواب
یک ترانه بر غروب من بتاب
پیله ی دلواپسی رو پاره کن
سر بزن تا این طلوع بی حجاب
منو ببین ! منو ببین ! تا قصه دیدنی بشه
منو بخون تا شعر من شعر شندنی بشه
تو مثل یک حادثه ای ‚ تو این ضیافت زلال
بیا که این حادثه ام ‚ به جون خریدنی بشه
غنچه ی ارکیده ! گلبانوی خواب
یک ترانه بر غروب من بتاب
پیله ی دلواپسی رو پاره کن
سر بزن تا این طلوع بی حجاب

SonBol 04-27-2008 06:02 PM

اسیر قاب

لحظه تلخه ‚ ساعتا کوک
چشما زخمی ‚ کیفا نکوک
سایه ها رو تخت خورشید
صورتا یه اینه مشکوک
دلا بی دل ‚ دستا بی دست
جاده ها کور کوچه بنبست
توی این دخمه ی ابلیس
باید از عطر تو شد مست
مثل غنچه ی گل سرخی تو برف
وقت ابراز علاقه مثه حرف
وقت بارون مثه چتر و توی ظلمت یه چراغ
پشت پلکان زمستون رمز بیداری باغ
با تو روشن ‚‌ با تو نابم
با تو هم اوج عقابم
بی تو عکس آسمونم
اسیر حصار قابم
میشه با تو تا صدا رفت
تا دل حاثه ها رفت
میشه با عقیق عشقت
به شکار اژدها رفت
هم مثه دریا بزرگی هم مثه شبنم برگ
هم مثه نم نم بارون هم جسارت تگرگ
هم تبلور یه آواز ‚ همسکوت یه صدا
تنها اما با همه درست مثه خود خدا

SonBol 04-27-2008 06:03 PM

دریا رفیقمون بود


بستر داغ ماسه بادبزن حصیری
دریا پر از ستاره هزار تا راه شیری
خزر دوباره داغه ‚ مثل تن تو بانو
چن تا بهار گذشت از گم شدن تو بانو
دریا رفیقمون بود ‚ تو او روزای روشن
نه شب بود نه ظلمت ‚ دریا بود و تو و من
دریا من رو صدا بزن
تا گم بشم تو موج تو
بذار از عمق گریه ها
پل بزنم به اوج تو
برای با تو بودن ‚ دل می زنم به دریا
می رم تا عمق آبی ‚ آخر راه رویا
تو آخرین ترانه ‚ منتظرت می مونم
بازم مثه گذشته هم نفست می خونم
دریا رفیقمون بود ‚ تو اون روزای روشن
نه شب بود نه ظلمت ‚ دریا بود و تو و من
دریا من رو صدا بزن
تا گم بشم تو موج تو
بذار از عمق گریه ها
پل بزنم به اوج تو

SonBol 04-27-2008 06:03 PM

سرود های ناسرود


زیبای خفته ی غزل !‌ عزیز تن داده به خواب
از این ظلام بی زوال ‚ بر سر واژه ها بتاب
بزن به سیم عربده در این طلوع غمزده
که مه لقای قصه ها به خواب مانیامده
بی تو دوباره با توام ! همیشه دور و همنفس
بیا به سمت این ساز سپید ‚ رنگ سر انگشت تو کو ؟
اینه تو نمی شود ‚ مشت تو کو ؟ مشت تو کو ؟
سرودهای ناسرود غزل ترانه ی تو بود
چله نشین ترین منم به وعده های دیر و زود
دوباره بی صدای پا بیا به جشن بوسه ها
بزن ! بزن به ضرب ماه به رقص شهر من بیا
من از تو سر نمیروم ‚ که سرزمین من تویی
با تو به قله می رسم ‚ قله نشین منتویی
بر تن این ساز سپید رنگ سر انگشت تو کو ؟
اینه نو نمی شود ‚ مشت تو کو ؟ مشت تو کو ؟

SonBol 04-27-2008 06:03 PM

سپر هراس من

یه نفر بین دو اینه س که خودش رو دوس نداره
دنبال یه اسم تازه س یه شکفتن دوباره
یه نفر بین دو اینه س صورتش براش نقابه
خنده هاش براش غریبه س غصه هاش صد تا کتابه
نگاه کن ! طنین اینه نبض انعکاس من نیست
پیرهن سرخ ترانه سپر هراس من نیست
یه نفر بین دو اینه داره فریاد می زنه
میگه جادوی شب رو کدوم ترانه میشکنه ؟
من رو از پیله رها کن ! اینه شکستنی نیست
بگو به کویر سربی ‚ راه دریا بستنی نیست
نمیشه جاده ی موج رو با ستون ماسه سد کرد
باید این خاطره ها رو از پل ترانه رد کرد
باید از ستاره پرسید رمز بیداری نور رو
باید از ترانه پر کرد ‚ کوچه های سوت و کور رو
یه نفر بین دو اینه داره فریاد می زنه
میگه جادوی شب رو کدوم ترانه میشکنه ؟

SonBol 04-27-2008 06:03 PM

چترم رو آتیش می زنم


از عقربه جلوترم ‚ اما به تو نمی رسم
از این پرنده ها سرم تنها به تو نمی رسم
تنها تویی که اونور مرز نفسهای منی
تنها تویی که دم به دم به هق هقم سر می زنی
بذار که از تو بگذرم مثل شهاب از دل شب
بذار که از تو پر شم مثل یه حوض لب به لب
وقتی دل رو به زوال
وقتی آرزو محال
تو بخون از سر آواز
وقتی حتی لاله لال
وقت بلوغ اینه س وقت غزلخونی نور
من رو به فردا برسون از این شبای سوت و کور
بذار که تر بشم از این ابر بزرگ بی قرار
عزیز بارونی من !‌ رو سر لحظه هام ببار
چترم رو آتیش می زنم !‌ حریص رگبار توام
بذار من رو خط بزنن ! عاشق تکرار توام
وقتی دل رو به زوال
وقتی آرزو محال
تو بخون از سر آواز
وقتی حتی لاله لال

