پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   تالارهای آزاد (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=192)
-   -   پاتوق آزاد کاربران پی سی سیتی - همفکری - بحث و درد دل (http://p30city.net/showthread.php?t=3619)

Saba_Baran90 02-24-2012 03:40 PM

ممد جون اون یه مجله جدوله که مامانم میگیره من فقط اسمس هاشو می خونم
آنا اینجوری ها هم نیست
من که گفتم خوشم از مکانیک می اومد: سیالات
قسمت نشد
شکر
از اینکه 30 سال به یه کار دفتری تعهد داشته باشم خیلی ناراجتم اما ظاهرا کاریش نمیشه کرد
من بیشتر از همه شغل ها الآن فیلم نامه نویسی رو دوست دارم
اونم که نمیشه به عنوان شغل نگاش کرد
خسته ام یه جورایی
یعنی حتی جسمی
انگار یه مدته شدیدا نیاز به استراحت دارم و نمیشه
بعضی وقتا واقعا کم میارم اینو جدی میگم
خودت حساب کن من از مهر سال قبل که رفتم سر کلاس تا دقیقا 12 تیرماه که آخرین پروژه مو تحویل دادم طول کشید، همون 12 ام ظهر رفتیم مسافرت تا 19 ام شب که رسیدیم کرمانشاه
من 20 م صبح رفتم کاراموزی چون محلشو عوض کردم دو جا رفتم و تا 15 شهریور کارآموزی بودم
بعدشم که مهر دوباره شروع شد تا الان
این ترم هم یه عالمه پروژه دارم
احساسم به درسام طوریه که اگه لازم باشه انجامشون بدم و کار دیگه ای هم داشته باشم همیشه اون کار دیگه رو انتخاب می کنم
اینکه بخوام این همه وقت بذارم سخته چون خسته ام خیلی
تازه عید که میشه
من می دونم یه دور همین الآن همه خونه رو تمیز کردم و کلی مهمون اینجا بوده، مهمونی که الآن اومده که نمی دونه مشکل اونم نیست ها
تا مهمون هامون تموم بشن من دیگه نای هیچ کاری ندارم و رسما عید هیچ بهره وری برای درسام نداره
چیزایی که رویام بودن و براشون زندگی کردم هر روز دارن دورتر و غیر ممکن تر میشن و احساس حقارت می کنم از اینکه به خودم اعتراف کنم به جایی رسیدم که باید همینو که هست قبول کنم
21 سالگی سن درگیری با این همه چیز نیست
باید قشنگ تر باشه
بچه بزرگ و تنها دختر هم که باشی دیگه به به!
اینو از آبجی گلت بپرس می دونه
مرسی که جوابیدی رفیخ!:cool:
چقدر حرفیدم
حالا هی بگو کند تایپ می کنی
****************************************
نیگا:
کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (3 عضو و 0 مهمان) ‏Saba_Baran90, ‏Afsaneh- roj, ‏bigbang

