سبزپوشان خطت بر گرد لب
همچو مورانند گرد سلسبیل ع |
عشق آنست که بلبل با رخ گل ميکند
صد جفا از خار گل بيند تحمل ميکند // س |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد |
ای پادشه صورت و معنی که مثل تو
نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش ل |
با "ل" مشکل داری؟
لحظه ای عشق به دست کس و ناکس ندهی دل عزیز است مبادا به هر کس بدهی // ی |
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام گ |
گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمدلله والمنه بتی لشکر شکن دارم // ح |
حافظ روز اجل گر به کف آری جامی
یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت ه |
هر نفس آواز عشق ميرسد از چپ و راست
ما به فلك ميروم عزم تماشا كه راست ح |
حرفي به من بزن
آيا كسي كه مهرباني يك جسم زنده را به تو مي بخشد جز درك حس زنده بودن از تو چه مي خواهد؟ ط// |
|
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند ج |
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد // چ |
چند گویی که بداندیش و حسود
عیب جویان من مسکینند ع |
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت // ت |
|
به صوت چنگ بگوییم آن حکایتها
که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش ت |
تو را صبا و مرا اب دیده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق راز دارانند/ب |
برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد خ |
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من -دل مغرورم- پرید و پنجه به خالی زد که عشق- ماه بلند من- ورای دست رسیذن بود //ت |
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد گ |
گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه اس در من به نام دیدن و چیدن بود // د |
دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد ق |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست |
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران // ی |
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد گ |
گر از این منزل ویران به سوی خانه روم
دگر آنجا که رسم عاقل و فرزانه روم // ش |
شد خزان گلشن اشنایی
بازم اتش به جان زد جدایی م |
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم. // ف |
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد ض |
ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز // ژ |
ژاله بر لاله فرو میچکد از دامن ابر
خیز و با لاله رخی ساحت گلزار ببوی ژ |
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد....................... وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد............. خنجر زهرآب داده در کف قصاب داد دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد ........................جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح ............زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد ( بیدل دهلوی ) // ذ |
ذکر رخ و زلف تو دلم را |
هر چه گویی آخری دارد، به غیرازحرفِ عشق
کـاین همـه گفتند و آخـر نیـست ایـن افسـانه را // م |
مرا ببوس مرا ببوس برای اخرین بار
ترا خدا نگه دار که می روم به سوی سرنوشت ب |
با کاروان بگویید از راه کعبه برگرد
ما یار را به مستی بیرون خانه دیدیم // ک |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما ن |
نرســد دسـتِ من ِ ســوخته بـر دامن یـــار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز // ت |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری ب |
اکنون ساعت 06:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)