SonBol 04-27-2008 06:04 PM

مشق تاریخ


تاریخ رو که ورق زدم بغض هزارساله شکست
از دل خکستر من جرقه های تازه جست
تاریخ رو که ورق زدم دیدم چه قدر شادی کمه
دیدم بهشت سبز ما گاهی مثه جهنمه
خط و نشون کوروش رو دیدم روی سینه ی سنگ
مناره های جمجمه سلاخی تیمور لنگ
سایه ی اسکندر و مرگ چنگیز و قوم سربدار
دروازه های باز شهر ‚ قاصدک شترسوار
تو مشقای تاریخ ما ‚ هیچ دهه ی نابی نبود
تو تقویمای کهنه مون یه برگ آفتابی نبود
آسمون قصه ی ما همیشه خکستری بود
حافظ خسته عشق رو تو سایه ی سرنیزه سرود
گاهی ستاره ی غزل از قرق سایه گذشت
اما با اون ستاره هم برگ سیاهی برنگشت
شب دوباره به اسم روز ‚ رو بوم آسمون نشست
همیشه یک نخورده مست ‚ اینه ی خورشید رو شکست
همیشه اول طلوع ‚ خورشید قصه کشته شد
تو این غروب کهنه سال ‚ تاریخ ما نوشته شد
تو مشقای تاریخ ما ‚ هیچ دهه ی نابی نبود
تو تقویمای کهنه مون یه برگ آفتابی نبود

SonBol 04-27-2008 06:04 PM

عروج بی علاج

سقف اتاق پایینمیاد یا من دارم بالا میرم ؟
یه عمر منتظر بودم حالا میرم ! حالا میرم
میگن که پشت این نفس یه باغ سبز خوشگله
قصه رو باور می کنم اگرچه خیلی مشکله
دلم خوش که تو باغ نشستی پای یک درخت
منتظر منی هنوز دختر ناز تیره بخت
دلم خوش که لااقل تنهاییمون مال همه
خنده هامون بغل بغل گریه هامون خیلی کمه
خواب همیشگی من
شروع بیداری تو
بیا !‌ دلم خسته شد از
خوابای تکراری تو
با این خیالا تن میدم به این عروج لاعلاج
اونجا ما فواره میشیم تو حوضی از بلور و عاج
اما اگه چشمای تو منتظر مننباشه
اگه دوباره سهم من گریه ی بی صدا باشه
اون باغ سبز رو نمی خوام بی تو برام خیلی کمه
بدون تو حتی بهشت برام مثه جهنمه
اگه تو اونجا نباشی باز می رسم اول سطر
اول سطر اسم تو ‚ دختر بابونه و عطر
خواب همیشگی من
شروع بیداری تو
بیا !‌ دلم خسته شد از
خوابای تکراری تو

SonBol 04-27-2008 06:04 PM

گرگ و میش

لابه لای استکان ها ‚ همیشه حرف ستاره س
شب ما روز میشه اما روزمون شب دوباره س
تو باید باشی و نیستی ‚ همپیاله ی همیشه
بی تو روز و شب ندارم ‚ زندگیم تو گرگ و میشه
تو اسیر قصه بودی زندگی برات قفس بود
واسه تو دریا یه جرعه واسه من یه قطره بس بود
حتی تو بازی رفتن
تو جلوتری ستاره
واسه این چشمای بسته
شب و روز فرقی نداره
بیا یک لحظه خیال کن ‚ قصه مون ورق نخورده
فکر کن اون بادبادکا رو باد نابلد نبرده
بیا یک نفس ‚ یه لحظه ‚ باز من رو ببر به دیروز
بذار از تو گر بگیرم تو همون شعله ی تن سوز
پشت این چشمای ابری توی ایینه تویی! تو
این صدا رو از تو دارم نفس سینه توی ! تو
حتی تو بازی رفتن
تو جلوتری ستاره
واسه این چشمای بسته
شب و روز فرقی نداره

SonBol 04-27-2008 06:05 PM

طلسم خواب


تو رو دیدم ! تو رو دیدم
توی پسکوچه ی خواب
من سوار اسب ابلق
تو پریزاد کتاب
خونه مون یه قصر مرمر
وسطش حوض بلور
غول شب اسیر بطری
ته اقیانوس دور
دنیا مفتم نمی ارزه بدون طلسم خواب
کاش من و تو قصه بودیم توی برگای کتاب
توی خواب نگاه تو
چه مهربونه خوب من
واسه این دلم می خواد
تو خواب بمونه خوب من
توی خوابم تو رو دارم
این برای من بسه
توی رویا نفس ت
با نفسم همنفسه
دنیا مفتم نمی ارزه بدون طلسم خواب
کاش من و تو قصه بودیم توی برگای کتاب

SonBol 04-27-2008 06:05 PM

جام نهان نما

همنفسم ! همقفسم ! خسته تر از ترانه ام
لال و کمین نشسته ی یک غزل شبانه ام
کوچه نشین و پرسه گرد تا تپش دشنه و درد
در صف اجباری این حراج تازیانه ام
می روم و نمی رسم به اوج سقف بی ستون
تیشه به ریشه می زنم ‚ تا دل فواره ی خون
تیشه ی فرهادی من !‌ دل دل آزادی من
بگو به قله میرسم از این گذرگاه جنون ؟
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریق بی حیا شرارهزد بخ جانمان
تشنه تر از همیشه ام ! جام نهان نما کجاست ؟
هق هق بی دروغ من خنده ی بی ریا کجاست ؟
از پی کشف اینه واژه به واژه می روم
با من خود غریبه ام آن من آشنا کجاست ؟
من که از این گریه پلی به سحر و جادو نزدم
پیش حضور ممتد حادثه زانو نزدم
در این ظلام تو به تو جرم مرا به من بگو
من که تلنگری به این بغض غزلگو نزدم
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان ؟
که این حریق بی حیا شرارهزد به جانمان

