ظلم ماری است هرکه پروردش
اژدهای شد و فرو بردش ل |
لعل تو که هست جان حافظ |
ز چشـم خویشتن آمـوختم رسـم رفـاقت را
که هر عضوی بدرد آید بحالش دیده میگرید ش |
شمشیر کشیدی و به خونم ننشاندی
افسوس که آغاز تو انجام ندارد // ف |
فتنه برخاسته و باده پرستان در شور شمع بنشسته و چشم خوش مستان درخواب آیدم زلف تو درخواب و پریشانم ازین که بود شور و بلا دیدن ثعبان درخواب ن |
نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم // ک |
کار ما بی قد زیبات نمی آید راست راستی را چه بلائیست که کارت بالاست چون قد سرو خرام تو بگویم سخنی در چمن سرو ببالای تو میماند راست ا |
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ز |
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را // و |
ولله که شهر بی تو مرا حبس میشود
آوارگی کوه و بیابانم آرزوست ق |
اکنون ساعت 01:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)