پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 01-20-2011 06:44 PM

یاد آن روز.....

یاد آن روز که بی غم بودیم
بی خبرا زهمه عالم بودیم
هم چو یک روح ولی در دو بدن
دل تو بود یکی با دل من
تازه رو چون گل بستان بودیم
هر دو اطفال دبستان بودیم
صحن جولانگه ما مدرسه بود
مشکل آن روز فقط هندسه بود
جز ز تنبیه معلم سر درس
کی مرا بود ز کس وحشت و ترس
کی تو را بود غم و غصه به دل
یا به جز درس ریاضی مشکل
یاد داری ز دبیر انشاء
خواستی معنی نومیدی را
گفت امروز نخواهی فهمید
گویم این را به تو وقتش چو رسید
الغرض جور فراوان بردیم
تا که آن راه به پایان بردیم
پس شباب آمد و آن بی خبری
عمر در بی خبری شد سپری
همچو بلبل همه در نغمه و ساز
گرد گلهای چمن در پرواز
تا که امروز پس از چندین سال
تا مگر دور کنم جان زملال
تا ز نو تازه شود عهد قدیم
سوی تو بال گشودم چو نسیم
تا کنم با تو ز نو راز و نیاز
صبح دم سوی تو کردم پرواز
گفتم ار لب به سخن بگشاییم
رنگ اندوه ز دل بزداییم
لیک افسوس چه دیداری بود
لحظه سخت دل آزاری بود
ما دو تن چون دو گل پژمرده
سیلی از باد خزانی خورده
ناگهان ساکت و خاموش شدیم
از می خاطره مدهوش شدیم
در زبان قوت گفتار نبود
دیده را طاقت دیدار نبود
آن چه دیدیم در ایام شباب
مگر امروز ببینیم به خواب
این زمان غیر گرفتاری نیست
فرصت یاری و غمخواری نیست
چو غریقی که به ساحل نرسد
غیر مشکل پی مشکل نرسد
کاش از لطف خدا بار دگر
می سپردیم ره رفته به سر
کاش ایام خوش مدرسه بود
مشکل ای کاش فقط هندسه بود
عاقبت معنی نومیدی را
اوستادی دگر آموخت به ما

«مهدی سهیلی»

behnam5555 01-20-2011 06:46 PM



چنین گویند که

چنین گویند که شش چیز از شش چیز دیگر سیر نشود:
چشم از دیدن
گوش از شنیدن
زمین از باران
آتش از هیزم
منعِم از مال
و عالم از علم


behnam5555 01-20-2011 06:47 PM


سخن آموختن به الاغ!

جاهلی خواست که الاغی را سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى کرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.
حکیمى او را گفت: اى احمق! بیهوده کوشش نکن و تا سرزنشگران تو را مورد سرزنش قرار نداده اند این خیال باطل را از سرت بیرون کن، زیرا الاغ از تو سخن نمى آموزد، ولى تو مى توانى خاموشى را از الاغ و سایر چارپایان بیاموزى.
———————–
حکیمى گفتش اى نادان چه کوشى
در این سودا بترس از لولائم
نیاموزد بهایم از تو گفتار
تو خاموشى بیاموز از بهائم
هر که تامل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب
یا سخن آراى چو مردم بهوش
یا بنشین همچو بائم خموش



(گلستان سعدی)


behnam5555 01-20-2011 06:58 PM


ازدواج در ضرب‌المثل‌های جهان!

1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.
(ضرب المثل آلمانی)

2 – مردی که به خاطر “پول” زن می گیرد، به نوکری می رود.
( ضرب المثل فرانسوی)

3- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست .
(ضرب المثل چینی)

4- زنی سعادتمند است که مطیع “شوهر” باشد. (ضرب المثل یونانی)

5- زن عاقل با داماد “بی پول” خوب می سازد. (ضرب المثل انگلیسی)

6- زن مطیع ؛ فرمانروای قلب شوهر است.
(ضرب المثل انگلیسی)

7- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند.
(ضرب المثل آلمانی)

8 – داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت.
(ضرب المثل لهستانی)

9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد.
(ضرب المثل ایتالیایی)

10 -داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای.
( ضرب المثل فرانسوی)

11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر.
( ضرب المثل ایتالیایی)

12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن.
( ضرب المثل آذربایجانی)

13- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی.
( ضرب المثل چینی)

14- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن.
(ضرب المثل چینی)

15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر.
(ضرب المثل اسپانیایی)

16- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار .
( ضرب المثل ترکی)

17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود.
(ماری آمپر)

18- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد.
( ضرب المثل اسپانیایی)

19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است.
( ضرب المثل فرانسوی)

20- ازدواج کردن و ازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است.
(سقراط)

21- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود.
(بورنز)

22- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود.
(رولاند)

23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است.
( ناپلئون)


behnam5555 01-20-2011 07:01 PM


بوسه یعنی …

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یعنی خلسه* در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از دیوانگی لذت ز شب
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه‏ای با دلبری تنها شدن
بوسه سرفصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن
بوسه آتش می‏زند بر جسم و جان
بوسه یعنی عشق من با من بمان
شرم در دلدادگی بی‏معنی است
بوسه بر می‏دارد این شرم از میان
طعم شیرین عسل از بوسه است
پاسخ هر بوسه‏ای یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است
بوسه را تکرار می‏باید نمود
بوسه یعنی عشق و آواز و سرود
بوسه یعنی وصل جان‏ها از دو لب
بوسه یعنی پر زدن یعنی صعود.
بوسه یعنی شادی و شور و نشاط
بوسه یعنی عشق خالی از گناه
بوسه یعنی قلب تو از آنه من
بوسه یعنی تو همیشه ماله من
————————-
* (
خلسه یعنی زمانی که جسم فیزیکی به خواب فرو رفته ولی روح هوشیاری خودش را حفظ کرده و معمولا اگر از مدت زمان کمی از این حالت بگذرد روح نیز هوشیاری خود را از ددست میدهد و اصطلاحا میگویند طرف خوابیده است. پس خلسه یعنی حد فاصل و مرز بین خواب و بیداری.
جسم خواب و روح بیدار. هر چه ما به سمت خوابیدن نزدیکتر بشویم خلسه ی ما نیز عمیق تر میشود.)


behnam5555 01-20-2011 07:05 PM


دانشمندی که شاعر شد

حکیم عمر خیام نیشابوری مردی است که ایرانیان او را با رباعیاتش می شناسند.
اروپاییان او را دانشمند می دانند.خیام کسی است که تقویم جلالی را تنظیم کرد. همان تقویمی که کنستانتین بر اساس آن تقویم مسیحیت را درست کرد. اما در ورای دانش والای خیام، عرفان از جنبه های اجتناب ناپذیر شخصیت این مرد است. اما همانطور که گفته اند:

آنکه را اسرار حق آموختند
مهر کردند ودهانش دوختند


او نیز به مانند بسیاری عرفای دیگر سعی کرد تا حقایق را برای دیگران بازگو کند و چون دیگران نفهمیدند تهمت کفر و ارتداد به او بستند.

قومی متفکرند اندر ره دين
قومی به گمان فتاده در راه يقين

میترسم از آن که بانگ آيد روزی

کای بيخبران راه نه آنست و نه اين


رباعیات خیام نیز به مانند کارهای علمی او به محض راهیابی به اروپا مورد توجه قرار گرفت به نحوی که جرالد شاعر انگلیسی حدود یکصد عدد از آنها را به انگلیسی برگردان نموده است.خیام از مظلومترین شاعران و دانشمندان ایران زمین است که باید گفت به هیچ وجه آنطور که شایسته است از او تجلیل نشده است. با هم یکی از رباعیات نابش را مرور می کنیم:

در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه گر کوزه خر کوزه فروش
از کوزه گری کوزه خریدم باری
آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری
شاهی بودم که جام زرینم بود
اکنون شده ام کوزه هر خماری
در کارگه کوزه گری کردم رای
در پایه چرح دیدم استاد به پای
می کرد سبو کوزه را دسته وسر
از کله پادشاه واز دست گدا
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یک روزه شویم
در ده قدح باده از پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم


behnam5555 01-20-2011 07:10 PM

یادش بخیر.........

