اشک رازیست
لبخند رازیست عشق رازیست اشک ان شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن میگوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده من ریشه های تو را دریافته ام با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام و دستهایت با دستهای من اشناست. در خلوت روشن با تو گریستم برای خاطر زنده گان، در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند دستت رابه من بده دستهایت با من اشناست ای دیریافته باتو سخن میگویم به سان ابر که با توفان به سان علف که با صحرا به سان پرنده که با بهار به سان درخت که با جنگل سخن میگوید زیرا که من ریشه های تو را دریافته ام زیرا که صدای من با صدای تو اشناست...... |
کاش می شد غصه را تحقیر کرد دردهای کهنه را زنجیر کرد سرنوشت خویش را از سر، نوشت قسمت پیچیده را تفسیر کرد کاش می شد با نگاهی مهربان قلب تیپا خورده را تعمیر کرد بوسه ها بر گونه ی معشوق کاشت مهر خود را در دلش جاگیر کرد کاش می شد در کتابی جاودان قصه های عشق را تحریر کرد با حرارت های شادی در جهان اشک های دیده را تبخیر کرد کاش می شد واژه های تازه ساخت صحبت احساس را تکثیر کرد یا به جرأت با همه قدرت شتافت غصه را با یک ترانه زیر کرد کاش می شد قصه ای دیگر نوشت قلب را با عشق نو درگیر کرد ... خواستم چیزی بگویم... حیف شد! بغض سفتی در گلویم گیر کرد |
شعري از فاطمه راكعي
ديديد
كه چگونه "حباب" سبكباري اش را به رخ "آب" كشيد؟!! فاطمه راكعي |
آغوش بهاری
سلام |
هیچ کس باور نمی کند . . .
هیچ کس باور نمی کند
که من به خاطر صدایی که دوباره بشنوم در کوچه های شبانه تلف شدم …… مردم تو صدای دل انگیز پیانویی بودی که در یک شب مهتابی در کلبه ای مجهول به گوش می رسید هیچ کس باور نمی کند که من به خاطر…. |
قالی زندگی
قالی زندگی
زندگی بافتن یک قالی است به همان نقش و نگاری که خودت می خواهی. نقشه را اوست که تعیین کرده. نقشه و رنگ و نگارش همگی به هنرمندی تو وابسته است. نقشه را خوب ببین! گره اش نیک بزن! نکند آخر کار ، قالی زندگیت را نخرند! |
|
مست و هوشیار محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است ، افسار نیست گفت : مستی ، زانسبب افتان و خیزان می روی گفت : جرم راه رفتن نیست ، ره هموار نیست گفت : می باید تو را تا خانۀ قاضی برم گفت : رو صبح آی ، قاضی نیمه شب بیدار نیست گفت : نزدیک است والی را سرای ، آنجا شویم گفت : والی از کجا در خانۀ خمار نیست گفت : تا داروغه را گوئیم ، در مسجد بخواب گفت : مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت : دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت : کار شرع ، کار درهم و دینار نیست گفت : از بهر غرامت ، جامه ات بیرون کنم گفت : پوسیدست ، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت : آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت : در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست گفت : می بسیار خوردی ، زان چنین بیخود شدی گفت : ای بیهوده گو ، حرف کم و بسیار نیست گفت : باید حد زند هشیار مردم ، مست را گفت : هشیاری بیار ، اینجا کسی هشیار نیست |
يارت شوم ، يارت شوم ، هرچند آزارم كني