bigbang 02-24-2012 03:57 PM

بیا دوباره نا امید شد !
بابا چطوری بگم به شما مسلمونا امکان نداره آدمیزاد یه چیز بخواد نشه !
خوب به پدر مادرت بگو برای درس نمیتونم همراهتون بیام مسافرت
یا کل عید رو بشین درس بخون
اصلا با زندگی خوش باش
همراه کارات تفریح کن لازم نیست حالا حتماً تعطیل باشی یا بیکار باشی تا تفریح کنی
اینجوری برای درس خوندن هم تو مشکل نمی افتی
مکانیک سیالات هم حالا فکر نکن مثلاً ما داریم مکانیک میخونیم همچین تحفه ای هستیم مهندس مکانیک تو این مملکت تکنسین هست
کامپیوتر خیلی تو ایران جای کار الکی امید بهت نمیدم منتها آدم خودش باید علاقه داشته باشه و اگه یه طور دیگه ای باشه نمیشه کاریش کرد
مدرک اصلاً مهم نیست
به این فکر کن که دانشگاه زودتر تموم میشه و از شر سوال و جواب کردن های استاداتون راحت میشی
با آدم مثل بچه رفتار میکنن !
تازه من یاد قول خودم افتادم که گفتم میخونم اگه ارشد قبول بشم که واقعاً خوب میشه باز 2 تا3 سال تحمل میکنم بعدش میرم تو بازار کار اگر نشه میرم سربازی بعدش یا میرم تو شغل آزاد یا میخونم برای ارشد
در حقیقت من مکانیک خیلی دوست دارم منتها دانشگاه جایی نیست که به عشق و علاقه تو بها بدن 4 تا ورق خشک میزارن جلو چشمت میگن بگیر اینا رو انجام بده !
همین ! بعد یه امتحان ازت میگیرن خوب قبول شدی پاس شد رفت ! حالا کلاهتو بنداز هوا ! همین ! انگار نه انگار اصلاً براشون چیزی مهم هست !
برای من هم ارزشی نداره منتها دارم تحمل میکنم
کیه که تحمل نکنه ؟ همه تجمل میکنیم ؟ مگه چیز قشنگی هم تو دانشگاه هست ؟

Saba_Baran90 02-24-2012 04:09 PM

ناامید نیستم ممد جون
تکلیفم با خودم آینده ام معلوم نیست
نمی دونم می خوام چیکار کنم
دوس دارم اگه قراره 30 سال از عمرمو یه جا بگذرونم کارمند بانک باشم
اما حس می کنم اونطوری دارم به هرچی که بشه قانع میشم
برای مامانم خیلی مهمه که من برم سر کار
خودمم خوشم میاد : این ایده استقلال دوس داشتنیه
اما من حس می کنم زندگی باید اسپشال تراز این حرف هاباشه
دوس ندارم از کرمانشاه برم اینجا هم نه زبان برای ارشد گرایش درست و حسابی ای داره نه کامپیوتر
همه دوروبری هامون هم از من توقع دارن که البته اصلا برام مهم نیستن
چون وقتی دانشگاه کامپیوتر قبول شدم بدون اینکه کسی از حال خودم خبر داشته باشه حتی یه تبریک هم تحویلم ندادن خیلی هاشون هم اساسی زدن تو ذوقم
تمام روز رو به این فکر می کنم که چیکار کنم بعد آخر روز می زنم تو سر خودم که هیچ کاری نکردم!
منم معتقدم اگه آدم چیزی رو بخواد به حز خواست خدا هیچی جلوشو نمی گیره
اما آدم اول باید بدونه چی می خواد
من فکر می کردم می دونم و وقتی همه دنیا بهم می گفتن بهتره رویایی نباشم با تمام وجود جلوشون وایمیسادم که رویای آدمه که به آدم مسیر حرکت می ده
اما حالا رویا دور شده من تنبل! یه نیروی درست و حسابی می خوام که هولم بده!
دانشگاه برای همه همینطوره اما باز هم عنصر علاقه شرایطو قابل تحمل تر می کنه!
برای شما که پسری شرایط یه جور پیچیده اس برای ما یه جور
شماها باید چقدر درس بخونین که بهتون معافی بدن؟

Afsaneh_roj 02-24-2012 04:14 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط mohammad.90 (پست 252346)
سلام به دوستان





سلام افسانه خانم انشاالله که حال دخترت خوب شده باشه

مرسی{پپوله}

سلام آقا محمد ..ممنون از احوال پرسی تون .. خدا رو شکر خوب شد ..
نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 252352)
من و داداشم هنوزم هر کدوممون سرما می خوره دو روز بعد اون یکی هم میگیره!
ایشالا خدا شما رو برای کوچولوهاتون و کوچولوهاتونو برای شما نگه داره
------------------------------------------------------
!

صبا جون ممنون از شما و دعای قشنگتون بچه های من هم همینطور هستن ... ولی امسال سرما شروع نشده بود براشون واکسن زدو .. خدا رو شکر سرمای آنچنانی نخوردن .

