جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد ص |
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
يا نامه نمي خواني يا راه نمي داني // ق |
قرص خورشید در سیاهی شد
یونس اندر دهان ماهی شد ف |
فاش ميگويم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم // م |
ماهی که قدش بسرو میماند راست
آیینه بدست و روی خود می آراست ن |
نگشايد دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبويد باز |
حرفتون؟;)
زان لحظه که دیده بر رخت واکردم دل دادم و شعر عشق انشاء کردم // ه |
هر که رخش چنین بود شاه غلام او شود
گر چه که بنده ای بود خاصه که در هوا بود ت |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت " ل" |
لب که از هم میگشایی، سرخوشم چون کودکی که
خویش را در بین یک دکان قنادی ببیند! //م |
اکنون ساعت 01:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)