هرگز آنرا بدوستی نپسند
که رود جای ناپسندیده پ |
پدر دیده بوسید و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز فتاد اندر او ز آتش معده سوز ذ |
ذکرش هر چه بینی در خروش است
دلی داند درین معنی،که گوش است ل |
لطف تو جهانی و قرانی افراشت
وین تعبیههای خود به چیزی ننگاشت یک قطره از آن آب در این بحر چکید یگدانه ز انبار در این صحرا کاشت ت |
تشنه را دل کجا بخواهد آب
کوزه بگذشته بر دهان سکنج ک |
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد ن |
نخوانند بزرگش اهل خرد
که نام بزرگان بزشتی برد م |
مهی برفت ازین شهر و شور شهر دگر شد
که از غروب و طلوعش دو شهر زیر و زبر شد ک |
کار درویش مستمند بر آر
که ترا نیز کارها باشد سعدی ی |
یار بیزار است از تو تا تویی
اول از خود خویش را بیزار کن م |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ع |
عمر امشب رفت اگر دستیت هست
عمر مستان را پی فردا فکن ب |
بیا که وقت شناسان دوکون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی م |
مست خرابیم جمله نعره زنانیم
نعره درین عالم خراب درافکن س |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را مرهمی ش |
شده ام خراب و بد نام و هنوز امیدوارم
که به همت عزیزان برسم به نیکنامی // ی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور م |
مرو از پیشم و عمری نگرانم مگذار
یا چو رفتی به امید دگرانم مگذلر گاهگاهی به من از مهر پیامی بفرست فارغ از حال خود ای جان جهانم مگذار //ک |
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه سر ما پر شراب کن |
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی
انچه در مذهب ارباب طریقت نبود |
پس حرف انتخابيت كو دوست عزيز |
فغان که د ر طلب گنجنامه مقصود
شدم خراب جهانی زغم تمام و نشد. (ل) |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم // ت |
تو كز محنت ديگران در غمي |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پر هوس شود خاک در سرای تو // س |
سلامی چو بوی خوش اشنایی
بدان مردم دیده روشنایی (ع) |
عهد الست من همه با عشق شاه بود |
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا
روزی وفا کنی که نیاید به کار من // آ |
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
الی زایت دهر امن هجرک القیامه ی:21: |
یک سلسله دیوانهی آن حلقه زلفند
کز بهر چه بر طرف بناگوش تو افتاد ن |
نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت
نظری که سر نبازی ز سر نظر نباشد // ب |
بر در او گر نداری حرمتی
چون توانی رفت راه پر عسس ی |
یک عمر گنه کردم و شرمنده در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی // ش |
شیرمردان را شکار آموختن
از خیال چشم آهوی تو بس آنکه او بر باد خواهد داد دل یک وزیدن بادش از سوی تو بس ج |
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد // چ |
چند جویی در جهان یاری ز کس
یک کست در هر دو عالم یار بس ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود // خ |
خیال روی کسی در سرست هر کس را
مرا خیال کسی کز خیال بیرونست... ه |
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را // ت |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده ب |
اکنون ساعت 12:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)