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 252602)
ممد جون اون یه مجله جدوله که مامانم میگیره من فقط اسمس هاشو می خونم
آنا اینجوری ها هم نیست
من که گفتم خوشم از مکانیک می اومد: سیالات
قسمت نشد
شکر
از اینکه 30 سال به یه کار دفتری تعهد داشته باشم خیلی ناراجتم اما ظاهرا کاریش نمیشه کرد
من بیشتر از همه شغل ها الآن فیلم نامه نویسی رو دوست دارم
اونم که نمیشه به عنوان شغل نگاش کرد
خسته ام یه جورایی
یعنی حتی جسمی
انگار یه مدته شدیدا نیاز به استراحت دارم و نمیشه
بعضی وقتا واقعا کم میارم اینو جدی میگم
خودت حساب کن من از مهر سال قبل که رفتم سر کلاس تا دقیقا 12 تیرماه که آخرین پروژه مو تحویل دادم طول کشید، همون 12 ام ظهر رفتیم مسافرت تا 19 ام شب که رسیدیم کرمانشاه
من 20 م صبح رفتم کاراموزی چون محلشو عوض کردم دو جا رفتم و تا 15 شهریور کارآموزی بودم
بعدشم که مهر دوباره شروع شد تا الان
این ترم هم یه عالمه پروژه دارم
احساسم به درسام طوریه که اگه لازم باشه انجامشون بدم و کار دیگه ای هم داشته باشم همیشه اون کار دیگه رو انتخاب می کنم
اینکه بخوام این همه وقت بذارم سخته چون خسته ام خیلی
تازه عید که میشه
من می دونم یه دور همین الآن همه خونه رو تمیز کردم و کلی مهمون اینجا بوده، مهمونی که الآن اومده که نمی دونه مشکل اونم نیست ها
تا مهمون هامون تموم بشن من دیگه نای هیچ کاری ندارم و رسما عید هیچ بهره وری برای درسام نداره
چیزایی که رویام بودن و براشون زندگی کردم هر روز دارن دورتر و غیر ممکن تر میشن و احساس حقارت می کنم از اینکه به خودم اعتراف کنم به جایی رسیدم که باید همینو که هست قبول کنم
21 سالگی سن درگیری با این همه چیز نیست
باید قشنگ تر باشه
بچه بزرگ و تنها دختر هم که باشی دیگه به به!
اینو از آبجی گلت بپرس می دونه
مرسی که جوابیدی رفیخ!:cool:
چقدر حرفیدم
حالا هی بگو کند تایپ می کنی
****************************************
نیگا:
کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (3 عضو و 0 مهمان) ‏Saba_Baran90, ‏Afsaneh- roj, ‏bigbang

صبا خانوم انقدر انرژی منفی برای خودت نفرست ..:rolleyes: جوان مرگش نباشه .. بعد از هر سختی هم یه لذت هایی هست همیشه .. :)

Saba_Baran90 02-24-2012 04:18 PM

سلام افسانه خانوم
آره حتما خوبی هم هست
زندگی بالا پایین داره اما این بار بحث من کشید به نقطه های منفیش!
این نقطه های منفی رو به خاطر همون خوبی های مهمه که آدم تحمل میکنه!
خدا رو شکر!
تو این سن طبیعتا یکم نگرون ترم!