نازت كشم ، نازت كشم ، گر در جهان خوارم كني بر من پسندي گر منم ، دل را نسازم غرق غم باشدشفابخش دلم ، كز عشق بيمارم كني گر رانيم از كوي خود ، ور بازخواني سوي خود با قهر و مهرت خوشدلم ، كز عشق بيمارم كني من طاير پربسته ام ، در كنج غم بنشسته ام من گر قفس بشكسته ام ، در كنج غم بنشسته ام من گر قفس بشكسته ام ، تا خود گرفتارم كني من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام يار من دلداده شو ، تا با بلا يارم كني ما را چو كردي امتحان ، ناچار گردي مهربان رحم ، آخر اي آرام جان ، بر اين دل زارم كني گر حال دشنامم دهي ، روز دگر جانم دهي كامم دهي ، كامم دهي ، الطاف بسيارم كني |
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست
سلام بر روی ماه تو عزیز دل ، سلام از ماست تو یه رویای کوتاهی دعای هر سحرگاهی شدم خواب عشقت چون مرا اینگونه می خواهی من آن خاموشه خاموشم که با شادی نمی جوشم ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم تو غم در شکل آغازی شکوه اوج پروازی نداری هیچ گناهی جز ، که بر من دل نمی بازی مرا دیوانه میخوانی ز خود بیگانه میخواهی مرا دلباخته چو مجنون ز من افسانه میخواهی شدم بیگانه با هستی ز خود بیخودتر از مستی نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه میخواستی سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا برجاست سلام بر روی ماه تو عزیز دل ، سلام از ماست بکش دل رو شهامت کن مرا از غصه راحت کن شدم انگشت نمای خلق مرا تو درس عبرت کن بکن حرف مرا باور نیابی از من عاشقتر نمیترسم من از اقرار گذشته ها بر سرم دیگر سلام ای کهنه عشق من گه یاد تو چه پا برجاست سلام بر روی ماه تو عزیز دل ، سلام از ماست ستار |
فصل دریا
من ، میون غم و نفرت ، برای شب هجرت می خوام بخونم من واسه موج های دریا ، واسه بارون تنها می خوام بمونم من ، شعرام تمومه حالا ، سرمو می گیرم بالا که بخونم ای ، بچه های کوچه هائو ، بازارهای شهر من دوستون دارم من ، پر از بارون سردم ، پر از ابرای دردم ، تو فصل دریا خدا ، ایا می مونم اینجا تو شهر غربت ، بدون دریا …. من اون شینم ،آ من اون خاک شینم خدا کی به می شهره بیدینم هر جا بیسم ، هرجا بشم ،هیچ جا تی بویه نره هیچ جا نتنه تی جایه بیگیره من گیله مردَم ، آ من دریا دارم داد زنم که بدنی چقدر تو ر دوس دارم اگه آئیسم بدان ای روز وگردم آخه تو می خاکی که من تی دور گردم ان می بغضه می اشکه که هدیه کنم ترا من وگردم به خدا به خدا که نتنم ... من ، به یاد بازی هامون ، کوچه های خاکی ، گریه م می گیره ای ، یاد گذشته من ، یاد سنگ موج شکن ، توی قلبم من ،واسه خورشید تابون، ماسه های دریا ،میخوام بمیرم شب، گذشت از دروازه شهر، قصه ی عشق و رویا من … |
نه رنگی دارند حرفهایم |
پرواز
خداوندا نا امیدم نا امید از رحمتت دلم مرگ می خواهد مرگی که همه از آن گریزانند آنچنان که خود نیز روزی گریزان بودم روزی که می پنداشتم دنیایت مثالی از بهشتی ست که وعده اش را داده ای ولیکن دیرگاهی است دنیایت سنگی شده پر ز نیرنگ ...و...ریا...و...دورنگی شده... ولی من را یارای سنگ شدن و زیستن در این جهنم نیست از بهر این است که تمنای در آغوش کشیدن مرگت را دارم.... می خواهم آرام بگیرم درونم طوفانی جریان دارد که هر دم من را به نابودی می کشاند خداوندا....خسته ام..خسته مرا دریاب....... پروازم ده......نجاتم ده......... |
کمی ستاره بیاور
و روشن کن اینجا را ... گناه من که همیشه سمت تاریک ماهم چیست؟! من فقط به زمین پشت کرده ام ... ! .::. کامران رسول زاده .::. http://static1.cloob.com//public/use...65b8cb1691-300 |
خیالت به چشمم چو همدم نشیند
چو عکسم در ایینه یکدم نشیند دلم در سیاه خانه چشم شوخت چو مسکین که بر خان حاتم نشیند |
اخلاص به چاک پیرهن نیست اینجا دل پاره می پسندند |
