یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب آن فضائل |
لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با این |
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آنت که سجاده به می بفروشیم |
مقام اصلی ما گوش خرابات است
خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد |
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم ودوایی بکنیم |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم |
ما را زخیال تو چه پروای شراب است
خم گوسرخود گیر که خمخانه خراب است |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش |
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد |
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند |
دیشب گله زلفش با باد همی کردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی |
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست |
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو |
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت |
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی می زنم |
محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
از صبا پرس که ما را همه شب تا به سحر
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود |
دل در جهان مبند و به مستی سوال کن
از فیض جام و قصه جمشید کارگاه |
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا چه راست |
این شعر از مولانا هست نه حافظ پس قبول نیست
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را |
از طعنه رقیب نگردد عیار من
چون زر اگر برند مرا دردهان گاز |
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد |
در وفای عهد تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان . رندانم چو شمع |
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز |
زین قصه هفت گنبد افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شمودم سحری نیست که نیست |
تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم |
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نی ام که از این عشقبازی آیم باز |
ز شوق نرگس مست بلندبالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم |
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن که دل برد و کنون در بند دینست |
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوهٔ بهشتی |
اکنون ساعت 09:13 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)