یا رب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
تو خوانم ز دفتر اخلاق
آیتی در وفا و در بخشش |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز |
ز بیخودی طلب یارمیکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارونست |
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم |
من که سر در نیارم بدو کون
گردنم زیر بار منت اوست |
تا بی سرو پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یارب مگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت |
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش |
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت |
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار |
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع |
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش |
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
تا غایت ره میخانه نمی دانستم
ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد |
دور از رخ تو دم بدم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
كس واقف ما نيست كه از ديده چها رفت |
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت |
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزند
با صبا گفت و شنودم سحري نيست كه نيست |
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما |
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من میروم الله معک |
کنون به آب می و لعل خرقه می شویم
نصیبه ازل از خود نمی توان انداخت |
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرام
در کمینم و انتظار وقت فرصت میکنم |
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آنکه او عالم سر است بدین حال گواست |
تازیان را غم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم |
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست |
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم |
میان او که خدا آفریده است از هیچ
دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشادست |
تا درخت دوستی برگی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم |
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست |
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلك شيوه او پرده دري بود |
دیدی دلا که آخر پیری و زهد علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من |
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد |
در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاریست |
تا بي سر و پا باشد اوضاع فلك زين دست
در سر هوس ساقي در دست شراب اولي |
اکنون ساعت 08:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)