پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   درد دل های عاشقانه... (http://p30city.net/showthread.php?t=16380)

ابریشم 11-16-2010 04:30 PM

عشق یعنی...!
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده با چشمان تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی درجهان رسوا شدن
عشق یعنی سست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن


ابریشم 11-22-2010 03:36 PM

يادت مياد روزي كه اون گل رو بهم دادي گفتي كه
گلها بي معرفتن
زود خشك ميشن
زود از پيش ادم ميرن
ولي اشتباه كردي چون گلي كه بهم دادي انجاست رو به روم روي ديوار
يه كمي خشك شده ولي تركم نكرده
باهام مونده.....ولي تو.....
گل هست اما تو نيستي
تو رفتي
تو بي وفاتر بودي....

ابریشم 11-22-2010 03:38 PM

عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاريست.
عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ،
بلکه پنهان کردن قلبي ست که به اسفناک ترين حالت شکسته شده
با هزار و يک ترفند شاخه گلي مصنوعي را در ميان گلهاي شاداب گلدانت پنهان کردم، و در دفتر خاطراتت نوشتم: «تو را دوست دارم، خواهم داشت تا زماني که آخرين گل پژمرده شود...»

aram_53 11-29-2010 08:24 PM

اینم ادامه اش

dear59 12-22-2010 03:04 PM

دل کندم از دنیا

وقتی به تو

دلبسته می شدم.

حالا

که هر چه دلم را

پس می زنی

کنده نمی شود

از تو

چه کنم ؟

esygolden 12-22-2010 03:21 PM

عشق یعنی کشک
عشق یعنی دوغ
عشق هم عشقای قدیم
(شعر نو:p)

dear59 12-23-2010 08:39 AM

بگذار جادوی خیالت
تب تنهایی ام را فروکش کند
کبوتر شده ام
سمت مهربانیت ....

kiana 01-31-2011 10:25 AM

عاشق خویش فراموش مکن

در روزنامهء" اقدام" چاپ تهران مسابقه ای تحت عنوان "هدیهء عاشق"به مسابقه گذارده می شود که دربارهء" گل فراموشم مکن" که یکی از قصه های اروپایی است می باشد.
خلاصه قصه چنین است: عاشق ومعشوقی در کنار رود دانوب مشغول تفریح و دلدادگی بودند که ناگهان معشوق، گلی را در رودخانه می بیند و با نگاهش می فهماند که چقدر مشتاق آن دسته گل است. عاشق بدون ملاحظه، خود رابه آب می اندازد و گل را به سوی معشوقش می اندازد و می گوید "فراموشم نکن" وخود به دیار نیستی می رود، از آن پس، آن گل را "گل فراموشم مکن"می نامند.
در این مسابقه بزرگانی مثل" رشید یاسمی "و "وحید دستگردی"شرکت می کنند ولی برنده مسابقه ایرج میرزا می شود که شعر زیر را می سراید:


عاشقی محنت بسیار کشید/تا لب دجله به معشوقه رسید
نشده از گل رویش سیراب/که فلک دسته گلی داد باب
نازنین چشم بشط دوخته بود/فارغ از عاشق دل سوخته بود
گفت وه وه چه گل رعنا ئیست/ لایق دست چو من زیبائیست
زین سخن عاشق معشوقه پرست/جست در آب چو ماهی از شست
خوانده بود این مثل آنمایهء ناز/ که نکویی کن و در آب انداز
باری آن عاشق بیچاره چو بط/ دل بدریا زد و افتاد بشط
دید آبیست فراوان ودرست/ بنشاط آمد ودست از جان شست
دست وپایی زد و گل را بربود/سوی دلدارش پر تاب نمود
گفت کای آفت جان سنبل تو / ما که رفتیم بگیر این گل تو
بکنش زیب سر ای دلبر من / یاد آبی که گذشت از سر من
جز برای دل من بوش مکن/ عاشق خویش فراموش مکن
خود ندانست مگر عاشق ما / که ز خوبان نتوان جست وفا
عاشقان را همه گر آب برد/ خوبرویان همه را خواب برد


dear59 02-11-2011 12:28 PM

تو که نمی آیی،..‏
تاج و تختی...
برای خودش به هم می زند...

دلتنگی!‏

dear59 02-28-2011 02:09 PM

نمی خواهم داشته باشمت،نترس

فقط بیا

در خزان خواسته هام

کمی قدم بزن

تاببينمت

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...


اکنون ساعت 08:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)