ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگی حزین و جامی بنواز یا بگردان |
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست |
تکیه در تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش |
شکفته شد گل حمرا وگشت بلبل مست
صلای سر خوشی ایصوفیان باده پرست |
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب |
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد |
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین |
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ |
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز |
ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود |
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد |
دادگرا ترا فلک جرعه کش پیاله باد دشمن دل سیاه تو غرقه بخون چو لاله باد |
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را |
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد |
دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد
مهرچنان عروس را هم بگفت حواله باد |
دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی |
یک همدم با ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم |
محل نور تجلیست رای انور شاه
چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش |
شکر خدا که از مدد بخت کار ساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا ابد بوی محبت بمشامش نرسد
هرکه خاک در میخانه برخسار نرفت |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعی خدا بکـند |
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر
گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی |
یارب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است |
تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مـغان خواهد بود |
دشمن بقصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدایرا که نیم شمسار دوست |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعی خدا بکـند |
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد |
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد |
دل برغبت می سپارد جان بچشم مست یار گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس {پپوله} |
سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود
اگر تسبیح میفرمود اگر زنار میآورد |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد |
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد وجان نيز هم |
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با ما هر چه کرد آن آشنا کرد |
دلم جز مهر مهرويان طريقي بر نمي گيرد
زهر در ميدهم پندش ولكن بر نمي گيرد |
دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسیم گره گشا آورد |
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد؟ چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟ |
اکنون ساعت 11:17 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)