خاطر بی آرزو از رنج یار آسوده است
خار خشک از منت ابر بهار آسوده است گر به دست عشق نسپاری عنان اختیار خاطرت از گریه بی اختیار آسوده است // ش |
شاه و گدا به ديده دريادلان يکي است
پوشيده است پست و بلند زمين در آب ه دوچشم :d |
هر آن کسی که در اين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنيد // د |
در بازي دل نگاه من مست تو بود
هر بار دلم شکست پابست تو بود من شاه دلم را به زمين انداختم اما چه کنم تک دلم دست تو بود ع |
عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت
با هيچ دلاور سپر تير قضا نيست // ب |
به هر موجي كه مي گفتم غم خويش؛
سري ميزد به سنگ و باز مي گشت.! ش |
شدم مردم آلوده عاقبت
شدم سردرگم در ميان خلق // ق |
قطره اشکیم اما در درون دل نهان
گر به سوی دیده ره یابیم دریا میشویم ف |
خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار باز نیامد خبرم باز آید ف |
فرياد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد // ش |
اکنون ساعت 04:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)