SonBol 04-27-2008 06:06 PM

قبیله ی بی مست

مرا به نام صدا کن
که از تو نام بگیرم
که آخرین نفسم را
من از تو وام بگیرم
مرا به حادثه نسپار
در این مدار شباشب
که ماندگارترینم
در این دمادم عقرب
من به بیداری شب خندیدم
راز هر اینه را پرسیدم
با من از اوج صدا جاری باش
من سحر خیز تر از خورشیدم
مرا به نام صدا کن
که در صدای تو باشم
بیا به رسم نوازش
که در هوای تو باشم
مرا به نام صدا کن
همیشه همدم همدست
که بی دروغ ترینم
در این قبیله ی بی مست
من به بیداری شب خندیدم
راز هر اینه را پرسیدم
با من از اوج صدا جاری باش
من سحر خیز تر از خورشیدم

SonBol 04-27-2008 06:06 PM

کتاب ما بسته شده

وقتی غزل سر می رسه حس می کنم کنارمی
حس می کنم مثل قدیم ‚ عاشق بی قرارمی
وقتی غزل سر می رسه ‚ حس می کنم تو با منی
حس می کنم که اومدی طلسم من رو بشکنی
اما تو اینجا نمیای قصه ی ما تموم شده
تمام لحظه های تو به پای من حروم شده
خوب می دونم خوب می دونم
تو توی خوابم نمیای
برای خوندن یه شعر
از این کتابم نمیای
وقتی که رفتی دل من ‚ اینجوری عاشقت نبود
شعرای کال دفترم اون روزا لایقت نبود
حالا که من برای تو سبد سبد گل می سازم
برای برگشتن تو با واژه ها پلمی سازم
اون دل نارفیق تو از دل من خسته شده
خوب می دونم مدتی کتاب ما بسته شده
خوب می دونم خوب می دونم
تو توی خوابم نمیای
برای خوندن یه شعر
از این کتابم نمیای

SonBol 04-27-2008 06:06 PM

زنده بگور

بوی کافور میده دستم ‚ چقدر از ترانه دورم
می زنه نبض نفس هام ‚ اما من زنده بگورم
وقت غیبت نگاهت ‚ زندگی اینه ی مرگه
گل نیلوفر رویا زیر رگبار تگرگه
با تو دریای غرورم ‚ اما بی تو دریا تشنه س
بی تو سینه ی سکوتم تشنه ی تیغه ی دشنه س
هم طلوع و هم غروبی
بدی اما خیلی خوبی
واسه این زانو شکسته
یه طلسم نقره کوبی
وقتی میرسم به آخر ‚ توی دالون یه بن بست
دم آخر سقوطم اوج غیبت یه همدست
باز میشه یه نردبومی کهمیاد از دل خورشید
باز میشه صد تا گذرگاه ‚ توی اینه ی چشات دید
بیا !‌خاتون قدیمی ! یه ترانه مهمونم کن
یه حصیر کهنه ام من قالی سلیمونم کن
هم طلوع . هم غروبی
بدی اما خیلی خوبی
واسه این زانو شکسته
یه طلسم نقره کوبی

SonBol 04-27-2008 06:07 PM

غیر مجاز

تو کی هستی که نگاهت مثه قصه پر رازه ؟
تو کی هستی که تو این شب نفس ت غیر مجازه ؟
تو کی هستی که با اسم ت پشت سایه ها می لرزه ؟
تو کی هستی که حضورت ‚ واسه من تنها نیازه ؟
با منی مثل خود من ! مثل تن ! مثل یه پیرهن
اما بین دستای ما فاصله دور و درازه
بذار از تو گر بگیرم !‌ بذار آفتابی بمیرم
آخه این کولی یه عمر واسه تو ترانه سازه
با تو فردا رو می بینم ! سیب خورشید می چینم
با تو من صد تا کتابم ‚ پرم از شعرای تازه
چه نگاه بی نقابی !‌ چه ترانه های نابی
انگاری تموم دنیا ‚ توی او چشمای تو نازه
صد تا می خونه بسته ‚‌ پشت پلک تو نشسته
چرا چشمات رو م یبندی ؟ بگو کی می خونه بازه
دل بده به زخمه ی درد ! که صدام رو نقطه چین کرد
انگاری تو ختم آواز ‚ صدای گریه ی سازه

SonBol 04-27-2008 06:07 PM

نامه

فال اون دختر کولی تو خیابون یادته ؟
گفت دل شیشه ییم رو می شکنی آسون ‚ یادته؟
تو می گفتی که دروغه !‌ ما همیشه با همیم
لحظه ی تلخ جدایی دلامون ‚ یادته ؟
حالا هی نامه ها رو به قاصدک ها می سپارم
می نویسم که هنوزمثل قدیم دوست دارم
قاصدک ها توی دست باد میرن یه جای دور
من تو هر ترانه یی اسمت رو صد بار میارم
حالا که نامه ها رو گم می کنه نامه رسون
نازنینم !‌ به خودت سلام ما رو برسون
نگو یادت نمیاد اون همه حرفای قشنگ
نگو تکرار نمیشن خاطره های رنگ به رنگ
حالا من تو هر ترانه می شکنم هزار دفه
حالا قصه مون شده افسانه ی ماه و پلنگ
تو همیشه دور دوری ‚ من همیشه پا به پات
چشم براه دیدنت ‚ منتظر زنگ صدات
هر جای قصه که هستی این حقیقت رو بدون
یه نفر تا ته دنیا نامه می فرسته برات
حالا که نامه ها رو گم می کنه نامه رسون
نازنینم !‌ به خودت سلام ما رو برسون

