یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند ببرد زود به جانداری خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در صدف سینه حافظ بود آرامگهش |
شايد اگر دور وصالي بود
صلح فراموش كند ماجرا |
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگه دار که من میروم الله معک تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک |
كجا همي رود آن شاهد شكر گفتار
چرا همي نكند بر دو چشم من رفتار |
روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم... |
مرا بسود و فرو ريخت هر چه دندان بود
نبود دندان لا بل چراغ تابان بود پير شديم ديگه |
دوش مجنون غمت سلسله صبر گسیخت تو نبودی همهٔ شهر پر از غوغا بود |
دوستی نیز گلی است مثل نیلوفرو ناز
ساقه ی ترد و ظریفی دارد بی گمان سنگ دل است آنکه روا می دارد جان این ساقه ی نازک را دانسته بیازارد |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
تو را ناديدن ما غم نباشد
كه در خيلت به از ما كم نباشد |
دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما |
اي دل ار سيل فنا بنياد هستي بركند
چون تو را نوح است كشتيبان ز توفان غم مخور چه زيباست ادبيات فارسي و چقدر تعبير سازيش بي همتاست كشتي نوح سمبل نجات در ادبيات ماست الله اكبر |
به نظر من تمام بيتهاي اين شعر (يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور) قشنگ و پر معني هستند. من كل شعر رو خيلي دوست دارم. مخصوصاً اين بيت:
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت دائماً يكسان نباشد حال دوران غم مخور و اما ادامه مشاعره: روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم |
راست مي گوييد و من هم قدرت تعبير سازي و صفاي شعرايمان را گفتم مثلا به غير از اين پيرهن يوسف سمبل شفا و...
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم |
من از بيگانگان هرگز ننالم
كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد |
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست صفاي ميرحسين |
تا تواني ميگريز از يار بد
يار بد بدتر بود از مار بد يار بد تنها همي بر جان زند يار بد بر جان و بر ايمان زند |
دلي در دارم گرم و بي كينه
دلم از آن تو برگرد به خونه |
همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ونردان ظلمت شب آب حياتم دادند |
در طبع جهان اگر وفايي بودي نـوبت به تـو خود نيـامدي از دگران ساقي غم فرداي حريفان چه خوري پيش آر پياله را كه شب ميگذرد |
دامن تکاند که برخیزد و بگوید
اجرای خوب ! کف زدن حضار را می شنوی اما نتوانست خون را که دید گفت تو قاعده ی بازی را بر هم زدی آقا قرار بود فاجعه بازی شود نه بازی فاجعه قرار همیشه همین بوده باقی افسانه دروغ است |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز ... |
ز هر كوي دويدم نديدم رويت را
كجا پيدا كنم اين يار زيبا را |
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري |
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
|
نماز شام غريبان چو گريه آغازم
به مويه هاي غريبانه قصه پردازم |
میکوش که تا ز اهل نظر خوانندت
وز عالم راز بیخبر خوانندت گر خیر کنی فرشته خوانند ترا ور میل بشر کنی بشر خوانندت |
تو معبود مني بگزار داد از سر بگيرم
پناهم ده كه در سقف حرم منزل بگيرم |
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا |
اي نفس خرم باد صبا
از بر يار آمده اي مرحبا |
ای سروران را تو سند بشمار ما را زان عدد دانی سران را هم بود اندر تبع دنبالها |
اگرت سعادتي هست كه زنده دل بميري
به حياتي اوفتادي كه دگر فنا نباشد سعدي |
ساقيا آمدن عيد مبارك باشد...
|
؟؟؟؟؟؟؟؟
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم |
ساقیا برخیز و درده جام را
رونق عهد شباب است دگر بستان را |
ببخشید مثل اینکه اشتباه شد
|
من نيز مكافات شما باز نمايم
اندام شما يك به يك از هم بگشايم در ادامه مري |
می بینم و حاشا می کنم، بازی رو تماشا می کنم هاج و واج و منگ نمی شم، از جادو سنگ نمی شم |
من مانده ام مهجور از او ديوانه و رنجور ازو گويي كه نيشي دور از او در استخوانم مي رود
سعدي |
اکنون ساعت 10:46 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)