این کوزه چو من عاشق زاری بودست
در بند سر زلف نگاری بودست این دسته که بر گردن او میبینی دستی ست که بر گردن یاری بودست |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
تـا بــال و پـرم بـود ز دامـم نـرهـاندی
امروز رهاندی که مرا بال و پری نیست |
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود |
دامن دوست بصد خون دل افتاد بدست
به فسوسی که کند خضم رها نتوان کرد |
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است |
تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی
چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند |
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است |
تا بگیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه ای در ذکر یا رب یاربیست |
تا نباشد این جدایی ها کس نداندقدر یاران را
کویــر خشک میــدانـــد بــهای قـطــره باران را |
اکنون ساعت 07:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)