SonBol 04-27-2008 06:07 PM

نبض دهل کوب سکوت

ترانه خون شب زده !‌ جای صدات کی لب زده ؟
کی از طلوع حنجره ت یه پل به عمق شب زده ؟
ترانه خون شب زده !‌ قل قل حنجره ت کجاس؟
فاصله فریاد می زنه : پس پل حنجره ت کجاس ؟
نبض دهل کوب سکوت ‚ صدات رو دزدیده هزیز
جعبه ی جادوی سیاه ‚ تو رو پسندیده عزیز
صدات رو نفروشی یه وقت به این دروغ شیشه ای
اون همیشه سرور و تو بنده ی همیشه ای
ای !‌ دروغگو ! ای ! دروغگو
جعبه ی سیاه جادو
هنوزم سایه ی چاقو
مونده رو گردن آهو
سازای نامریی شده ! صداهای دروغکی
واژه های همیشگی !‌ ترانه های آبکی
گریه های بدون بغض! عربده های آبکی
گریه های بدون بغض ! عربده های بی دلیل
زجه زنای حرفه یی !‌ نت های ناقض علیل
غزل چه در به در شده تو این جدال بی حریف
صدای من بلن تر از میله های این قفس
جای هزار تا حنجره داد می زنم نفس !‌نفس
ای !‌ دروغگو ! ای ! دروغگو
جعبه ی سیاه جادو
هنوزم سایه ی چاقو
مونده رو گردن آهو

SonBol 04-27-2008 06:08 PM

تلفن راه دور

یه نفر رو خط ماس ! انگاری لال ‚ نازنین
مثل یه کرکس گشنه که نشسته به کمین
بیا دوست دارم رو بذاریم برای بعد
تادیگه ادا نشه مراد این چله نشین
اینجا دوست دارم رو دوس ندارن تو قصه ها
آخه بعضی از طلسما می شکنه با این صدا
دیگه گوشی رو بذار ! صدات رو می شنوم هنوز
من هنوزم با تو ام از این ور فاصله ها
تلفن برای ما تنها یه یاد آوریه
تا که یادمون نره زمستون آخریه
من و تو به سیم و گوشی که نیازی نداریم
هیچ علاقه ای به اینروده درازی نداریم
گرگ گرگم به هوا هر جا میریم دنبال ماس
اون نمی دونه که ما میلی به بازی نداریم
وقتی تقویم تو نو شد دوباره کنارتم
دیگه جمله ی آخر ترانه یارتم
دوباره دوست دارم رو با تو فریاد می زنم
تا رسیدن بهار بازم به انتظارتم
تلفن برای ما تنها یه یادآوریه
تا که یادمون نره زمستون آخریه

SonBol 04-27-2008 06:09 PM

قول ای تو

من دیگه برنمی گردم ‚ اشکات رو هذر نکن
توی این لحظه ی آخر دل رو در به در نکن
من باید برم ولی ‚ تو باید اینجا بمونی
وقت دلتنگی بازم ترانه هام رو بخونی
قد یه چش به هم زدن ‚ قول ای تو دووم نداشت
دست تو حتی یه نهال ‚ تو گلدون دلم نکاشت
من مثه ایینه ت شدم ‚ تا تو رو تکرار بکنم
اما چشمای مات تو یه اینه رو به روم نذاشت
من ساده فکر می کردم که همیشه با منی
فکر می کردم که میای سایه ها رو پس می زنی
اما تو به اینه و ترا پشت پا زدی
اون ور حادثه ها ‚ تازه سراغم اومدی
قد یه چش به هم زدن ‚ قول ای تو دووم نداشت
دست تو حتی یه نهال ‚ تو گلدون دلم نکاشت
من مثه ایینه ت شدم ‚ تا تو رو تکرار بکنم
اما چشمای مات تو یه اینه رو به روم نذاشت

SonBol 04-27-2008 06:10 PM

ساعت تحویل شب

آتیش به جونم زدن این دریچه های نیمه باز
خسته ام از ضجه ی این زنجره ی روده دراز
تکی حضور نقطه چین ؟ تا کی جوون مرگی ساز ؟
ای ! بوتیمار در به در !‌ خونه ت رو دریا نساز
حلب آباد هنوزم آباده
هنوزم هستی ما بر باده
بطری جادو شکست اول شب
دیو قصه ها بازم آزاده
دوباره رو سینه ی سرو ‚ زخم بد خط و نشون
دوباره قحطی نفس ‚ دوباره روزنامه کشون
آبتنی کبوترا ‚ تو حوض سرخ خون شون
مرد سپیده یک نفر ‚ دیو سیاه قشون ‚ قشون
حلب آباد هنوزم آباده
هنوزم هستی ما بر باده
بطری جادو شکست اول شب
دیو قصه ها بازم آزاده
ساعت تحویل شبه !وقت چراغونی روز
فتیله های شعله ور ‚ جرقه های سایه سوز
وقت طلوع روشنی ‚ از ته قصه تا هنوز
برای بانی غزل ‚ یه جامه ی تازه بدوز
حلب آباد هنوزم آباده
هنوزم هستی ما بر باده
بطری جادو شکست اول شب
دیو قصه ها بازم آزاده

SonBol 04-27-2008 06:10 PM

هشتمین رنگ


تو دورنگی ! هم زمینی ‚ هم یه رنگ آسمونی
هشتمین رنگ قشنگ جاده رنگین کمونی
من رو بی صدا می خواستی ‚ اما من از تو می خوندم
پشت پا زدی به حسم ‚ تابیفتم ‚ اما موندم
تو دورنگی! تو دورنگی اما من با تو یه رنگم
تو ی خوابناتمومی ‚ من پر از خواب قشنگم
شب تاریک چشات
یک ستاره نداره
پیش زیبایی تو
ترانه هم کم میاره
تا سر کوه ستاره واسه دیدنت دویدم
صد دفه زانو شکستم ‚‌ اما پا پس نکشیدم
گفتی گوش به زنگ می مونی ‚ تا بازم برات بخونم
اما رفتی و نموندی ‚ تا تک وتنها بمونم
تو دورنگی ! تو دورنگی ‚ اما من با تو یه رنگم
تو یه خواب ناتمومی ‚ من پر از خواب قشنگم
شب تاریک چشات
یک ستاره نداره
پیش زیبایی تو
ترانه هم کم میاره

