يا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا |
دلدار به من گفت كه شرمت بادا رخسار من اينجا و تو بر گل نگري |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
من نخواهم کرد ترک لعل يار و جام می
زاهدان معذور داريدم که اينم مذهب است |
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب |
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب |
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا |
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
اکنون ساعت 03:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)