از وجودم قدري نام و نشان هست كه هست
ورنه از ضعف در آنجا اثري نيست كه نيست |
دل در تو گمان بد برد دور از تو اين نيز ز ضعف خود برد دور از تو |
تو گمان مبر که سعدی ز جفا ملول گردد
که گرش تو بی جنایت بکشی جفا نباشد |
رو اي غم و انديشه خطا مي گويي از كان وفا چرا جفا مي گويي |
دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق
تا میان خلق کم کردی وقار خویش را ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را |
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم |
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمي بينم
دلي بي غم كجا جويم كه در عالم نمي بينم |
سينه تنگ من و بار غم او هيهات
مرد اين بار گران نيست دل مسکينم بامداد بخیر !!! |
دي گفت از سر حسرت چو مرا ديد
هيهات كه رنج تو ز قانون شفا رفت |
از رنج و ملال ما چه فرياد كني
آن به كه به شكر وصل را شاد كني از ما چه گريزي و چرا داد كني زان ترس كه وصل را بسي ياد كني |
اکنون ساعت 10:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)