SonBol 04-27-2008 06:11 PM

مهتابی


نبض نفس ‚ نبض صدا نبض ترانه دستمه
اما بدون بودنت ‚ هر نفسم شکستمه
تو از کدومن طایفه یی که دریا خونبهای توست ؟
رو جاده های پیش روم همیشه جای پای توست
نیستی ولی مثل چراغ راه رو نشون می دی به من
برس به داد واژه ها فاصله ها رو خط بزن
تو یه جون پناه سبزی
توی این روزای زرد
تن تو مهتابی
میشه تو شب پیداتکرد
خودت بگو !‌ خودت بگو ‚ بعد کدوم نفس میای ؟
کجای قصه با کلید سراغ این قفس میای ؟
چلچله ی کدم بهار پشت خزون رو می شکنه ؟
شاپرک شمع کدوم خاطره رو آتیش می زنه ؟
عزیز بی صدای من ! جواب این صدا چیه ؟
بند دهن بند سکوت ‚ تو دست پنهون کیه ؟
تو یه جون پناه سبزی
توی این روزای زرد
تن تو مهتابی
میشه تو شب پیدات کرد

SonBol 04-27-2008 06:11 PM

من و تو

بخت ما بختکیه ‚ تو شب اسیریم من و تو ترسیم از قفس ‚ همدل شیریم من و تو
یه مداد رنگی بیار تا شب رو خط خطی کنیم
مرگ رو باور نداریم ‚ خیلی دلیریم من و تو
من و تو یا تو و من فرقی نداره ‚ دخترک
ما دخل این شب رو میاره ‚ دخترک
عمریه که پای این چوبه ی داریم من و تو
همه خوابن هنوز خیلی بیداریم من و تو
بگو هیشکی چشماش رو نبنده به گردنه ها
هر کدوممون جای صد تا سواریم من و تو
من و تو یا تو و من فرقی نداره ‚ دخترک
ما دخل این شب رو میاره ‚ دخترک
من وتو هر چی باشیم از این غزل دزدا سریم
بدیم اما هنوزم از این سیاهی بهتریم
بین این چهل کلاغ ‚ که سق سیاهن همشون
تنها ما کبوتر نامه بر خوش خبریم
من و تو یا تو و من فرقی نداره ‚ دخترک
ما دخل این شب رو میاره ‚ دخترک

SonBol 04-27-2008 06:11 PM

گریه کن
گریه کن دلت سبک شه
اگه دل مونده تو سینه
سرت رو بذار رو شونه م
تنها پیشکشم همینه
بذار این شونه ی نمنک
تکیه گاه گریه باشه
بذار این خسته بیفته
تا شاید دوباره پاشه
گریه کن دلت سبک شه ‚ من فدای گریه هاتم
تو رو تنها نمی ذارم ‚‌ تا همیشه پا به پاتم
زیر بارون نگاهت
غسل تعمید ترانه س
میری اما بر می گردی
این سفر چه عاشقانه س
برو! من اینجا می مونم
چش براهتم همیشه
می دونم که بر می گردی
قصه مون تموم نمیشه
گریه کن دلت سبک شه ‚ من فدای گریه هاتم
تو رو تنها نمی ذارم ‚‌ تا همیشه پا به پاتم

SonBol 04-27-2008 06:12 PM

دریا رو دریاب


رودخونه !‌ دریا رو دریاب
بی تو تصویر کویره
راه بیفت برو سراغش
فردا دیره ! فردا دیره
اگه دریا رو نبینی
برهوت به جاش میشینه
دریا عمری که می خواد
خط آبیت رو ببینه
رودخونه ! رودخونه ! کجایی ؟
کی میایی ؟ کی مایی ؟
دریا تو تنش اسیره
تو رهایی !‌تو رهایی
من همون دریای خسته م
کی داره میشه یه مرداب
بی تو خشک خشک خشکم
رودخونه !گریه م رو دریاب
رودخونه ! رودخونه ! کجایی ؟
کی میایی ؟ کی مایی ؟
دریا تو تنش اسیره
تو رهایی !‌تو رهایی
من همون دریای خسته م
که داره میشه یه مرداب
بی تو خشک خشک خشکم
رودخونه ! گریه م رو دریاب
بیا تا دستای آبیم
دستای تو رو بگیره
بیا تا موج ترانه
از دوباره جون بگیره
رودخونه ! رودخونه ! کجایی ؟
کی میایی ؟ کی مایی ؟
دریا تو تنش اسیره
تو رهایی ! ‌تو رهایی
__________________

SonBol 04-27-2008 06:12 PM

من زمینم

این صدای خکه ‚ روی موج خیس دریا
زخم تاریخی کابوس ‚ بغض دلنشنین رویا
این صدا صدای خکه ‚ آخرین صدای بیدار
خونه داره قصه میگه ‚ واسه این خیل عزادار
من رو بشنو !‌ من رو بشنو !‌ من صدای آخرینم
قصه ی هزار تا فرنم !‌ من زمینم !‌ من زمینم
زخم ناباور ‚ جای پای لنگ تیمور
مونده روی سینه ی من حفره های ممتد گور
من رو آفتابی نگاه کن ! تا یه فصل تازه باشم
هنوزم با یه اشاره ‚ میتونم پر از صدا شم
سبز سبزم اگه نبضت نبض بیدار چمن شه
من بهشتم اگه دستات مرهم زخمای من شه
پیله ی کهنه رو بشکن !‌ تا رها شه شاپرک باز
با لب بسته صدام کن ! دل بده به گریه ی ساز
تن بی لباس من رو میشه با جوانه پر کرد
میشه این خونه ی خوب و بازم از ترانه پر کرد
زخم ناباور ‚ جای پای لنگ تیمور
مونده روی سینه ی من حفره های ممتد گور
من رو آفتابی نگاه کن ! تا یه فصل تازه باشم
هنوزم با یه اشاره ‚ میتونم پر از صدا شم

