چون جان و جگر سوخت تمام از غم تو آنگه سخنان جانفزاي تو چه سود |
دل سوخت تمام از غم و آهي نكشيديم
آتش كه برافروخته شد دود ندارد |
ساقيا برخيز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ايام را |
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست |
مستور و مست هر دو چو از يک قبيلهاند
ما دل به عشوه که دهيم اختيار چيست |
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما |
عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست |
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا |
دل گفت مرا بگو كرا مي جويي
بر گرد جهان خيره چرا مي پويي گفتم كه برو مرا همين خواهي گفت سرگشته من از توام مرا مي گويي |
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست |
اکنون ساعت 01:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)