لیکن امیدوار باید بود
که پس از مرگ تو هزار ارزد ش |
نقل قول:
خانه ای که چون تو همسایه است ده درم سیم بد عیار ارزد لیکن امیدوار باید بود که پس از مرگ تو هزار ارزد |
شدم ز دست تو شيدای کوه و دشت و هنوز
نمیکنی به ترحم نطاق سلسله سست // ت // |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود ک |
کو جلوهای ز ابروی او تا چو ماه نو
گوی سپهر در خم چوگان زر کشيم // ا // |
الا ای پیر فرزانه مکن منعم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم ن |
نه من سبو کش این دیر رند سوزم و بس
بسا سرا که در این کارخانه سنگ و سبوست گ |
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمدلله والمنه بتی لشکر شکن دارم // ش |
شرم از ان چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است ت |
شب تير و ره دراز و من حيران
فانوس گرفته او به راه من بر شعله بيشكيب فانوسش وحشت زده مي دود نگاه من |
نصيحتی کنمت بشنو و بهانه مگير
هر آن چه ناصح مشفق بگويدت بپذير ز وصل روی جوانان تمتعی بردار که در کمينگه عمر است مکر عالم پير // و // |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا // ل |
[[size="7"] آرند یکی و دیگری برپایند بر هیچ کسی ههمی رازنگشایند ما را ز قضا جز این قدر ننمایند پیمانه عمر مااست می پیمایند[/SIZE]
|
یک قطره آب بود با دریا شد یک ذره خاک بازمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین آلم چیست آمد مگسی پدید و ناپیدا شد |
ديدمت شبي به خواب و سرخوشم
وه....مگر به خواب ببينمت غنچه نيستي كه مست اشتياق خيزم و زشاخه ها بچينمت ك// |
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حــاجــی احــرام دگـر بند ببیـن یار کـجـاسـت // ن |
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند |
دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد
سعادت همدم او گشت كه از تن ها بپرهيزد // ب |
بباختم دل دیوانه و ندانستم
که آدمی بچه ای شیوه پری داند ن |
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد //م |
مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قد گوهر یکدانه جوهری داند س |
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند ش |
شب دیشب به خواب دیدم نگارم نشسته بی تکبر در کنارم م
|
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست // ن |
نامم ز کارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود چیز دیگرم/ت |
تو,خسته چون پرنده پيري
رو مي كني به گرمي بستر با پلكهاي بسته لرزان سر مي نهي به سينه دفتر //پ |
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد/ر |
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد ز |
زه دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد چ |
ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت ک |
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد ب |
با خوش دلان نگویید اسرار می پرستی
آنان خبر ندارند از گریه های مستی شیخم به طعنه گفتا دین تو چیست گفتم گر کافرم نخوانی مستی و می پرستی ز |
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران // پ |
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت س |
سرزنشم مکن اگر از همه پا بریده ام
طبع لطیف آدمی با همه سر نمی کند // ی |
یارب با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صبح ان مونس جان ما را بس ه |
همه شب در آستانت شده کار من گدایی
به خدا که این گدایی ندهم به پادشاهی // ا |
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست ی |
یکرنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پرسوز ترین گدازه از عشق بگیر در هر نفسی که می تپی ای دل من یادت نرود اجازه از عشق بگیر // ز |
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست م |
اکنون ساعت 03:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)