SonBol 04-27-2008 06:13 PM

بازی سال

چه سخته مرگ باغچه رو دیدن حرفی نزدن
یه غول زشت زمهریر : یه گوله برفی نزدن
چه سخته لال بی صدا از لب دشنه رد شدن
عاشق دریا بودن اسیر دست سد شدن
چه سخته قد کشیدن از عمق یه دره ی عمیق
تو این زمستون بلند ‚‌ فکر شروع یه حریق
خورشید گیس طلا !‌ بیا !‌ رو چشم ما قدم بذار
جوانه های عاشق از دل خک بیرون بیار
خاطره های منجمد منتظر طلوعتن
آخر خط رسیده ها منتظر شروعتن
بیا تا این یخای بد ‚ آب بشن از حراتت
بیا تا پشت زمهریر ‚ بشکنه پیش قدرتت
بیا که باغچه عمری اسیر سرما و غمه
بیا که مرگ غنچه ها تو باغچه مون دم به دمه
بیا ! بیا ! که نور تو ‚ باغچه رو زنده می کنه
بهار رو تو بازی سال ‚ بازم برنده می کنه
خورشید گیس طلا !‌ بیا !‌ رو چشم ما قدم بذار
جوانه های عاشق از دل خک بیرون بیار
خاطره های منجمد منتظر طلوعتن
آخر خط رسیده ها منتظر شروعتن

SonBol 04-27-2008 06:13 PM

آوازه خون ما کجاست ؟

غروبا تو چشم مردم ‚ که دارن می رن به خونه
یه ترانه هست که هیچوقت ‚ کسی اون رو نمی خونه
غروبا تو دل مردم پر از حرف نگفته
قصه ی این همه دیو و این همه زیبای خفته
بگو به جز تو چه کسی رفیق بغض لحظه هاس ؟
میون این همه سکوت ‚ آوازه خون ما کجاس؟
چه بی حیا می چرخن ‚ عقربه های ساعت
پشت چراغ قرمز‚ پیر می شن این جماعت
غروبا تو راه خونه ‚ آدما رو خوب نگاه کن
واسه دلتنگی این شهر ‚ یه ترانه دست و پا کن
کی باید غزل بخونه ‚ توی بن بستای بسته ؟
کی باید اینه باشه ‚ واسه این دلای خسته ؟
بگو به جز تو چه کسی رفیق بغض لحظه هاس ؟
میون این همه سکوت ‚ آوازه خون ما کجاس؟
چه بی حیا می چرخن ‚ عقربه های ساعت
پشت چراغ قرمز‚ پیر می شن این جماعت

SonBol 04-27-2008 06:14 PM

مرثیه ی خروس


دیگه شب بو ‚ بو نمیده ! رنگ این شبم پریده
انگار از اونور ابرا داره می رسه سپیده
ای خروس سر بریده
خوش صدای پر حنایی ! پس چرا تو بی صدایی
نکنه پنجه ی روباه سینه ی تو رو دریده؟
ای خروس سر بریده
حنجره ت جنس طلا بود! به ترانه مبتلا بود
کی با خنجر روی آواز ‚‌ خط سرخابی کشیده ؟
ای خروس سر بریده
تو صدای آخرینی ! حالا نیستی که ببینی
بی تو هیچکس توی این ده رنگ آفتاب رو ندیده
ای خروس سر بریده
بی تو خورشیدم نیومد ! این سیاهی سر نیومد
انگاری دستای ظلمت ‚ سیبای طلا رو چیده
ای خروس سر بریده
فکر آخرین نبردی ! می دونم که بر میگردی
از هراس خوندن تو دیو قصه ورپریده
ای خروس سر بریده

SonBol 04-27-2008 06:14 PM

من رو بشکن

من رو بشکن ! ‌من رو بشکن ! من از اینه سرشارم
توی این قاب صد پاره ‚ بازم عکس تو رو دارم
من رو بشکن !‌ من رو بشکن ! صدام از پا نمی افته
بازم تن می زنم از شب ‚ توی هرشعر ناگفته
من رو بشکن اگه شب از هجوم واژه غمگینه
غریو انعکاسم من !‌ صدای اینه اینه
دوباره من ! دوباره من ! ترانه ساز شب شکن
خسته و لال و بی نفس ‚ تو این شب عربده زن
دوباره پارک سوت کور دوباره خاطرات دور
کنج همون نیمکت سبز ‚ بغض لگدکوب چمن
ببین !‌ خورشید بیداری ‚ همین فانوس کم نور
چراغ روشن شعرم ‚ چقدر از سایه ها دوره
من رو بشکن !‌ من رو بشکن ! شکستن عادته اینجا
غزلسازی چه دشواره چه مردن راحته اینجا
برای خنجر کینه ‚ تو این ظلمت غلافی نیست
واسه بیداری دریا یه موج مرده کافی نیست
دوباره من ! دوباره من ! ترانه ساز شب شکن
خسته و لال و بی نفس ‚ تو این شب عربده زن
دوباره پارک سوت کور دوباره خاطرات دور
کنج همون نیمکت سبز ‚ بغض لگدکوب چمن

