به مامان صبا و مامان شکوفه حسودیم شد:d
البته منم هر وقت میرم خونه مامانم ظرفا مال منه گرچه 2 تا خواهر کوچیکتر از منم هست، آقا دخترشم وظیفمه ولی بقیه کارا با خود مامانه
زن فقط زنای قدیم:p

ولی امان از دست بعضی دخترا:d البته خودمم قبل از ازدواج مثل بعضیا بودممرافه "پگاه"

بین خودمون باشه یه وقت نیاد بخونه و اسم خودشو ببینه;)
شاید بگید خب درس داره، تابستون چی؟_:2:
ای روزگار، کجایی لنگه جان به دلداریت نیازمندم شدید

وای فرانک چه بامزه بود این روشی که گفتی :24:
ولی اونا بی خیال تر از این حرفهان، تا برم تو اتاق با تلفن حرف بزنم مامان طفلکی همه رو شسته، من میخوام مامان نشوره، یکیشون مجرده ولی اون یکی 2 تا بچه هاش مدام به مامانم میگن مادرجون اینو میخوایم مادرجون اونو بده_:2:

شکوفه جان مرسی از همدردیت

منم دارم میشم مثل مامانم باید جلو دست بچه هام یه ریز کار کنم
نمیخوامممممم_:2: البته مامان از این وضعیت گله ای نداری فکر کنم راضی هم هست چون روزی چندبار تماس میگیره همش میگه بیاین، تقریبا هر روز همه مون اونجایم

....................

ممنونم صبا جان خداوند شما و خانوادت رو برای هم حفظ کنه
اگه فهمیدی طرف کیه به ما هم بگو;)

نقل قول:

نوشته اصلی توسط bigbang (پست 250262) مثلاً اسم من چی باشه خوبه ؟

محمد جان صرفا یک پیشنهاد بود گفتیم شاید دوست داشته باشی بزاری محمد حالا فارسی یا انگلیش
اون پیشنهادات هم قیامت بود :d

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 250265) من نوکر برادر کوچیکم هم هستم تا دنیا دنیاس! بخاطر درسم نبود پرتم می کردن بیرون! پسردایی به توانایی زبانت افتخاریدم اندندندندی!:d ایشالا که کسی ناراحت نشه اگر هم جایی می دونین از حدودش پا اونورتر می ذارم حتما بهم بگین قبل از اینکه خاله رزی منو تحویل بازداشتگاه بده!:d

خب پس محمد بیا پس گردنی بزن :21:
یعنی درست اینقدر خوب بود :d:d
تازه روسی هم کار کرده بودم ولی همش یادم رفت ;)
ایشالله
ایشالله پا اونور تر نمیذاری وگرنه کارگاه رزی و دستبند و آب خنک :d

نقل قول:

نوشته اصلی توسط فرانک (پست 250277) ماشاله زیاد نوشتید سخته خوندنش فقط ی نمره بیستم به من بدید. خدا برکت ;)

سلام فرانک خانوم
فقط یک بیست میخواهید :d

نقل قول:

نوشته اصلی توسط رزیتا (پست 250281) ای روزگار، کجایی لنگه جان به دلداریت نیازمندم شدید

لنگه هم لنگه های قدیم :d
حالا قهر بود دیگه سایه رو با تیر میزنه

نقل قول:

نوشته اصلی توسط فرانک (پست 250307) رزی جون اینجاس که دو چیز به درد آدم میخوره 1- دوست خوب 2- همراه خوب (منظور تلفن همراه میباشد)

:21: جالب بید
در نمره انظباط شما تجدید نظر میشود :24:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط shokofe (پست 250310) در ضمن رزی جان با خود مهدی قهر بودم :d الان باید برای خودش سبیل بکشه:21: ماشالا چقدر نوشته بودین منم همیشه وقتی پای کام میشینم چایی یا قهوه میخورم برای همین ی کیبورد سوزوندم چون چایی ریخت روی کیبورد:p

:21:
یاد آواتار آریانا افتادم روسری داشت حالا برا آواتارم باید سبیل بکشم :d
در کیبورد بنده انواع خوردنیجات پیدا میشه از ماکارانی بگیرید تا ماست ولی نمیسوزه :d

نقل قول:

نوشته اصلی توسط SOHRAB_HAZHII (پست 250316) سلام بروبچ :53: میبینم که چند روزی من نبودم بهتون خوش گذشته حسابی پیشروی کردید:41: خیلی خوب خوش باشید نمیگم من کجا بودم درضمن حواسم بهتون هست شما نباید یه زنگ به من بزنید در جریان باشید دارم برای همتون

سلام حاج سهراب
جای شما خالی کم خوش نگذشته :d
چرا خودت بهشون زنگ نزدی :d
چی داری برا همشون؟ کادو گرفتی
بابا بچه ها راضی به زحمت شما نبودن :d

نقل قول:

نوشته اصلی توسط mohammad.90 (پست 250317) سلام هاژی جون خوبی چه خبر نیستی نکنه رفتی حج دوباره اخر ترورت میکننا :53:

سلام محمد آقا شیرازی
خوبی

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 250352) (به کسی نگین ها ولی خاله اومده الآن با مامانم حرفیدن و به این نتیجه رسیدن که من عاشق شدم!:d برم ببینم کسی هم برام پیدا کردن یانه! من که خودم یادم نمیاد اینطوری شده باشه اما حالا که هر دوشون مطمئن اند شاید بوده من نفهمیدم! برم ببینم کیه؟:24:) شکوفه جون تو دعوا حرف حرف میاره دیگه!:d

مبارک باشه دختر عمه :d
تو دعوا حلوا هم خیرات نمیکنن :65:

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Afsaneh- roj (پست 250389) سلام بر دوستان {پپوله} رزیتا جان جدیدا دخترای امروزی همین جورین .. ولی من دخترم کوچولو ه ولی از حالا ازش می خوام کارکنه . ( البته کارهای کوچولو ) بمیرم قشنگ گوش به حرفم میده .... ولی خودم نه :d .

سلام افسانه خانوم
خسته هم نباشید :d


این آقا از الان شروع کرده به درس خوندن برای ترم بعد :d