بوی عیدی…


شهیار قنبری لندن 1976 ،1355
آهنگساز : اسفندیار منفردزاده
خواننده : فرهاد



بوی عیدی بوی توت بوی کاغذرنگی
بوی تند ماهی‌ دودی وسط سفره‌ء نو
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه‌ء عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تا نخورده‌ء لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم
با اینا خستگی مو در می‌کنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور
برق کفش جفت‌شده تو گنجه‌ها
با اینا زمستونو سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی
با اینا زمستونو سر می‌کنم
با اینا خستگی‌مو در می‌کنم




behnam5555 01-20-2011 07:14 PM

نصایح زیبا...

1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!
2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!
3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!
5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!
6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !
7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!
8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!
9- در راه رفتن ميانه رو باش!
10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!
11- از طريق اسماء و صفات خداوند او را بخوبي بشناس!
12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!
13- سخن به اندازه بگو!
14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!
15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!
16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!
17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!
18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!
19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!
20- در كسب و كار نيك جدّي باش!


behnam5555 01-20-2011 07:27 PM





از تو کجا گریزم؟

ای
توبه ام شکسته، از تو کجا گریزم؟
ای در دلم نشسته، از تو کجا گریزم؟

ای نور هر دو دیده، بی تو چگونه بینم؟
وی گردنم ببسته، از تو کجا گریزم؟

ای شش جهت ز نورت چون آینه ست شش رو
وی روی تو خجسته، از تو کجا گریزم؟

دل بُوَد از تو جسته، جان بُوَد از تو رَسته
جان نیز گشت خسته، از تو کجا گریزم؟

گر بندم این بَصَر را، ور بگسلم نظر را
از دل نه ای گسسته، از تو کجا گریزم؟

«مولانا»
عشق اگر اینست که مولانا با آن دست و پنجه نرم می کند پس کار کسانی که در اطرافمان دم از عشق ورزی می زنند ریا کاری و تظاهر به عاشقی است. عاشقی را باید از مولانا آموخت. او در هر شش جهت یار را می بیند و دیدگانش با نور محبوب قادر به دیدن است. او می گوید حتی اگر چشمانم را ببندم و نگاهم را از محبوب برگردانم باز چون او در دل جای دارد قادر به جدایی از یار نیست.
ادعای عاشقی کردن آسان است امّا عاشقانه زندگی کردن چندان آسان نیست. عاشقی علامت و آثار دارد. ممکن نیست کسی بتواند فقط با ادّعا، اینگونه انسان و جهان را از سوز و ساز ِ عشق و عاشقی با خبر کند. عاشقی ِ مولانا باعث پدید آمدن مثنوی معنوی، غزلیات شمس، فیه ما فیه و نشانه های فروزان در زندگیش شد.
اگر مثنوی یا غزلیات شمس نبود حتماً زندگی چیزی کم داشت. همیشه منتظر چیزی بودیم که باید گفته می شد امّا نگفته باقیمانده است و از این حرفها...

behnam5555 01-20-2011 07:51 PM

دوستت دارم و دانم که توئی دشمن جانم!
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم!


غمم اين است که چون ماه نو انگشت نمائی!
ورنه غم نيست که در عشق تو رسوای جهانم!

دمبدم حلقه اين دام شود تنگتر و من!
دست و پائی نزنم خود ز کمندت نرهانم!

سر پر شور مرا نه٬شبی ايدوست بدامان!
تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم!

ساز بشکسته ام و طائر پر بسته نگارا!
عجبی نيست که اينگونه غم افزاست فغانم!

سرو بودم سر زلف تو پيچيد سرم را!
ياد باد آنهمه آزادگی و تاب و توانم!

آن لئيم است که چيزی دهد و باز ستاند!
جان اگر نيز ستانی ز تو من دل نستانم!

گر ببينی تو هم آن چهره به روزم بنشينی!
نيمشب مست چو بر تخت خيالت بنشانم!

که تو را ديد که در حسرت ديدار دگر نيست!
آری آنجا که عيان است چه حاجت به بيانم!

بار ده بار دگر ای شه خوبان که بترسم!
تا قيامت به غم و حسرت ديدار بمانم!

مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی!
من که در دام اسيرم چه بهارم چه خزانم!

گريه از مردم هوشيار خلايق نپسندند!
شده ام مست که تا قطره اشکی بفشانم!

ترسم اندر بر اغيار برم نام عزيزت!
چکنم بی تو چه سازم؟شده ای ورد زبانم!

عماد خراسانی


اکنون ساعت 03:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)