نوشته اصلی توسط مهدی (پست 253759)

نوشته اصلی توسط حسین (پست 253775)

کاربران در حال دیدن موضوع: 4 نفر (3 عضو و 1 مهمان)
‏حسین, ‏مهدی, ‏Afsaneh- roj
دِکی ی ! خیال میکنی ما از بادها هستیم که با این بیدها بلرزیم ... :d
نسیم باشه و نباشه من پایه دعوام اساسی ، البته خودم که حسش رو ندارم حریف زبون نسیم هم که نمیشی :21:

نوشته اصلی توسط shokofe (پست 253610)

نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 (پست 253612)

میگم هرچی باداباد!
منظور من اینه که بعضیا همینکه کسی توی هر جمعی باشه و از شوخی کردن و بگو بخند یه کوچولو آمیخته با عنصر شیطنت اکراهی نداشته باشه میگن شیطونه که من اینو خیلی می پسندم! همه خانوم ها هم در حالت نرمال دوس دارن آقایون شوخ طبع باشن و با حفظ حد حدودش شیطنت هم پسندیده اس
اما مهم اینه که اون رفتارای غلطی که الآن آسونه نباشه
یعنی خشو مشرب باشی اما چه مرد چه زن، طوری مجردیت بگذره (و من به این یکی شدیدا معتقدم! هرچند بهم بگن امل) که وقتی تو زندگیت رفتی، با این اعتماد به نفس بری که قبلش به هیچ کس دیگه ای هیچ تعهدی نداشته بوده باشی (احساس نه ها! اون دست خود آدم نیست! تعهد!) یهنی no ex b/g f
لیاقت اینکه به آدم اعتماد بشه و کسی همه زندگیشو به پات بریزه داشته باشی

نوشته اصلی توسط bigbang (پست 253631)

--
صادقانه به شما بگم 40%پسرا چجوری فکر میکنن هر چند میدونم دارم خودزنی میکنم :
من انتخابم زندگی مجردی تنها هست چون حوصله جنگ اعصاب رو نداریم رفیق های من که دوست دارن منظورم دوست غیر پسر هست کلی پول هزینه شارژ ایرانسل و اس ام اس و صحبت کردن و گشتن و از این جور داستانا میکنن وقتی یک مسئله ای براشون پیش بیاد مثلاً با طرف دعواشون که میشه همه چیزشون بهم میریزه از درس تا سر و وضعشون خلاصه اعصابشون بهم میریزه من و امثال من دنبال دردسر نمیگردیم نه دوستی داریم نه دنبالش میریم نه ازدواج میکنیم برامون مهم نیست که بگن طرف مسئولیت پذیر نیست
چون میخوایم آرامش اعصاب داشته باشیم 20 و چند سال باید به پدر مادر جواب پس بدی بعد از اون باید به یکی دیگه جواب پس بدی تازه سوای دعوا و مرافه این داستانا
به خاطر همین اصلاً دور این داستانا رو خط میکشیم حقیقتش خسته شدیم حوصله نداریم دیگه به خاطر مسائل زندگی هم خودمونو درگیر کنیم مثالش رو میتونید تو زندگی مشترک همه ببنید این خانوما تا تنها میشن پشت سر شوهراشون غیبت میکنن من میبینم تو این مهمانیهای فامیل یا جاهای دیگه
مردها خوب به خاطر این که خجالت میکشن هیچی نمیگن همش جلوی هم دیگه حرف بازار و سیاست این جور داستانا هست
ولی خانوما مثلاً میگن از طرف شوهر شانس نیوردیم یا اون چیزی که میخواستم نبود از این حرفا بعد تمام مسائل خصوصی و کاری شوهرهای بدبختشون رو پیش هم تعریف میکنن خوب اگه از زندگیشون راضی بودن که این کارو نمیکردن حتماً یه نارضایتی هست دیگه . بعد به هم دیگه دلداری میدن اگر جمع مردها کم باشه
مثلاً 2 نفر باشی ممکنه در مورد این مسائل باهات صحبت کنن که اونها هم اکثراً منفی صحبت میکنن جو اینطوری هست بعد یه چیز دیگه هم هست ترس از این که کم بیاری یا مقایسه بشی به خاطر همین اونی هم که اگه روزی آروزی داشتن یک ازدواج یا رابطه رو داشته این آرزو رو با خودش به گور میبره ××! وقتی تحصیالاتت تکمیل میشه انگیزه ای دیگه نداری سرت رو به کار خودت گرم میکنی راحت نه مقایسه ای هست نه جنگ اعصابی هست نه هیچ چیز دیگه ای ، خودتی و خودت تنها رییس خودتی ، پادشاه خودتی تو خونه دیگه جواب پس نمیدی مجبور نیستی زیر بار مسئولیت خودتو له کنی
اون هم برای رابطه ای که خودت میدونی طرفین دارید همدیگه رو به خاطر تعهدی که دارید تحمل میکنید بهش میگن طلاق عاطفی آدم نباید به ذوق و شوق اولیه فکر کنه باید به چند سال بعد از ازدواج و به دوران میانسالی فکر کرد
معمولاً بعد چند سال دوست داشتن به جای این که واقعی باشه رنگ ترحم میگیره
که این هم از دو طرف هست نمیدونم ممکنه این فکر من غلط باشه و درست نباشه ولی
من عقیده خودمو گفتم ممکنه درست نباشه ! ولی خوب این هم نظری هست دیگه !
البته نمیگم زد ضربه هستیم و اصلاً احساس نداریم چرا داریم ولی میزنیم تو سر احساسمون
چون میدونیم آخرش چی هست چون میدونیم خطرناکه چون میدونیم فعلا برای ضررش بیشتر از منفعتش هست
---------------------------------------------------------------------------------

نوشته اصلی توسط مهدی (پست 253759)