من از رندی نخواهم کرد توبه
ولو آدنیتنی بالهجر و الحجر ت |
تا اشــارات نظــر نامه رسان من و توســت
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست // ن |
نکته روح فزا از دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار م |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا ت |
تو مپندار که مجنون، سرِ خود مجنون گشت
از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد... //ت |
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی ر |
رفـتـی و دل ربـودی یـک شـهر مبــتــلا را
تا کی کنیم بی تو،صبری که نیست ما را //ت |
تا بازرهی زان دم تا مست شوی هر دم
گاهی ز لب لعلش گاهی ز می ناری خ |
خدا را رحمی ای منعم که درویش سرکویت
دری دیگر نمی داند رهی دیگر نمی گیرد // ی |
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی م |
من که به شاخ سرو و گل پا ننهادمی کنون
دست نصیب بین که پر دوخت به خار و خس مرا // گ |
گدای میکده ام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم س |
سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی //م |
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم ش |
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت // گ |
گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی
بیا و همدم جام جهان نما می باش گ |
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت //ت |
تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان شو و |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا //ج |
جای آن است که خون موج زنده در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش چ |
چل سال بیش رفت که من لاف میزنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم ب |
باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی // ت |
توقله ی خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تومحال چ |
چو نی می نالم از داغ جدایی
دریغا ای نسیم آشنایی چنان گشتم غبار آلود غربت که نشناسم که خود بودم کجایی // ی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را //م |
من آن فریب که در نرگس تو می بینم
بس آب روی که با خاک ره بر آمیزد ک |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد // ی |
یکرنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پرسوزترین گدازه از عشق بگیر ت |
ترک من چون جعد مشکین گرد کاکل بشکند
لاله را دل خون کند بازار سنبل بشکند //ن |
نرگس همه شیوه های مستی
از چشم خوشت به وام دارد و |
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا //ل |
لبش می بوسد و خون می خورد جام
زخش می بیند و گل می کند خوی خ |
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بیکس تویی مو مانده بیکس همه گویند که طاهر کس نداره خدا یار مونه چه حاجت کس ب |
با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي
تا بي خبر بميرد در درد خود پرستي // م |
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی
جنان که پرورشم می دهند می رویم ت |
تو قرآن برین نسخ گر خوانی
ببری رونق مسلمانی م |
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم ک |
كلك مشكين تو روزي كه ز ما ياد كند
ببرد اجر دوصد بنده كه آزاد كند |
حرفت یادت رفت
دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبر ماست که با حسن خداداد آمد ز |
حرف یادت رفت
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را آ |
اکنون ساعت 06:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)