ظلم ماری است هر که پروردش اژدهایی شد و فرو بردش د |
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم //ی |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ر |
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست // ت |
تا توانی دلی به دست آور
که دل شکستن هنر نمی باشد.. "ژ" |
ژنده پوشی نبود عیب ز خود دور نمای
جامه ای را که در آن رنگ تعلق بینی // ب |
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد آ |
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا // م |
مگر تو شانه زدی لف عنبر افشان را
که باد غالیه سا گشت و خاک عنبر بوست س |
سـحر بلبـل حکايت با صبا کرد که عشق روي گل با ما چهها کرد از آن رنگ رخم خون در دل افـتاد و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد ر |
اکنون ساعت 04:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)