bigbang 02-24-2012 04:28 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 252604)
ناامید نیستم ممد جون
تکلیفم با خودم آینده ام معلوم نیست
نمی دونم می خوام چیکار کنم
دوس دارم اگه قراره 30 سال از عمرمو یه جا بگذرونم کارمند بانک باشم
اما حس می کنم اونطوری دارم به هرچی که بشه قانع میشم
برای مامانم خیلی مهمه که من برم سر کار
خودمم خوشم میاد : این ایده استقلال دوس داشتنیه
اما من حس می کنم زندگی باید اسپشال تراز این حرف هاباشه
دوس ندارم از کرمانشاه برم اینجا هم نه زبان برای ارشد گرایش درست و حسابی ای داره نه کامپیوتر
همه دوروبری هامون هم از من توقع دارن که البته اصلا برام مهم نیستن
چون وقتی دانشگاه کامپیوتر قبول شدم بدون اینکه کسی از حال خودم خبر داشته باشه حتی یه تبریک هم تحویلم ندادن خیلی هاشون هم اساسی زدن تو ذوقم
تمام روز رو به این فکر می کنم که چیکار کنم بعد آخر روز می زنم تو سر خودم که هیچ کاری نکردم!
منم معتقدم اگه آدم چیزی رو بخواد به حز خواست خدا هیچی جلوشو نمی گیره
اما آدم اول باید بدونه چی می خواد
من فکر می کردم می دونم و وقتی همه دنیا بهم می گفتن بهتره رویایی نباشم با تمام وجود جلوشون وایمیسادم که رویای آدمه که به آدم مسیر حرکت می ده
اما حالا رویا دور شده من تنبل! یه نیروی درست و حسابی می خوام که هولم بده!
دانشگاه برای همه همینطوره اما باز هم عنصر علاقه شرایطو قابل تحمل تر می کنه!
برای شما که پسری شرایط یه جور پیچیده اس برای ما یه جور
شماها باید چقدر درس بخونین که بهتون معافی بدن؟

خدا خدا باید درس بخونیم !
همینو فقط داشته باش که ایام امتاحانات 3، 4 تا خودکار و 5 ، 6 تقویم واسه چکنویس تموم کردم
البته من چون موقع ترم نخوندم ترم پیش تا مرز دیوانگی رفتم این ترمم هم بهتر نیست ولی در حال پیش روی هستم !
ببینم چی میشه !
این که گفتی معلوم نیست برای آینده ات چه برنامه داری یک مزیت هست چون اونی که برای آینده اش برنامه داره و شرایط طوری میشه که به اون چیزی که میخواد نمیرسه کلی نا امید میشه
مثلاً شما پروژه شبکه ارائه کردید اون هم به انگلیسی به این خوبی واقعاً خوبی نسبت به اون درس پیدا نکردی
نگو نه که باور نمیکنم
من میگم دنیا رو که نمییشه عوضش کرد حداقل تو اون چیزی که هستی بهترین باش تبریک فامیل و آشنا رو هم بیخیال شو
بیخیالش ! مگه موقع و سختی و مشکلات کسی دست آدم رو هم میگیره
که به خودشون اجازه میدن در مورد آدم اظهار نظر کنن
به نظر من تنها کسانی که اجازه دارند در مورد آدم قضاوت کنن
اگر متاهل نباشن پدر و مادر آدم هستن
اگر متاهل باشن همسر تو اولویت قرار میگیره
پس به حرفهای دیگران اهمیت نده
اصلاً مهم نیست بقیه چی فکر میکنن @!!
در مورد اسپیشیال بابا اسپیشیال :d
من هم همینو میخوام
منتها من نمیگم میخوام زندگیم اینطوری باشه
من میگم زندگیم حتماًً همینطوری میشه ! زندگی من از این فیلم هندی های تکراری نمیشه که هیچکس اصلاً بهش اهمیت نمیده ! آخرش هم میمیری یه خرما میزارن رو قبرت یه نوار نوحه ای هم میزارن که حالا چقدر مثلاً حیف شد این مرد ! برام مهم هیچکس منو دوست نداشته باشه
من یه چیزی رو میخوام و در جهتش حرکت میکنم
حالا یکی ممکنه خوشش بیاد یکی ممکنه بدش بیاد
خدا به ما این آزادی رو داده که انتخاب کنیم من هم انتخابای خودمو دارم
حالا بعدش هر چی بشه مسئولیتشو خودم قبول میکنم
ولی این که همش از قوانین از پیش تعیین شده پیروی کنم و یه زندگی بخور نمیر داشته باشم که اصلاً اون چیزی نیست که بخوام !
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام افسانه خانوم ببخشید سلام نکردم !