SonBol 04-27-2008 06:14 PM

همتپش

عزیز پا به راه من ! رفتن تو ترانه نیست
سهم من از هجرت تو ‚ زمزمه ی شبانه نیست
در این طلوع نیمه جان ‚ مرا به نام من بخوان
سفر نکن ! سفر نکن !‌ که خانه بی تو خانه نیست
بخوان به نام سرخ خون !‌ بخوان به آهنگ جنون
که در شب ناشنوا ‚ ترانه محرمانه نیست
در پس ترس نقطه چین سقوط واژه را ببین
ببین که سقف ما به جز ‚ سایه ی تازیانه نیست
در این رجز خوانی داس ‚ بر تن صدپاره ی یاس
ببین که خک تیره را ‚ جرات یک جوانه نیست
بگو به بردگان نان به این زبان بریدگان
غروب سرخ این قفس ‚ غروب شاعرانه نیست
بیا که تازه تر شوم !‌ از این کرانه سر شوم
نگو که در دفتر من ‚ کلام عاشقانه نیست
قدر ترانه را بدان !‌ نگو به چشم دیده بان
نبض قدم های غزل ‚ همتپش زمانه نیست

SonBol 04-27-2008 06:14 PM

مقصد


همیشه تا خونه تون هی قدمام رو می شمارم
اما باز وقت رسیدن یه قدم کم میارم
یکی هست که قبل من می رسه به دستای تو
اون همونی که هیچوقت نمیگه : دوست دارم
اون همونه که نگاهش یه شب بارونیه
اون همونه که غزل تو حنجره ش زندونیه
اون همونه که برات ترانه پیشکش می کنه
اون همونه که صداش یه گریه ی پنهونیه
اون منم !‌ تنهاترین ترانه خون
آخرین قاصدک نامه رسون
مقصد نامه ی پنهونی من
من و تکیه گاه گریهات بدون
اگه باشی می توینم تقویم رو وارونه کنیم
شب و با ستاره ها دوباره همخونه کنیم
بیا هفتا آسمون رو بشماریم بالا بریم
موهای فرشته ها ی قصه رو شونه کنیم
یکی هست که پا به پات تا آسمون بالا بیاد
یکی هست که تو رو حتی بیشتر از خودت بخواد
یکی هست که شونه ش رو بسپاره به هق هق تو
وقتی بادبادک عشق رو می بره دستای باد
اون منم !‌ تنهاترین ترانه خون
آخرین قاصدک نامه رسون
مقصد نامه ی پنهونی من
من رو تکیه گاه گریه هات بدون

SonBol 04-27-2008 06:15 PM

دنیای وارونه

پدربزرگ هف سالگیس یادش نیست
تو زورخونه صدای فریادش نیست
شیرین قصه دیگه تلخه تلخه
این همه صخره یکی فرهادش نیست
هیشکی نگاش رو به صداندوخته
یه شب پره تو شعله ها نسوخته
خفاشا دل سپرده ان به خورشید
ترانه ساز تانه ش فروخته
دنیای وارونه رو باش
رودخونه ها تشنه شونه
قوت پهلوونامون
به تیزی دشنه شونه
عصر فراموشی خاطراته
ترانهخون ! معجزه تو صداته
دنیای وارونه رو زیر و رو کن
این دل ویرون شده پا به پاته
ببین !‌ ببین !‌ ساعت قصه خوابه
کلاغ رو قله س ته چاه عقابه
برگ کتاب قصه مون سیاهه
عمر غزل اندازه ی حبابه
دنیای وارونه رو باش
رودخونه ها تشنه شونه
قوت پهلوونامون
به تیزی دشنه شونه

SonBol 04-27-2008 06:15 PM

گود عربا

دیگه هیچ کس تو کوچه غزل نمی خونه شبا
دیگه بیرون نمیان دخترای ترمه قبا
دیگه توپ مرواری سال رو عوض نمی کنه
هرویین مثل آدامس توی گود عربا
ای ! پایتخت تیره بخت
تو کوچه های بی درخت
نفس بریدن آسونه
نفس کشیدن شده سخت
سختمه بلعیدن من !‌ با تو ام ای شهر شلوغ
دیگه این مست ترانه تن نمیده به دروغ
من دارم کوچه رو با صدا چراغون می کنم
بگو خاموش بشه این فانوس کور بی فروغ
ای ! پایتخت تیره بخت
تو کوچه های بی درخت
نفس بریدن آسونه
نفس کشیدن شده سخت
توی شب مردای نیمه جون کوچه رو بین
تو خم هر کوچه یه ستاره افتاده زمین
من هزار تا کهکشونم ‚ تن به ظلمت نمی دم
ای شب ستاره دزد !‌ من رو بچین !‌من رو بچین
ای ! پایتخت تیره بخت
تو کوچه های بی درخت
نفس بریدن آسونه
نفس کشیدن شده سخت

SonBol 04-27-2008 06:15 PM

درخت معجزه

من مثه یه تک درختم ‚ ته یک کوچه ی باریک
تو یه گنجشک قشنگی! گاهی دوری گاهی نزدیک
گاهی وقتا مهربونی ‚ می شینی رو شونه ی من
گاهی نیستی که ببینی ‚ بغض بی بهونه ی من
وقتی هستی از تو سیرم !‌ یه بهار بی زوالم
گنجشک بازیگوش من
بیشن رو شاخه ی دلم
با تو درخت معجزه
بی تو طلسم باطلم
وقتی لای برگا نیستی ‚ بوی پاییز رو می گیرم
بی تو زرد زرد زردم !‌ بی صدای تو می میرم
اما وقتی که می خونی ‚ من میشم پر از جوانه
یه ترانه ساز عاشق ‚ با هزار و یک ترانه
تویی حرف اولین و آخرین شعر نگفته
برگ آخر وجودم با پریدنت می افته
گنجشک بازیگوش من
بیشن رو شاخه ی دلم
با تو درخت معجزه
بی تو طلسم باطلم
__________________

