دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار باز آید |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکـَن که رنج بی شمار آرد |
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند |
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاکِ راهیست که در پای نسیم افتاده است |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه؟ |
هر چه گویی آخری دارد، به غیرازحرفِ عشق
کـاین همـه گفتند و آخـر نیـست ایـن افسـانه را |
اکنون که گله سعادتت پر بار است/ دست تو ز جام می چرا بی کار است؟
می خور که زمانه دشمنی غدار است/دریافتن روزه چنین دشوار است |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش |
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی |
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش |
اکنون ساعت 06:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)