نمك و پياز و يكمم تاري درست غذاتون بدمزه ميشه با تاري ولي خوب چه ميشه كرد مجبوريم
آني/ماني/هاني |
همين حالا اني ماني با هاني رفتن پيش حاجي
تاري، انسانيت ، قديسيت |
خدا خفت نكنه تاري كه انسانيت و قديسيت رو ريختي به هم
خال/نكته/فشن |
خال لب تاري نكته ايست كه ادم ميبره اوشون فشن
تاري ، عظمت خدا ، اخر همه چي |
وقتي تاري رو ميبينم به عظمت خدا پي ميبرم آخر همه چي رو تاري ميبينه
خاص/تلمبه/شلوار |
بعضي از اوقات خاص من با تلمبه شلوارم پام ميكنم از بس تنگه ناكردار
تاري، بودن ، جريان داشتن |
جملس خودش
تاري بودن=جريان داشتن فشار/صلوات/صابون |
صابونو فشار دادم ملت صلوات فرستادن
بیکاری _گلدان _شلوار |
از بس بيكار بود گلدونو به جاي شلوار پوشيد
ميو ميو/هاپو/فرقون |
در حالی که گربهه میو میو میکرد هاپو فرغونو انداخت_____________________آلبالو - خرس - استاد دانشگاه
|
اکنون ساعت 02:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)