ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دبده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد |
دلـنِشان شد سخنم تا تـو قبولش کردی
آری آری سخـن عـشــق نشـانی دارد |
در عمل کوش و هر چه خواهی پوش
تاج بر سر نه و علم بر دوش |
شاهم ، ولي به ملک بلا ، با سپاه غم
ملکم ببين و موج سپاهم نگاه کن |
نه هر سخن که بر آید بگوید اهل شناخت
بسر شاه سر خویشتن نشاید باخت |
تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه پرکن قدح باده که معلومم نيست کاين دم که فرو برم برآرم يا نه // خیام |
هنوزت گر سر صلحست،باز آی
کزان مقبول تر باشی که بودی |
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم |
مشوغره بر حسن گفتار خویش
بتحسین نادان و پندار خویش |
شيوه مردان نباشد عشق پنهان باختن
کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن |
اکنون ساعت 12:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)