یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی |
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکته توحید بشنوی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دامن مفشان از من خاکی که پس از مرگ
زین در نتواند که برد باد غبارم |
مغبچه ای می گذشت راهزن دین و دل
در پی آن آشنا از هه بیگانه شد |
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد |
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل |
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست واینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن واین دارد |
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم |
من شکسته بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول |
لمع البرق من الطور و انست به
فلعلی لک آت بشهاب قبس |
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون عاشقان افتد تسلسل بایدش |
شـکر خدا کـه از مدد بخـت کارساز http://blogfa.com/images/smileys/24.gif
http://blogfa.com/images/smileys/24.gifبر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
دز زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست |
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب |
برهم چو میزد آن سر زلفین مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو |
و من یتق الله یجعل له
و یرزقه من حیث لا یحتسب این شعر از حافظ هست ولی نمیدونم چرا عربیه بیت بعدیش اینه تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب |
بیا ساقی آن می که حور بهشت عبیر ملایک در آن می سرشت |
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود |
دل آزرده ما را بنسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته بتن بازرسان |
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود |
دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان |
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر |
روشني طلعت تو ماه ندارد
پيش تو گل رونق گياه ندارد |
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش |
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هرکه دید آن سروسیم اندام را |
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
تا کی بود این گرگ ربائی بنمای
سر پنجه دشمن افکن ای شیر خدای |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سر جمله اش فرو خوان از میوه بهشتی |
ياد باد آنكه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اکنون ساعت 11:14 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)