Afsaneh_roj 02-24-2012 04:29 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 252606)
سلام افسانه خانوم
آره حتما خوبی هم هست
زندگی بالا پایین داره اما این بار بحث من کشید به نقطه های منفیش!
این نقطه های منفی رو به خاطر همون خوبی های مهمه که آدم تحمل میکنه!
خدا رو شکر!
تو این سن طبیعتا یکم نگرون ترم!

سلام صبا جون ... انقدر جنبه ی منفی کار رو نبین جنبه های مثبت رو داشته باشی .. شور و شوق بیشتری پیدا می کنی ..
درسته تو ایران خیلی از مدرک ها شاید کارایی نداشته باشه ولی این مشکل همه ی جووناس .. اگه کشورهای خارج بری که رو سرشون جا داری ... چند وقت پیش شوهر کتایون تو ایران یه لپ تاپ خرید و کارهای نرم افزاریش رو همسرم براش انجام داد و راهنماییش کرد که چه چیزهای دیگه ای می تونه اضافه کنه تا سرعت بیشتری داشته باشه .. که شوهر کتایون چقدر از کارش تعریف کرد و چیزی نمونده بود ما رو هم با خودش ببره .. که چی ؟؟ این جور کارها رو اون جا خیلی براش ارزش قائل می شن و خلاصه کلی در آمد زا هست .. مراحل چند و چون کار رو هم بررسی کرده بود .. من بهش گفتم خدا می دونه تو ایران شاید چندهزار نفر با مدرک های دانشگاهی جویای کار هستن و متاسفانه بیکار هستن .. یا کاری در خور خودشون گیر نمیارن ..و اقعا جای تاسف داره _:2:

Saba_Baran90 02-24-2012 04:35 PM

ممنون افسانه خانوم
آره خدایی! ایرانی لنگه نداره!
ممنون که بزرگایی مثل شما به من که کوچیکترم لطف دارن!:cool:
ما هم دنیا رو شرمنده می کنیم که هیچوقت فراموشمون نکنه!
-----------------------------------------------------------------
ممد جون اولا که ایشالا 120 سال زنده باشی و به همه آروز های قشنگت برسی!
دوما این جمله "همسرت در اولویت قرار می گیره" رو که خوشبختانه با اون منطق خالی جور در نمیاد، من هر جا برم برات خواستگاری با خودم می برم!
سوما من هم از همین بدم میاد که بعد نبودنم هیچکی یادش نیاد من بودم!
دوس دارم اسکار فیلم نامه نویسی رو ببرم که دنیا هیچوقت فراموشم نکنه!
هوا ابریه آروم ترم
بیا یه کاری کنیم!
الآنو یادمون باشه که چی من به چیزی که می خوام رسیدم چه شما به همدیگه و به بقیه خبر بدیم که همه بدونن میشه!
بخونن این پست های واقع گرایانه رو و بعد با نتیجه اش مقایسه کنن که آروم باشن و شاد
خیلی آقایی رفیخ!:cool:
خیلی خیلی!:cool:
ولی اگه کمکم کنی حسینو دعوا کنیم آقاتری!:d

Afsaneh_roj 02-24-2012 04:36 PM

سلام دوستان ...........{پپوله}
عصر آدینه تون خوش ....... دلهاتون بهاری :53:
می گم واقعا عصر های جمعه خیلی کسل کننده س لااقل اگه هوا خوب بود میرفتیم بیرون یه هوایی میخوردی خیلی خوب بود .._:2:

bigbang 02-24-2012 04:43 PM

نه حسین داداش منه :d
در ضمن مهدی هم یه مدت هست که اصلاً پیداش نیست من قسمت 18 بیگ بنگ اومده دانلود کردم برم ببنیم بعد میام ! فعلاً

در ضمن به منطق من هم گیر نده لطفاً {قاط}
چقدر درس میخونم من ! :d
نه ولی تو آپشنم گذاشتم امشب درس بخونم جدی جدی همین امشب شروع میکنم قول :)


اکنون ساعت 10:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)