مرا به دلق مرقع مبین و خوار مدار که باده نشئه دهد گر چه در سفال بود |
بیار ساقی ان دشمن رنج را بده تا درارم به دل گنج را بده ساقی اول می روشنم که از فیض می بیخ غم برکنم |
بده می که رخساره گلگون کنم چو نی ناله از سینه بیرون کنم بده ساقی ایینه عقل و هوش که چون عکس تا چند باشم خموش |
چو عکس رخ ساقی افتد به می توان دید نور الهی ز وی می اتشین شمع بزم بقاست سرایی می اب اتش نماست |
زندگی ام را
تنهایی برداشته و دست هایم بی دست هایت هر شب هدر می روند تی بیاور تنهایی ام شرّه کرده چند وقتی ست از سر کاسه ی صبر... |
برودت اين اتاق از حرفهاي تو شروع شد
آن قدر كه پرده بر خود لرزيد و توقفي كرد باد كه سالها سرگرداني را دوام آورده بود از حرفهاي تو شروع شد چرخش كليدي كه در سكون دستهايم صبر كرده بود و خبرهاي پشت پنجره را كه رفت و آمد خورشيد بر آسمان مينوشت جدي نمي گرفت چرخي زد باد كه از لاي تمام درزها ميتوانست بگريزد |
مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو می اندیشد و دلش از دوری تو دلگیر است.... مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ، به رهت دوخته بر در مانده و شب و روز دعایش اینست؛ زیر این سقف بلند، هر کجایی هستی، به سلامت باشی و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد... مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که دنیایش را، همه هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد.... مهربانم، ای خوب! یک نفر هست که با تو تک و تنها، با تو پر اندیشه و شعر است و شعور! پر احساس و خیال است و سرور! مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را از ته قلب و دلش می بوسد و دعا می کند این بار که تو با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی و پر از عاطفه و عشق و امید به شب معجزه و آبی فردا برسی. |
صبر كنيد خط هاي اين كتاب را كه دوره كنم آن اسم بزرگ را به ياد خواهم آورد وزشي نزديكتر از رگ گردن را تاب ميآورم اين نشانهها كه دو پهلو حرف ميزنند بيشتر مرا گيج ميكنند راه درازي تا جواب مانده است برگهاي سفيدي كه من دارم براي امتحاني كه اين همه طول ميكشد كم نميآيد؟ |
آن قدر كشيدهتر از من است اين درخت كه به ياد ميآورم همه ي جهان نبوده ام و نبض باد ميتواند آكنده از نفسهاي تو باشد چند ساله ميتواند باشد كه زمين سر بر پايش گذاشته است؟ و برگهايش بركوچكي دلتنگيهايم ميوزد |
درست پس از مرگم بود كه با تو آشنا شدم براي همين حرف ديوارها را باور ميكنم كه همه چيز فرو خواهد ريخت هميشه دست مخالفي هست كه بر اشتباهي انگش بگذارد اين كه تو ميتوانستي با صداي ديگري عاشقي را بخواني حتي گوش مرا ميتواند عقرب طعنهاي زخم كند بيگاه رسيدهام و راه تو ميتواند دور شود و به من پشت كند |
یك سبد پر ز ستاره با ماست
روی یك سفره احساس كه بین من و تو پیداست قلب من سخت اسیر احساس عشق تو قطره اشكی است كه از گوشه چشمت پیداست روح تو یك گل سرخ تنهاست |
تقدیم به مادرم:53: |
چگونه بی تو سر كنم
چگونه شب سحر كنم بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم بدون تو یه ماهی بدون تنگ بدون تو سكوت مرده ای خموش بدون تو ستاره ای بی فروغ بدون تو پرنده ای شكسته بال بدون تو شبم - شبی كه ندارد او سحر بدون تو غروب غم گرفته ام بدون تو یه ابر تكه پاره ام بدون تو... نمی كنم بدون تو زندگی بدون هیچ معطلی |
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد |
...
