چل سال بیش رفت که من لاف می زنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم |
سال و مه رفت و ما همي خفتيم
خواب ما مرگ بود، خواب نبود |
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای بی تو بسر نمی شود |
چنان بنشست نقش دوست در آيينهي چشمم
که چشمم عکس روي دوست ميبيند ز هر سويي |
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند
ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند |
تو خود از كدام شهري كه زدوستان نپرسي
مگر اندرآن ولايت كه تويي وفا نباشد ضمنا قهرماني استقلال تبريك اين قهرماني فرق بزرگ و بزرگتر را نمايان ساخت |
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث |
لعل لبت چنان به ترنم نشسته است
گويا هزار سال بساط طرب اينجاست از سروده هاي في البداهه خودم |
ميشکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوي
بر سرم سايه آن سرو سهي بالا بود |
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نرويد به اعتدال محمد |
اکنون ساعت 07:41 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)