دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس |
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند |
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم |
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد
و آن کاو نه این ترانه سراید خطا کند |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم |
ما شبی دست برآریم . دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است |
تا بی سر و پاشد اوضاع فلک زین دست
در سر هس ساقی در دست شراب اولی |
یارم چون قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
اکنون ساعت 03:09 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)