من نفهمیدم چرا می نویسم
از خودم می گویم یا از دنیا برای خودم می نویسم یا برای دیگران اینقدر فهمیدم که پای کسی یا چیزی در میان است از من و دنیا بیشتر از من و دیگران بزرگتر بیژن جلالی/. |
بچه بودم بادبادک های رنگی،
دلخوشی هر روز و هر شبم بود، خبر نداشتم از دل آدما.. چه بی بهونه خنده رو لبم بود کاری به جز الک دولک نداشتم بچه بودم به هیچی شک نداشتم! بچه بودم غصه وبالم نبود هیشکی حریف شور و حالم نبود بچه که بودم آسمون ابی بود حتی شبای ابری مهتابی بود حتی شبای ابری مهتابی بود بچگیام بچگیام تموم شد خاطره های خوش رو دست من موند تا اومدم چیزی ازش بفهمم جوانی اومد اونو با خودش برد برد... برد... برد... برد... بچه بودم غصه وبالم نبود هیشکی حریف شور و حالم نبود بچه که بودم آسمون آبی بود حتی شبای ابری مهتابی بود حتی شبای ابری مهتابی بود انسیه حیدری |
http://smilies.sofrayt.com/%5E/sg/ilu.gif
نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست |
ئه ی که من گرفتاری توم شیتی ورده خالی توم ئه ی که من گرفتاری توم شیدای بالای برزی توم له و روژا وا توم دیوا عه شقی له دلم چه سپیوا له تو جوانترم نه دیوا ای که من گریفتاری توم ئه ی که من گریفتاری توم شیتی چاوی جوانی توم ئه ی که من گریفتاری توم شیدای بالای برزی توم هه لم بژاردووی به دلی خوم به چاوانت سویند ئه خوم هه لم بژاردووی به دلی خوم به چاوانت سویند ئه خوم من به ته نیا هه ر هی توم ای که من گرفتاری تومhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif |
مژده وصل تو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم یارب از ابر هدایت برسان بارانی پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم بر سر تربت من با می و مطرب بنشین تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم خیر و بالا بنما ای بت شیرین حرکات کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم |
فروغ ماه
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما با صبا همراه بفرست از رخت گلدستهای بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما دل خرابی میکند دلدار را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند خاطر مجموع ما زلف پریشان شما دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست بنده شاه شماییم و ثناخوان شما ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما میکند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو روزی ما باد لعل شکرافشان شما :53::53::53::53::53::53::53::53::53::53::53::53: |
آری زیبایی رفته بود٬ آن هنگام که من رسیدم به گل او
چشم بسته به دنبالش سرنهادم نیمه چنگی بر او در اینجا و نیمه چنگی بر او در آنجا... و این است همه آن چیزهایی که در دست من بر جای مانده شکل پرواز او! :53::21: |
عشق هرگز نمي ميرد
عزيزم اگر ستاره شوي و به آسمان ها بروي مهربانم اگر دردورترين و بلندترين قله هاي دنيا ساكن شوي حتي اگرهيچ گاه نبينمت اگرآرزوي گرفتن دستهاي مهربانت تنها به خاطره ذهن دستهايم بپيوندد بازهم نامت راكه تكرار مي كنم هيجان عشق مانند لحظه اول ديداردررگهايم تزريق مي شود توعشق جاويد و ناميراو زيباي مني و من تورادرقلبم براي هميشه پنهان مي كنم جايي كه دست هيچ كسي به تو نرسد وهرلحظه بايادت و عشقت زندگي خواهم كرد حتي اگر دركنارم نداشته باشمت يازهم تو عشق پايدارهميشگي مني وتا انتهاي دنيا عاشقانه دوستت خواهم داشت به دل نزديكي و ازچشم دور اي همه هستي من من گل هرباغ نيستم.گل باغ تو هستم من ازيادت نمي كاهم |
حلقههاي بيچاره
شما هم در اين دايره افتادهايد و مركزي كه به سويش ميدويد مرتب دور ميشود؟ |
Bluebird-Charles Bukowski
Paint By: Monika Umba there’s a bluebird in my heart that wants to get out but I’m too tough for him, I say, stay in there, I’m not going to let anybody see you. there’s a bluebirdin my heart that wants to get out but I pour whiskey on him and inhale cigarette smoke and the whores and the bartenders and the grocery clerks never know that he’s in there. there’s abluebird in my heart that wants to get out but I’m too tough for him, I say, stay down, do you want to mess me up? you want to screw up the works? you want to blow my book sales in Europe? there’s a bluebird in my heart that wants to get out but I’m too clever, I only let him out at night sometimes when everybody’s asleep. I say, I know that you’re there, so don’t be sad. then I put him back, but he’s singing a little in there, I haven’t quite let him die and we sleep together like that with our secret pact and it’s nice enough to make a man weep, but I don’t weep, do you ? Charles Bukowski |
اکنون ساعت 12:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)