SonBol 04-27-2008 06:16 PM

مرد قصه ها

مرد غزل خون شب زده ام ‚ حنجره ام اسیره
حرف از قدیمای قصه نزن ‚ دیه خیلی دیره
همیشگی من !‌ ستاره ی روشن
تو این کوچه امشب تو با من بمون
صدای قدیمی !‌ همیشه صمیمی
تو این کوچه امش تو با من بخون
پهلوون قصه های موندگار
توی این کوچه من رو تنها نذار
بیا تا مثل قدیم ‚ با ترانه ها بریم
تو سکوت کوچه ها دوباره دم بگیریم
بیا که دلم برات تنگه هنوز
تشنه ی صدای آهنگه هنوز
ای همیشه موندنی
ای همیشه خوندنی
مرد مرد قصه ها
ای صدای بی صدا
دلت از بغض کدوم غصه شکست ؟
که شب کوچه نشین چشمات رو بست
تو همیشه سرفرازی
غم این ترانه سازی
همیشه از تو می خونه این صدا
تو سکوت کوچه باغ قصه ها
قصه ی مرد بزرگی که سرش
خم نشد پیش هجوم غصه ها

SonBol 04-27-2008 06:16 PM

برج عقرب

طلوع رو افسانه کنین ! شب دیگه بی نهایته
نبد قصه سربی ‚ نماز ‚ نماز وحشته
ای آدمای بی خیال !‌ نبض ترانه بی صداس
تنها چراغ کوچه ها ! سوسوی سگار شماس
چله ی مردن منه ! وقت نفس شمردنه
سکوت رو واروونه کنین ‚ تا بغض کهنه بشکنه
عمریه قصه نویس قصه ی ما گیجه
دیو شب برنده س رستم مون افلیجه
پری افسانه شکن ! قصه مون رو ورق بزن
بیا تا اوج موج من !‌ برس به مفهوم شدن
از این درازای نیمه باز یه راه آفتابی بساز
تو برج عقرب هنوزم ‚ زندونی صدای ساز
از این سسلامد بی ستون ‚ ما رو به دریا برسون
نفس بگیر از این غروب ! هم پای زخمه ها بخون
عمریه قصه نویس قصه ی ما گیجه
دیو شب برنده س رستم مون افلیجه

SonBol 04-27-2008 06:16 PM

مثل لالایی کردی kordi

مادربزرگ گیساش به رنگ برفه
تو هر نگاه اون هزار نا حرفه
مادربزرگ دلش شبیه دریاس
توی چشاش صد تا ستاره پیداس
مادربزرگ قصه ی تازه داره
میگه شب آفتابی میشه دوباره
تو با قصه های نابت
من رو تا ترانه بردی
تو صدات یه زخم کهنه س
مثه لالایی کردی
مادربزرگ! حکم رو کله پا کن
قهرمان قصه هات رو صدا کن
آخر قصه های تو قشنگه
رو شونه ی پهلووناش تفنگه
بی بی موندگار قصه ی من
قصه بگو از آسمون روشن
تو با قصه های نابت
من رو تا ترانه بردی
تو صدات یه زخم کهنه س
مثه لالایی کردی

SonBol 04-27-2008 06:16 PM

منتظر عبور تو


منو بی صدا نبین ‚ صد تا ترانه با منه
تو دل هر نفسم صد تا غزل جون می کنه
می خوام از عطر تن تو نفسی تازه کنم
به سکوت شب بگو موقع خود شکستنه
پلکای سنگی من وا میشه رو به نور تو
بازم آفتاب می گیرم تو سایه ی حضور تو توی چاردیوار گریه تو رو فریاد می زنم
پشت این پنجره ام منتظر عبور تو
حرفای روشن تو حرف حساب بود شاپرک
چشمای عاشق من اون روزا خواب بود ‚ شاپرک
آخرین فصق نفس ‚ فصل غروب بوسه ها
فصل همدستی شاخه و طناب بود ‚ شاپرک
اگه فکر کنی رسیدی تا ابد نمی رسی
اگه خوب نباشی به معنی بد نمی رسی
می شی مرداب اگه این برکه رو دریا نکنی
اگه رودخونه نشی به حرف سد نمی رسی
رو به ایینه دعا کن تا برمبه آسمون
کاری کن ابری نشه حال و هوای قصه مون
من رو با خودت ببر آخر این فاصله ها
اونجا که خسته میشه کبوتر نامه روسن
حرفای روشن تو حرف حساب بود شاپرک
چشمای عاشق من اون روزا خواب بود ‚ شاپرک
آخرین فصق نفس ‚ فصل غروب بوسه ها
فصل همدستی شاخه و طناب بود ‚ شاپرک

SonBol 04-27-2008 06:17 PM

ترانه عاشقانه نیست

میگه مرده نفس نمی کشه ؟
کی میگه نبض جسد نمی زنه ؟
چشمات رو به دم این اینه بدوز
ببین این مرده چقدر شکل منه
من که با هر نفسم ده تا دریچه وا می شد
با صدای زمزمه م قله ها جابجا می شد
حالا خیلی وقته مردم زیر ماسک زندگی
آخ ! اگه دوباره چشمام از قفس رها می شد
من مثه زلزله ام ‚ شبیه طوفان تبس
دم عیسی رو نمی خوام ‚ تو غروب این قفس
نفس منه که قبرستون رو زنده می کنه
من خودم یه پا مسیحم اما بی تو ‚ بی نفس
می دونم خوب می دونم ترانه عاشقانه نیست
رنگ واژه های من به رنگ این زمانه نیست
وقتی بین مرده ها زندگی رو صدا کنی
دیگه هیشکی گوش به زنگ تپش ترانه نیست
ها با تو میشه از رو سر تقویما پرید
تنها با تو میشه از عمق گلایه قد کشید
بی تو این حافظه ی گریه شمار رو نمی خوام
بیا ! از تو میشه شعر ناب زندگی شنید
من مثه زلزله ام ‚ شبیه طوفان تبس
دم عیسی رو نمی خوام ‚ تو غروب این قفس
نفس منه که قبرستون رو زنده می کنه
من خودم یه پا مسیحم اما بی تو ‚ بی نفس


اکنون ساعت 02:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)