![]() |
گوگوش
به دادم برس ای اشک به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته من و دریغ یک خوب به ویرونی کشونده عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده تو این تنهایی تلخ من و یک عالمه یاد نشسته رو به رویم کسی که رفته بر باد کسی که عاشقانه به عشقش پشت پا زد برای بودن من به خود رنگ فنا زد چه دردیه خدایا نخواستن اما رفتن برای اون که سایست همیشه رو سر من کسی که وقت رفتن دوباره عاشقم کرد من و آباد کرده و خودش ویرون شد از درد به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته به آتش تن زد و رفت تا من اینجا نسوزم با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم هنوز سالار خونست پناه منه دستاش سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفسهاش به دادم برس ای اشک دلم خیلی گرفته نگو از دوری کی نپرس از چی گرفته |
امروز بی نشانتر ، دلخسته تر ز دیروز فردا دوباره بی تو ، مغمومتر ز امروز امروز ناگزیرم ، فردا غریق ِ عادت امروز بی ستاره ، فردا اسیر ظلمت امروز پُرامیدم ، هرچند گنگ و خسته فردا دوباره بی تو ، رنجور و دلشكسته هر روز می نویسم فرداست روزِ بهتر فردا دوباره بی تو ، یك روز تلخ ِ دیگر صد واژه ی بهاری پاییز می سراید امروز می سپارد ، فردا می رباید امروز بی تو هستم ، فردا حریص امروز هر روز مثل امروز. . . امروز مثل دیروز |
با صدای استاد شجریان ببار ای بارون ببار با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبای سرخ یار به یاد عاشقای این دیار به داغ عاشقای بی مزار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون ببار ای ابر بهار با دلُم به هوای زلف یار داد و بیداد از این روزگار ماهُ دادن به شبهای تار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبای سرخ یار به یاد عاشقای این دیار به داغ عاشقای بی مزار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون با دلُم گریه کن، خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون ... |
در اين سراي بي کسي کسي به در نميزند به دشت پرملال ما پرنده پر نمي زند يکي ز شب گرفتگان چراغ بر نمي کند کسي به کوچه سار شب در سحر نمي زند نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار دريغ کز شبي چنين سپيده سر نميزند |
خداحافظ همین حالا |
چه درد است میان جمع بودن |
شاپرک دلت شکسته میدونم که تنها هستی میدونم کنار غمهات با یه مشت رویا نشستی دلت و شکسته اونکه یه روزی همه کست بود اونی که تو دار دنیا همه کارو کست بود شاپرک بالت شکسته .یکی بال تو رو بسته توی اون غربت تاریک به تو تیر غم نشسته همه عمرت هدر شد چرا اینجوری خدا خواست؟ اونی که فکر نمیکردی اینجوری به خاکت انداخت حالا اونجا توی غربت رو کدوم شونه میباری؟ واسه ریختن اشکات سرتو رو چی میذاری؟ میبینم غم رو تو چشمات که غریبونه نشسته میخونم از توی چشمات بدجوری دلت شکسته شاپرک عمر تو . خوابه . چه جوری دووم میاری ؟ گلا پژمرده و زردن تو عجب طاقتی داری |
اين روزها.. روزهاي... نمي دانم اسمش را چه گزارم.... اما روزهاي پر بارانيست... هم هواي اينجا ابريست....هم هواي دلم... بي اختيار مي بارم...بي دليل...بي هوا... اگر به باران رسيده بودم... اگر از باران گذشته بودم.... حيف كه باران راهم را بست... سيل تمامي اميدم را با خود برد... مثل باد كه يادم را برد... مثل آفتاب كه مرا سوزاند... انگار... ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند.... |
دلم برای کسی تنگ است ... |
سال ها مي گذرد |
اکنون ساعت 03:58 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)