سلام سلا صد تا سلام:دی
خوبید انشالله:دی نقل قول:
مگه کجا میشینی شما!!!!!!! نقل قول:
مرسی ظهر شما هم بخیر باشه:53: |
سلام مهربونا
میخونم پست هاتون رو و خوشحال میشم که خوبید و سر حال:53: |
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی! حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق.. که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن فرقى نمی کند گودال آب کوچکى باشى یا دریاى بیکران… زلال که باشى، آسمان در توست نلسون ماندلا |
آنا مردم کجایین؟
بعد من کبریت دستم می گیرم انضباط ازم کم میکنن! آنا رفتم بیرون شدیدا هم اعتراض دارم! سردو خشک و بی روح! دلم می خواد بریم مهمونی اما قراره به جاش مهمون برامون بیاد اونم با بچه کوچولو پررو خونه به هم بریز نق نقو که اگر بهش بگی بالای چشت ابرو مامانشو با یه من عسل هم نمیشه خورد! منتفرم از اینکه مردم به این فکر نمی کنند که همیشه باید خودشون رو جای دیگران هم بذارن! خوب بابا می گن بچه تو ساکت کن، تو که خونه جمع نمی کنی من بیچاره آخرسر مجبور میشم بشینم خونه جمع کردن! به نظرتون کار بدیه در این گونه مواقع بچه رو از پنجره پرت کنی پائین! |
نه اتفاقاً خیلی هم خوبه منتها باید زاویه پرتابت یه طوری باشه که بچه زیاد آسیب نبینه اما من سیاست دارم هر وقت گیر اینجور بچه ها میفتم بدجوری ذهنشون رو درگیر میکنم نمونه بچه دختر خاله مادرم اسمش هست سبحان اومده بود خونمون مشهدی گردن کلفتا سید هم هست دیگه فقط داشته باشید داستانو دیگه همش دوست داره دعوا بیفته تفنگ بازی کنه من گفتم این که حالت عادی آروم نمیشه دعواش هم کنی والدینش شاکی میشن من نشستم براش داستان تعریف کنم یک کتابی داشتم نوشته های پراکنده صادق هدایت یه سری داستان قشنگ داره بیانش کودکانه هست آقا من گرفتم این داستانو براش تعریف کردم یعنی مثل خمیر نرم شد بچه دهن همینطوری باز داشت منو نگاه میکرد ! بعدش من رفتم تو پذیرایی پیش مادرم نشستم پیش مهمونا این تو اتاق من بود یواشکی برگشتم در اتاقم یکم باز کردم ببینم داره چیکار میکنه دیدم داره با خودش داره خاله بازی میکنه خلاصه در این مواقع گاهی اوقات پس گردنی لازم هست یا مثلاً شکلاتی چیزی داشته باشی که به بچه بدی هم ای جواب میده ساکتش میکنه ! |
|
نقل قول:
نقل قول:
پسردایی فرضا اگه بشه ایرانو تا کرد بازم شما منطبق می شین با ارومیه ها!:d بابا همه جای ایران سرای هممونه!:cool: هرجا هستین شاد شاد باشین ایشالا! نقل قول:
(الآن خوب پشت سرش صفحه می ذارم تا دیگه غایب نشه!) من برای اینجا اومدن نیاز به آنا ندارم مث بعضیا که بدون نسیم نمیان نیستم!:p هرکی هم که دوست من باشه حتما دوست نسیم نیست! پس آنا دوست صمیمی منه که اینقدر باهاش میحرفم که اسمش سر زبونمه همش همینجوری! نقل قول:
بعدشم دختره! قصه براش بگم باید صد بار ریپیت برم! :mad: حالا نمیشه شما یه امشب بیای کمک؟ شاید غریبه دید تو رودربایستی گیر کرد منم راحت شدم! نشه دیازپام هم نداریم تواین هیرویری! نقل قول:
ادمین حقوق منو اضافه کنه بهتره!:d بعدشم و تازه تازه شم اصولا آتیش انواع بد هم داره به خاطر همین من نیتمو توضیح دادم!:d اما اگه برای گرم کردن فضایی یا دل کسی استفاده بشه هنره! منم که هنرمنددددددددد!:d نقل قول:
پسردایی بچه خودش هیچکاره اس تربیتش همه چیزه این فامیل ما وقتی که باید کار به کارش نداشته باشن خوب توپ وتشر می خوره وقتی باید تنبیه بشه کاربه کارش ندارن تذکر هم میدی بدشون میاد منم تحمل خونه به هم ریخته ندارم برای خودشون قابل تحمله که بچه دارن اما ما که توخونه کوچولو نداریم سختمونه بعدشم این بچه عین خودم نیم قدم یه بار یا می خوره زمین یا به میز یا در یا دیوار یا ستون یا هرچی و چون من در این زمینه جلودارم نمی تونم از این ایراد بگیرم! دوسش دارم واقعا اما بدرفتاری از بچگی عادی میشه |
نقل قول:
مرسی نقل قول:
نقل قول:
اره،خوبیم:دی نقل قول:
مرسی شب شما هم بخیر:دی |
محبت خواهری!
محبت خواهری!
دوقلوهای دختر به نامهای بریل و کایری، ۱۲ هفته زودتر از موعد، به دنیا آمده بودند و بنابراین به مراقبتهای ویژه نیاز داشتند، آنها را در دستگاههای انکوباتور جدا گذاشتند. کایری خوب وزن میگرفت و شرایطش پایدار بود، ولی بریل، فقط ۹۰۰ گرم وزن داشت، در تنفس مشکل داشت و دچار مشکل قلبی هم بود و انتظار نمیرفت، زنده بماند. پرستارش هر کاری از دستش برمیآمد برای بریل انجام داد، اما شرایطش فرقی نکرد. تا اینکه برخلاف قوانین بیمارستان، او آن دو را در یک انکوباتور قرار داد. او دو نوزاد را قدری تنها گذاشت و رفت که بخوابد، در بازگشت او این صحنه زیبا را دید و سایر پرستاران و پزشکان را صدا زد تا آنها هم این صحنه را ببینند.کایری، دستش کوچکش را دور خواهرش گذاشته بود، انگار که میخواست او در آغوش بگیرد و از او محافظت کند. میخواهد تصادفی باشد یا نه، از زمانی که این دو در کنار هم قرار گرفتند، وضعیت تنفس بریل بهتر شد و شرایط قلبیاش پایدار شد. |
;) ;)
;) ;) ;) ;) ;) ;) ;) ;);) ;):24:;):24:;):24:;):24:;) ;);):24: ;) ;) ;) :) :mad: :21: :) :24: :24: :21: :21: :21: :21: :mad::21: :d :d :21: :24::24: :21::24::21: :24::21: :24::21: :24::21: :d :p :d :) :24: :d:d:d :) :24: :24: |
اکنون ساعت 10:03 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)